هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كدوم كاراكتر تو فيلم به شخصيت در كتاب بيشتر نرديك بود؟
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۴
#21
فرد و جرج! دقیقا همون بودن! همون شوخیا، همون تیپو قیافه و همون چشما!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ چهارشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۴
#22
من به شدت این فرد آتش پرست رو به دوئل دعوت میکنم!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ چهارشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۴
#23
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز!
از این عبارت چیز میز یاد بگیرید!
حالا که نمیگیرید بگیرید اینوووووو

گل، بفرست بیاد پایین!
نه، نه، کج داری میفرستیش، ای بابا، نه، ویلی کمکش کن، نه، نه، چیکار داری میکنی؟

آها ایناهاش! بفرمایید! شورش میکنیم!
تصویر کوچک شده


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
#24
گرگهههههههههههههههههه!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴
#25
چیکار؟

داشتن تخمه میشکستنو هـــــــــــــــــــــی میخندیدن!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴
#26
هری پاتر به صورت مظلومانه ای دستگیر شد

خبرنگار: فرد ویزلی

همان طور که میدانید، هری جیمز پاتر، یکی از یاران محفلی که در حین یک ماجرای کوچک دستگیر شد، در حال حاضر در زندان آزکابان به سر میبرد. این واقعا برای دولت ننگ آور است که پسر برگزیده ای چون هری جیمز پاتر را در بند بی اندازد و او را سوژه ی تفیح دمنتور ها و گرگینه های آزکابان کند. در طی این ماجرا ها آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور اعتراض نامه ای نوشت تا شاید بتواند پسر برگزیده را آزاد کند، اما تنها جوابی که حاضل شد این بود:
-اگر باری دگر تهدیدی به عمل بیاورید شما را هم زندانی خواهیم کرد!

این جواب توسط کسی با نام آرسینوس جیگِر که در واقع زندانبان آزکابان است داده شده. همینطور درباره ی وزرا، سوروس اسنیپ با بی توجهی کامل به موضوع فقط پوزخندی به پیرمرد جادو زدو از کنار او رد شد. سیریوس بلک هم فقط در حال صحنه سازی است که: بنده هیچ ربطی به این پرونده ندارم!

در حالی که ایشان یک وزیر پر قدرت هستند.. ایشان میتوانند با بیانیه ای به عنوان وزیر سحر و جادو با وزیر سوروس اسنیپ مخالفت کنند و پسرخوانده ی خود را از بند آزکابان آزاد کنند.

من خود به عنوان یک محفلی، یک دوست خوب، یک سرباز و یک روح از جانب تمامی محفلیان اعلام میکنم که چیزی در حال حاضر جز آزادی هری پاتر، سرباز محفلی برای ما مهم نیست. امکان دارد شما آقای سوروس اسنیپ به خاطر محفلی بودن هری پاتر وی را زندانی کرده باشید.
من خود به عنوان یک محفلی این عمل شما را به شدت محکوم میکنم، شاید من حق حکم دادن را نداشته باشم، اما محفل ققنوس این اجازه را در دست دارد تا هر عمل غیر منطقی شما را محکوم سازد.

امکان دارد این عمل شما باعث شورش بزرگی در کل مناطق جادوگری شود و حتی من که یکی از سربازان شما هستم بر ضد شما به پا خیزم و بر ضد شما، به همراه کل گریفیندور، محفل ققنوس و گروه هایی چون هافلپاف و ریونکلا شعار ها و شورشی صورت دهم.

آری من یک محفلی ام و به عنوان محفلی، این قدرت را در دستان خود دارم! و السلام!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴
#27
[center]هری پاتر به صورت مظلومانه ای دستگیر شد![//center]

خبرنگار: فرد ویزلی

همان طور که میدانید، هری جیمز پاتر، یکی از یاران محفلی که در حین یک ماجرای کوچک دستگیر شد، در حال حاضر در زندان آزکابان به سر میبرد. این واقعا برای دولت ننگ آور است که پسر برگزیده ای چون هری جیمز پاتر را در بند بی اندازد و او را سوژه ی تفیح دمنتور ها و گرگینه های آزکابان کند. در طی این ماجرا ها آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور اعتراض نامه ای نوشت تا شاید بتواند پسر برگزیده را آزاد کند، اما تنها جوابی که حاضل شد این بود:
-اگر باری دگر تهدیدی به عمل بیاورید شما را هم زندانی خواهیم کرد!

این جواب توسط کسی با نام آرسینوس جیگِر که در واقع زندانبان آزکابان است داده شده. همینطور درباره ی وزرا، سوروس اسنیپ با بی توجهی کامل به موضوع فقط پوزخندی به پیرمرد جادو زدو از کنار او رد شد. سیریوس بلک هم فقط در حال صحنه سازی است که: بنده هیچ ربطی به این پرونده ندارم!

در حالی که ایشان یک وزیر پر قدرت هستند.. ایشان میتوانند با بیانیه ای به عنوان وزیر سحر و جادو با وزیر سوروس اسنیپ مخالفت کنند و پسرخوانده ی خود را از بند آزکابان آزاد کنند.

من خود به عنوان یک محفلی، یک دوست خوب، یک سرباز و یک روح از جانب تمامی محفلیان اعلام میکنم که چیزی در حال حاضر جز آزادی هری پاتر، سرباز محفلی برای ما مهم نیست. امکان دارد شما آقای سوروس اسنیپ به خاطر محفلی بودن هری پاتر وی را زندانی کرده باشید.
من خود به عنوان یک محفلی این عمل شما را به شدت محکوم میکنم، شاید من حق حکم دادن را نداشته باشم، اما محفل ققنوس این اجازه را در دست دارد تا هر عمل غیر منطقی شما را محکوم سازد.

امکان دارد این عمل شما باعث شورش بزرگی در کل مناطق جادوگری شود و حتی من که یکی از سربازان شما هستم بر ضد شما به پا خیزم و بر ضد شما، به همراه کل گریفیندور، محفل ققنوس و گروه هایی چون هافلپاف و ریونکلا شعار ها و شورشی صورت دهم.

آری من یک محفلی ام و به عنوان محفلی، این قدرت را در دستان خود دارم! و السلام!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
#28
دوئل فرد و رون ویزلی با مزه ی خودم!


نوع پست:جدی، طنز وجد.

صبحی پر از شادی، استرس و دلنشینی شروع شده بود. گویا آفتاب دوباره متولد شده بود. کوه های پر فراز و نشیب مانع کامل دیدن خورشید بود. آسمان سرخ از لا به لای ابر های سفید خود را نمایان میکرد. نسیم خنکی میوزید. گویا همه ی چمن های جنگل شاد بودند زیرا با نوازش نسیم میرقصیدند. در میان جاده ی خاکی گل های سمبل و سوسن روییده بوند. اما ته جاده صدای جشن و سرور می آمد. صدای ترقه و قاشق و چنگال می آمد. گویا همه منتظر صبحانه ی خوشمزه ی خانم ویزلی بودند. صدای قهقهه ی جرج و ملچ و ملوچ کردن فرد برای غذایی خوشمزه با صدای جغجغه رونالد ویزلی کوکترین پسر خانواده قاطی شده بود. صدای گریه ی یک فروند نوزاد دختر، کل خانه را پر کرده بود. آقای ویزلی هم کنار بیل، چارلی و پرسی نشسته بود و هــــــــــــــــــــی سلفی میگرفت. هرچه بود بیل و چارلی ارشد شده بوند.. پرسی هم که هیچ وقت نباید از سلفی های پدرش دور می بود.

در آشپزخانه خانم ویزلی با شکم قلمبه اش داشت پن کیک درست میکرد.نگاهی از پنجره ی آشپزخانه به درختان جنگل انداخت.. گویا میدانس که روز پرشوری خواهد بود، زیرا هیچ وقت تولد فرد بدون شوخی نبوده و نخواهد بود. با لبخند شیرینی به کوکی هایی که آماده پخت بودند نگاه کرد. او که مانند برادر زن فاطماگل راه میرفت با سرعت هرچه تمام تر به سمت خمیر کوکی ها رفت.

در آسمان قرمز!

صدای جوجه جغدی که همیشه نامه های بچه هارا میبرد می آمد. در دو پنگال پاهایش دو نامه بود که به صراحت دیده میشد آرم هاگوارتز روی آن بود. این جغد قصه ی ما هـــــــــــــــــــــــــــــــــــی هـــــــــــو هـو میکرد. اصن قشنگ هو هو هم میکرد.

دوباره تو خونه 1 ساعت بعد موقع کیک خوردن!


فرد با موی قرمز صافش به جرجی که داشت از شکم درد میترکید نگاه میکرد. جرج هم خسته ـــس چرا هیچ کس درکش نمیکنه؟ هنوز شادی در میان خانواده به چشم میخورد. جرجی سه دقیقه زود تر از فرد کیکش را تمام کرده بود زیرا او سه دقیقه از فرد بزرگتر است. هرچه باشد نباید از یک کیک 10 تکه ای 3 تکه اش را میخورد. انسان جایز الخطاست. پرسی با غرور و تکبر همیشگی گفت:
-«جرج بی عقل! هزار بار گفتم این قدر نخور، اما شما برادرا احمق ترین انسانای روی زمینین!»

جرج شکمش را گرفته بود و داد میزد تا این که با اعصاب خوردی فراوان و اخم و تخم زیاد گفت:
-«بس کن پرسی، وسط دعوا با روده بزرگه و کوچیکه داری نرخ تعیین میکنی؟»

تا جرج این حرف را زد، صدایی از در آمد.. ناگهان قلب فرد تاپ تاپ زد. بیل سریعتر از یوزپلنگ به سمت در چوبی رفت. تا پادری را رد کرد چشمش به نامه ای که روی آن آرم طلایی هاگوارتز را روی آن دید با هیجان و خوشحالی گفت:
-«فردی، جرجی سریعتر بیاید اینجا! بدویید پسرا!»

و آنجا بود که فرد ویزلی برای اولین بار هیجان یک جادوگر بودن را تجربه کرد!

دو ماه بعد!

در تالار سرسرا هیجان و سرو صدای همیشگی وجود داشت. صدای معاون مدرسه خانم مک گوناگل به گوش میرسید. نام ها به ترتیب گفته میشد و در هر دقیقه به هر گروه یک نفر اضافه میشد. صدایی باعث خالی شدن قلب فرد شد.
-«فرد ویزلی!»

با آرامش کامل و به طور سنگینی از پله ها بالا میرفت. نگاهی پر از استرس به پروفسور دامبلدور کرد. چیز سنگینی روی خود احساس کرد و بلافاصله روی صندلی چوبی زوار در رفته نشست. کلاه به آرامی روی سرش نهاده شد. کمی از استرسش کم شد تا این که کلاه به صدا در آمد:
-«هــــــــــــــــــــــــوم.. میبینم که یه ویزلی دیگه اینجاست، معمولا ویزلیا به یه گروه میرن و اون گروه..»

هر لحظه استرسش بیشتر و بیشتر میشد.. نمیدانست چه بگوید اما..
-«گریفیندور!»

فرد ویزلی با خوشحالی و بپر بپر فراوان به سمت میز گریفیندور حرکت میکرد. انگار تمام دنیا را به او هدیه داده بودند.


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۳
#29
الکی مثلا منم قبول میکنم!
فقط تا 6 فروردین وقت میخوام!


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۲۲ ۱۵:۲۲:۳۳

میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: ارتباط با سران الف دال
پیام زده شده در: ۹:۲۲ پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳
#30
و ما اولین ماموریت خود را زدیم!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.