هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر رئیس فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴
#21
وقتی معیار نمره دهی کاملا گرتمه ایه وشما نمیدونی اگه هفتاد شدی بد نوشتی یا داور باهات کج بوده و اگه داور باهات کج نبوده وبد نوشتی مثلا غلط املایی داشتی یا سوژه رو گند زدی و اعتراضم بکنی با همینه که هست مواجه میشی، فرضا الان تیم من بگیره 60+10 دست من به کجا بنده؟ رسما هیچ کجا. داور دستش باز بود به هرکس خواست نمره نده، حالا دستشو باز ترم گذاشته رسما. حالا اینکه داور حس میکنه انقد بزرگ شده که تنهایی واسه هشت تا تیم تصمیم میگیره و بقیه بند کفششم نیستن بماند. بنابراین راهکار تو هم به درد نمیخوره وقتی بیس نمره زیر سواله. این لیگ لعنتی آدم مسوول نداره، یه کاره قوانینشم برده ن رو هوا. به اعتراض احتمالی نمره ملت تو پاسخ میدی رود؟! این بنا نداره پاسخ بده.


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: دفتر رئیس فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۰:۱۹ سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴
#22
خودتم میدونی همینه که هست اصلا پاسخ درستی نیست و جوجول پاترم قانع نمیکنه چه برسه به وندلینی که من باشم. این دلیلی که آوردی هم قانع کننده نبود حتی. اینکه ملت تاریخو نگاه نمیکنن هیچی، دیگه مشخصه هر بازی ده روز یا چقدر-هملت بیا بگو!- وقت داره. انگشت که دارن!

من شدیدا اعتراض دارم همچنان. حق ما داره ضایع میشه. شما مثا میگی با تسامح بیشتر یه جوری میگی انگار مثل ماندانا مشخص کردی متر و معیارت چیه آدم دستش به جایی بنده بگه مثلا من چرا هفتاد شدم که بگی تو شصت هم نمیشدی من بهت ارفاق نمودم. نه معیار و میزان تسامحت مشخصه، نه اصلا معیار خود پست نمره دادنت رو ما خبرداریم که از میزان نفع احتمالی تسامحت باخبر بشیم.

با تشکر از اینکه به سوتی خود صادقانه اعتراف کردی، ما همچنان اعتراض داریم!

+همونطور که مشاهده میشه فقط تیم ما نیست که بازیشو تموم کرده.
+اهمال بقیه واقعا به ما نباید ضربه بزنه و من میدونم که میزنه. من برای سروقت رسیدن بچه هام به این بازی تحت فشارشون گذاشتم، قطعا اگه ببینن نتیجه ش اینه که کسی که حتی نکرده روز بازیشو بدونه با آسایش بیشتر و طیب خاطر هویجوری میشینه پست میزنه و خدا بهمراش، انگیزه شون می پکه کیفیتشونم میاد پایین.


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: دفتر رئیس فدراسیون کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴
#23
با سلام
تیم تراختور نسبت به این مساله که 22 دقیقه مونده به پایان وقت مسابقه ش بدون اینکه ازش سوالی در راستای موافقت یامخالفتش بشه زمان مسابقه ش تمدید شده معترضه. تیم مقابل هیچ پستی ارسال نکرده، تیم ما سر وقت بازی رو تموم کرده. هیچی به هیچی اونوخ؟

اینسندیو!


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: ورزشگاه توپچی های هلگا
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴
#24
تراختور زرد-گویینگ مری
پست دوم

روز مسابقه

من جمله دلایلی که رولینگ خدانیامرز خیلی به تالار ما نمی پرداخت و کلا یکبار هم قلمش را سمت ما نچرخاند، این بود که عنصر آرامش به شدت در تالار هافلپاف جاری و ساری بوده و هست. یعنی اساسا هیچ اهمیتی ندارد که امروز عصر دلگیر جمعه است یا شب تعطیل پنجشنبه، وسط امتحان هاست یا بین التعطیلین هفت روزه است، لرد ولدمورت به هاگوارتز حمله کرده یا از آسمان تک شاخ های صورتی و لقمه نوتلا می بارد. شما تحت هر شرایطی یک هافلپافی را ملاقات کنید، با آیکن مشغول حمام کردن لذت بردن از شرایط موجود است؛ نه شورش می کنیم، نه ترول می کشیم، نه دیهیم ریونکلاو را جایی پنهان کرده ایم، نه باسیلیک سوار می شویم و دوره می افتیم ملت را بکشیم. بنابراین اینکه یک مسابقه کوییدیچی هم حالا در پیش است و تیم کوییدیچمان نیاز مبرم به سه امتیاز بازی دارد و هواشناسی آسمانی صاف همراه با وزش نسیم ملایم پیش بینی کرده اما صبح که از خواب بیدار می شوی شهابسنگ می بارد، هیچگونه خللی در آرامش و طمانینه اعضای تیم ایجاد نمی کند که نمی کند.

شاهد مثال همه توضیحات بالا، در تمام یک هفته ای که دو تیم برای تمرین تا روز مسابقه اصلی وقت داشتند، وندلین زمین را دربست به گویینگ مری ها اجاره داد و با پولش بچه ها را برداشت برد هاوایی هوایی تازه کنند. ورزشگاه کل هفت روز دست تیم مقابل بود؛ حالا اینکه چه کار کرده بودند را خدا می داند، ولی درست بالای سر استادیوم رنگ آسمان با بقیه جاها فرق داشت و سحابی سر اسبی به صورت سه بعدی-اچ دی آنجا برای خودش قیقاچ می داد، و از چند گاهی شهابسنگی با صدای مهیبی می خورد وسط زمین؛ تازه یک عده قسم می خوردند یک police box آبی رنگ را دیده اند که آن بالا برای خودش چرخ می زده و بارتی کراوچ جونیور از تویش پریده پایین، در حالی که فریاد می زده I'M A TIME LOOOOORD! از صحنه خارج شده است! اما مبادا تصور کنید این صحنه ها تماشاگران هافلپاف را از حضور در ورزشگاه بازداشته باشد، نع! هرچند سکو های طرفداران گویینگ مری خالی بود، اما طرفداران هافلپاف با طیب خاطر سرجاهایشان نشسته بودند و نوشیدنی کره ای و خون اژدها و اکسپلیارموس می خوردند(به نگارنده ربطی ندارد که اقلام اخیر خوردنی هستند یا خیر، کافه سکوی نه و سه چهارم اینها را سِرو می کند، به قیمت آذرخش پدرش!).

البته یوآن آبرکومبی هم که بی شک خون اصیل گودریک گریفندور-که شیطنت هایی با یک روباه ماده داشته یحتمل-در رگ هایش جاری بود سر پستش حاضر شده بود. چند آدم فضایی سبز رنگ با علاقه دور جایگاه گزارشگر نشسته بودند و زل زل نگاهش می کردند. اما پیش از اینکه این نگاه های مشتاقانه منجر به امر خیری چیزی شود، اعضای دو تیم، که هیچکدام وضع حال حاضر را گردن نمی گرفتند، به صف وارد زمین شدند. یوآن از خداخواسته میکروفنش را قاپید.
-با سلام به فضایی های عزیز حاضر در استادیوم [صدای قورت دادن آب دهان] و دیگر حضار و تماشاگران، بازی بین دو تیم تراختور زرد و گویینگ مری رو شاهد هستیم ! پروفسور سینیسترا از اون گوشه اشاره می کنن جسم نورانی که بالای سرتون میبینین یکی از اقمار سیاره گالیفری عه که به دلایل نامعلومی داره به ما نزدیک تر میشه، ایشون توصیه می کنن در صورتی که امتحان جسم یابی تون رو پاس نکردین به نزدیک ترین امتحانِ-جسم-یابی-پاس-کرده ی جایگاه آویزون شید، ایشالا که جون سالم در ببرید!:worry: با این امید که هرچه زودتر یکی گوی زرین رو بگیره و به حق پنش تن بازی تموم شه !

پروفسور سینیسترا بلند شد و تعظیمی نمایشی به تماشاگران کرد که بیخیالِ خطر های موجود اکسپلیارموسشان را هورت می کشیدند. یوآن دمش را از دست یکی از علاقه مندان سبز رنگش بیرون کشید و ادامه داد:
-همونطور که میبینید کاپیتان کشتی گویینگ مری این بار به کاپیتان تیم گویینگ مری اعتماد نکرده و شخصا وارد ترکیب تیم شده تا مراقب گویینگ مری باشه. :hyp: بله لوفی رو میبینیم که به همراه آیلین پرنس وارد زمین میشه، در حالی که پرنس یه ظرف تیله دستشه و به سمت طرفدارای حریف تف می کنه! واقعا زشته این کار!

تماشاگران اما همچنان با آرامش مشغول لیسیدن ته لیوان های خون اژدهایشان بودند. در این لحظه شهابسنگی زارپ وسط یکی از سکوهای خالی خورد و با هسته ی زمین محشور شد.
تماشاگران:

یوآن که از جمعیت قطع امید کرده بود معرفی بقیه اعضا را رها کرد و مشغول جدا کردن فضایی های سبز رنگ از دم پشمالویش شد. اعضای تیم تراختور در سکوت خبری و بایکوت شدیدی که حاصل شده بود قدم به ورزشگاه گذاشتند. در اولین لحظه توجه همه به آسمان بالای سرشان جلب شد که شگفت انگیز می نمود. شهابسنگ های شعله ور که به زمین برخورد می کردند، ستاره ها که به شکل عجیبی قابل دسترسی به نظر....
-آتیــــــــــــــــــش!

قبل از اینکه وندلین خودش را شعله ور کند، یا به سمت اولین شهابسنگ شعله ور آن اطراف پرواز کند، یا شعله های اینور و آن ور به در آغوش بکشد، لاکرتیا آگوامنتی گویان چوبدستش را مثل شلنگ به طرف کاپیتان تیمش گرفت و وندلین با صدای فسسسسسسسسس خاموش شد. بقایای فرد، چماق ماوراء قدرتمندش را از این دست به آن دست داد و گفت:
-شلام؟!

اورلا ترجمه کرد:
- میگه با زمین چی کار کردین نامردا؟

وندلین که هنوز ازش بخار بلند می شد دست هایش را توی هوا تکان داد و قطره های آب را به اطراف پاشید.
-ما تا همین یه ربع پیش هاوایی بودیم، تنها کاری که با زمین کردیم این بود که الان بهش وارد شدیم! زمین دست شما بوده، من باید بپرسم با زمین چیکار کردین!

لوفی لنگه چماق فرد را با سرعت توی هوا تاب داد: ووووووش! و گفت:
-私たちはあなたのスタジアムには何もしませんでした!
- ؟!

سرها به سمت اورلا برگشت. اورلا لپ هایش را باد کرد و ابروهایش را بالا برد و چشم هایش را گرد کرد و شانه هایش را بالا انداخت، که به طور خلاصه ترجمه اش این می شود که: نمیدونم! آیلین گفت:
-ما فقط دیشب آخر وقت اومدیم اینجا تا توی تمرین چماق های تازه مون رو امتحان کنیم. اون موقع هم هوا تاریک بود، چیزی معلوم نبود! حتما قبل اینکه ما بیایم اینجوری شده! کار کار خودتونه!
-کار شماست!
-تقصیر شماست!
-ما هاوایی بودیم!
-نبودین!
-بودیم!
-نبودین!
-
-
-سووووووووووووووت!

یوآن خودش را از زیر دست و پای فضایی هایی که دیگر یخشان آب شده بود و بی رودروایسی مشغول ابراز علاقه به او بودند بیرون کشید و میکروفن به دست فریاد زد:
-داور که دیگه حوصله ش سر رفته سوت آغاز بازی رو از جای نامعلومی به صدا در میاره و توپ ها رو رها میکنه! هر چهارده بازیکن به هوا میرن، گوی زرین رو میبینم که یک راست به سمت آسمون شوت میشه! بیاین امیدوار باشیم جستجوگر ها قبل از اینکه گوی زرین وارد راه شیری بشه بهش برسن! سرخگون در دست لاکرتیا بلکه!

لاکرتیا به سمت دروازه گویینگ مری سرعت گرفت و آریانا با ماهیتابه اش بازدارنده ای را به طرف مدافعین تیم مقابل پرتاب کرد. دو جستجوگر به دنبال گوی زرین در آسمان صاف و آبی پرواز کردند فضای بالای سرشان دور شدند، و ظرف چند ثانیه سر همه آنقدر شلوغ شد که هیچکس نگاهش به زمین نیفتاد. جایی که چند لحظه پیش لوفی ایستاده بود، به نظر می رسید زمین شکاف خورده باشد. شکافی که نه به زیرزمین باز میشد نه به چاه نفت، به آسمان!

لاکرتیا سرخگون را به رز پاس داد و رز شوت چرخشی-ویبره ای مخصوصش را به سمت باری فرستاد. اما قبل اینکه باری از جایش تکان بخورد دست لوفی که نامردطوری توانایی کش آمدن داشت، از آن سر زمین تا دروازه کشیده شد و چنان چماقی به توپ نواخت که سرخگون طول زمین را نوردید، از وسط گیبن که جیغ زنان خودش را دو نیمه کرده بود گذشت و وارد دروازه تراختور شد!
-لوفی با یه حرکت بی سابقه سرخگون رو وارد دروازه تراختور می کنه! ده صفر گویینگ مری پیشه!
-新鮮な肉!

دست کش آمده ی لوفی پشت باری کوبید و به سمت صاحبش برگشت. باری با نگاهش مسیر دست مداقع تیمشان را تعقیب کرد و بعد غرغرکنان نگاهش را به طرف زمین مسابقه برگرداند. چیزی داشت جلوی چشمش جرقه می زد.
با پشت دست چشم هایش را مالید و دوباره نگاه کرد.
جرقه ها بیشتر می شدند. صدای یوآن دور به نظر می رسید.
-پروفسور سینیسترا اشاره می کنن جسمی که از بالای سرتون عبور کرد و با خورشید یکی شد ستاره دنباله دار هالی بود که اگه خدا عمرش میداد شصت و هشت سال و سه ماه و بیست و دو روز دیگه از کنار زمین میگذشت، و تاکید دارن خارج شدن این ستاره از مدارش...
-خرررررررررررررررررررپ!

جلوی چشم دروازه بان گویینگ مری، هوا به معنی واقعی کلمه «پاره شد» و حفره ایجاد شده او را درون خودش کشید. باری ادوارد رایان قبل از اینکه صدای فریادش به جایی برسد در دنیای دیگری محو شده بود.

همان زمان، مرز های کهکشان راه شیری

-هنو میبینیش ننه؟

آیلین پرنس تیله ای تف کرد که با حرکت مستقیم الخطی ازش دور شد، و از روی شانه جواب داد:
-آره!

هلگا در حالی که عینک ته استکانی اش را با لبه ردایش تمیز می کرد گفت:
-چش ازش برندار تا من این تیکه های غبارکهکشانی رو از روی عینکم پاک کنم بیام کمکت!

دو جستجوگر به دنبال گوی زرین پرواز کنان وارد کهکشان بالای سر شده بودند، درست همانطور که یوآن می ترسید همچنان پیش میرفتند و گوی زرین، انگار که برای عید دیدنی بخواهد برود دیدن شعرای یمانی، خیال ایستادن نداشت!

زمین مسابقه

با وجود لوفی، جوگیر ترین مدافع قرن، سرخگون اصلا به نزدیکی دروازه گویینگ مری نمی رسید که کسی متوجه غیبت باری شود. یوآن که دیگر از دست فضایی های سبز رنگ خلاصی نداشت و فقط دو تا چشمش از زیر دست و پای آنها دیده میشد، گزارش می داد:
-سرخگون دست جرج ویزلیه که جفت گوش هاش رو از دست داده و در نتیجه فریاد های هم تیمیش رو نمیشنوه که داره خودش رو می کُشه تا جرج بهش پاس بده! داور از ابتدای بازی تا حالا دیده نشده، و کسی نیست به مداقع گویینگ مری اخطار بده که تو پست خودش بازی کنه! لوفی از چهار طرف کش اومده و راه مدافعین تراختور رو سد کرده! بازی صد به صفر شده، گویینگ مری ایز گویینگ!

آریانا و وندلین به جای پرتاب کردن بلاجر ها مشغول جاخالی دادن از ضربه های لوفی بودند که بیخیال چماق شده، دست، با پا، با چک و لقد و به هر وسیله ای که می شد و می توانست بلاجر ها را به سمت آنها پرتاب می کرد. آن طرف زمین، فرد که بیکار مانده بود چماقش را رها کرده بود و وانمود میکرد جرج است و به مهاجمین پیوسته بود؛ در نتیجه ترکیب تیم از 3 2 1 1 به 4 1 0 1 تغییر کرده بود.(صفر ناشی از به نیستی رسیدن دروازه بان است!) سه مهاجم تراختور ناامیدانه سعی می کردند هم از شهابسنگ ها، هم از بلاجرهای لوفی، و هم از چهار مهاجم حریف عبور کنند و سرخگون را در اختیار بگیرند، اما همانقدر به نتیجه میرسیدند که گهردورود در لیگ برتر به نتیجه می رسید.
-سرخگون بالاخره بعد از افتادن از دست لارتن کرپسلی و برخورد به در و دیوار و غلبه بر جاذبه قمر گالیفری که هر لحظه به ما نزدیک تر میشه به دست پیوز میرسه، از پیوز عبور می کنه و ...واعت!؟ تو زمین فرو میره؟!

فضایی های سبز دست از ابراز علاقه به یوآن کشیدند و با چشم های گرد شده به زمین مسابقه زل زدند. 10 بازیکن و داور- از مکانی نامعلوم- از حرکت ایستادند و وحشتزده به چمن زیر پایشان نگاه کردند. دیگر تماشاگران هم نوشیدنی کره ای نمی خوردند. ورزشگاه در سکوت مرگباری فرو رفته بود و حتی بلاجر ها هم...
-それを取ります!

لوفی که اصولا همیشه در دریافت موقعیت اطراف کند عمل می کرد، فریاد زنان کش آمد و با ضربه چماق قدرتمندش بلاجری به سمت وندلین شوت کرد. نگاه ها به سمت مدافع تراختور برگشت که قبل از اینکه بتواند حرکتی بکند، با ضربه بلاجر از روی جارویش کنده شد، چند ثانیه در هوا پرواز کرد و بعد...ناپدید شد. لوفی دستش را جمع کرد و طور به هم تیمی هایش زل زد که متعاقبا به او زل زده بودند.
-خررررررررررررپ!

از محل ضربه لوفی، هوا جرقه زنان جر خورد و سوراخی دهان باز کرد که آن طرفش، ظاهرا دامبلدور با عصای آلستور مودی لب پرتگاه ایستاده بود:
-YOU SHALL NOT PASS!

ملت:
ریچارد هریس فقید:
یان مک کلن:
مایکل گمبون اما:

از آن طرف، از پنجره ای که وندلین تویش افتاده بود، دود غلیظی بیرون میزد. انگار که کاپیتان نگون بخت از دهانه ی آتش فشان، یا غرفه برگرذغالی نمایشگاه کتاب سر در آورده باشد.

کیلومتر ها دورتر، پست اول!

اعضای تیم گویینگ مری، بلافاصله بعد از امتحان کردن چماق های اختراعی فرد و جرج، کلبه را ترک کرده بودند. بی خبر از اینکه چند لحظه بعد از رفتنشان، پنجره ای به دنیای مشنگ ها باز شده که تصادفا سر دیگرش به خانه ای اعیانی در ادینبورگ باز می شود. صاحبخانه هم بی خبر از اینکه سر از تپه ها اطراف ورزشگاه توپچی ها در خواهد آورد، همینطوری محض ماجراجویی از پنجره رد شده بود و خب، حدس بزنید چی؟ سر از تپه های اطراف ورزشگاه توپچی ها در آورده بود.

سالهای نوری آن طرف تر، جستجوگران

-استفاده از اکسیو جرمه ننه؟
-گمونم!


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۱۸ ۱۵:۲۲:۰۳
ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۱۸ ۱۵:۲۵:۳۶


پاسخ به: ورزشگاه توپچی های هلگا
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴
#25
تراختور زرد


تنبل های زوپسی


دومندش!


روز مسابقه

پرنده در دفتر شخصی آرسینوس جیگر پر نمیزد. البته اگه جغدی که از پست قبل تا همین لحظه هوهوکنان و رخ به ناخن خراشان در حال پرواز بالای سر ریگولوس بود نادیده بگیریم![هههههههههههییییق..افکت نفس گرفتن نویسنده!] اما ریگولوس هنوز خیال نداشت نامه را از پای پرنده نگون بخت باز کند؛ کورممد که در دنیای جادو هکر بسیار ماهر و شناخته شده ای بود -حتی برای فیلم جادویی «خط خیلی ویژه» هم دعوتش کرده بودند!-بار دیگر به شبکه پودرپرواز نفوذ کرده بود و کله اش بین شعله های سبز رنگ شومینه، ریگ را مشغول نگه می داشت.

به جز پرندگانی که در دفتر آرسینوس پر نمی زدند، جغد و ریگولوس، شش عضو دیگر تیم تنبل های زوپسی هم آنجا بساط پهن کرده بودند و نشسته بودند به صبحانه خوری. الادورا با تبرزینش پنیر تبریز را می برید و نگاه های معنا داری به دابی می کرد؛ دابی هم همچون یک جن آزاد در محضر یک قاتل اجنه خانگی-اعم از آزاد و دولتی-چهارزانو نشسته بود سر سفره و از نوک گوش تا شصت پایش می لرزید. سیو ساعت ها بود چای شیرینش را هم می زد و کف استکانش داشت با منابع زیر زمینی نفت محشور می شد، اما خودش کلا به چایش نگاه نمی کرد؛ بلکه محو چشم های هری شده بود که همانطور که از یک محفلی گرسنه انتظار می رود، داشت سفره را سر تا ته می بلعید. در این بین آرسینوس با حسرت خاصی به نان سنگک برشته وسط سفره چشم دوخته بود، اما نه دست به نقابش می زد، نه به سنگک برشته وسط سفره!

بله، و هکتور همه را دقیقا با همین جزییات چشم در بیار زیر نظر داشت تا با چشم هایش خودش شاهد خورده شدن معجون شانس اختراعی اش باشد، که یواشکی با چای قاطی کرده بود. حتی آرسینوس هم که نقابش هیچ منفذی نداشت، قبل از بازی یک لیوان چای می خورد. کسی نمیدانست چطور.

بالاخره لحظه موعود فرا رسید و آرسینوس لیوان چایش را به نقابش نزدیک کرد. هکتور با چشم هایی که در ابعاد سه برابر گشاد شده بودند، به وزیر زل زده بود. آرسینوس لیوان را خم کرد...و لحظه ای بعد دیگر اثری از چای نبود. ابروهای هکتور اگه می توانستند وارد جنگل موهایش شوند با خوشحالی این کار را می کردند!
-چطور شد؟!

آرسینوس ردایش را به خشکی تکاند و از جا بلند شد.
-اسرار حرفه ایه هکتور! ریگولوس، چای خوشمزه ای بود! خب دیگه راه بیفتید!

اعضای تیم جاروهایشان را از گنجه برداشتند و بی توجه به اعتراض های کورممد مبنی بر زیر پا گذاشتن حقوق بشر، هفت تایی وارد شومینه و شعله های سبز پودر پرواز شدند. هیچ کس جغد معترض را ندید که هو هو کنان سر قوری نیمه خالی نشست تا گلویی تازه کند، و کل محتوای قوری را روی خودش و کورممد برگرداند.

***


چندی بعد، ورزشگاه توپچی های هلگا

بازیکنان دو تیم وارد زمین شده و روبروی هم صف بسته بودند. هکتور موج عظیمی انرژی و خوش شانسی را حس می کرد که با کلسترول و اوره مخلوط شده و در رگ هایش می جوشید، اما به نظر نمی رسید بقیه اعضای تیم همچه احساسی داشته باشند. لااقل دابی گیاهخوار بود و کلسترول نداشت، این را می دانست.

وندلین مقابل سیوروس قرار گرفت که چیزی از موهایش می چکید.
-روغن موی جدیدته سیو؟

سیو که به شدت روی موهایش حساس بود و همینطوریش هم اعصاب نداشت، فریاد کشید:
-بله و چشمت هم دراد!! سی امتیاز از هافل کم میشه! ده امتیاز هم همینطوری الکی از گریف کم میشه!

وندلین شانه بالا انداخت و چوب جارویش را محکم گرفت.
-اعداد دو رقمی سه دار نحسن، به جز هفتاد و سه و سی و پنج. بپا نحسیش دامنتو نگیره!
-سی امتیاز دیگه...

مادام پوچ، داور جایگزین مادام هوچ هافلپافی، در سوت خود دمید و حرف سیو را نیمه کاره گذاشت:
-کاپیتان ها با هم دست بدن!

وندلین با حالتی جدی با سیو دست داد، اما درست قبل از رها کردن کاپیتان حریف، دست آغشته به روغن سیو آتش گرفت. وندل دستش را پس کشید و با حالتی نمایشی انگشت هایش را فوت کرد:
-اوخ اوخ، وقتی هیجان زده میشم دمای بدنم خیلی میره بالا!

سیو دستش را با وردی به حالت عادی برگرداند و با عصبانیت به سمت بچه های تیمش رفت. هکتور ویبره زنان خودش را دلداری داد: «بدبیاری نبود، دستش نسوخت! معجونم داره عمل می کنه!» مادام پوچ بار دیگر در سوتش دمید و توپ ها را رها کرد. چهارده بازیکن پا به زمین کوبیدند و در هوا اوج گرفتند. آملیا میکروفون را از دست کاسکوی تربیت شده ای که تم جام جهانی 2002 پخش می کرد قاپید و شروع کرد:
-بازی با سوت داور آغاز میشه...مهاجمین تراختور سرخگون رو به دست دارن و به سمت دروازه تنبل ها می تازن! لاکرتیا و رز دو طرف پیوز پرواز می کنن و آرایش هجومی به خودشون گرفتن، اونا با پاسکاری های سریع از توی بدن هم تیمیشون سعی می کنن روحیه سختکوشی هافلپافیشون رو به نمایش بذارن! مداقع تنبل ها سعی می کنه با یه توپ ویبره ای هکتوری اونا رو متوقف کنه...و بله! موفق شد! لاکرتیا سقوط می کنه و سرخگون به دست ریگولوس بلک میفته!

ریگولوس مشتش را در هوا تکان داد و به طرف دروازه تراختور پرواز کرد. آرسینوس در حالی که کرواتش پشت سرش در هوا تاب می خورد به او ملحق شد. هکتور در دل ده ریشتر ویبره رفت و بلاجر بعدی را به طرف وندلین فرستاد که با عصبانیت فندکش را روشن خاموش می کرد. کاپیتان تراختور به موقع جا خالی داد، اما فندکش به زمین افتاد.
-از این طرف زمین وندلین رو میبینیم که به صورت غیر منتظره ای مدافع تنبل ها رو هدف گرفته و یه بلاجر آتشین...هی! استفاده از آتیش توسط مدافعا مجازه؟!

مادام پوچ که به طور قطع مخاطب سوال آملیا بود رو به جایگاه گزارشگر شانه بالا انداخت و سردرگم به اطراف نگاه کرد.
-خب ظاهرا قانونی واسه این مورد تعبیه نشده، ولی بهتره وندلین بیشتر مراقب باشه! بهرحال هکتور با خوش شانسی از حمله دااااااغ وندل جون سالم به در می بره، و در همین حال، اون طرف زمین تراختور اولین گلش رو دریافت می کنه!

هکتور در حالی که در هوا اوج می گرفت فکر کرد:
-خوش شانسی رو خوب اومدی!

گیبن سرخگون را به لاکرتیا پاس داد. اما هنوز لاکی وقت نکرده بود رز را برای پاس کاری پیدا کند که با بلاجر دابی، سرخگون به تیم تنبل ها برگشت. وندلین رو به آریانا فریاد زد:
-چی کار می کنی پس؟!

آریانا سبیل های-همچنان!- تخم مرغی اش را لیسید و سرش را به نشانه «خیله خب بابا حواسم هس، این یه تیکه زرده از لای سیبیلم دراد میزنم تار و مارشون می کنم!» تکان داد. پیوز در جواب این حرکت، گلوله جوهری به طرف آریانا پرتاب کرد که باعث شد چشم همه به نشانه «این که میتونه گلوله جوهری پرت کنه چرا سرخگون از توش رد میشه؟!» گرد شود.
-و تراختور سومین گل رو هم دریافت می کنه!
-سه تا؟! کی دومی رو خوردیم؟!

آرسینوس با کرواتی که همچنان همچون پرچم در اهتزاز بود، دور دروازه سوراخ سوراخ شده گیبن پرواز کرد و به طرف هم تیمی هایش برگشت. وندلین ناامیدانه زمین را به دنبال جستجوگرشان گشت، تا لااقل نشانه ای از حس مسوولیت پذیری در اسطوره هافلپاف ببیند و دلگرم شود. ننه هلگا عینک ذره بینی اش را به چشم زده، و کنار جایگاه تماشاگران پارک کرده بود تا با یک کف ترمی صحبت کند:
-گوی زرین رو ندیدی ننه؟!

وندلین که دیگر از گوش هایش دود بیرون میزد، با کف دست به پیشانی اش کوبید و با چماق به بلاجری که دابی به سمتش فرستاده بود.
-اساسا وقتی هفت نحسه، چهارده تخسه، تعداد توپ ها یکی از اعداد غیر خوشحاله و تنها عدد اولی که تو این زمین میشه بهش امیدوار بود تعداد بلاجر هاست، من چه توقعی از این بازی دارم!

بلاجر که با بی دقتی تمام پرتاب شده بود، از توی پیوز رد شد و به گیبن برخورد کرد. دروازه بان تراختور که آماده چنین ضربه ای نبود، تکه تکه شد و روی زمین ریخت. اما قبل از اینکه داور بتواند دستور توقف بازی را بدهد، گل چهارم وارد دروازه شده بود.
-یا الهگان اعداد اول!

بازی در مجموع به نفع تیم تنبل ها پیش میرفت و هکتور برای اولین بار در طول عمرش، حس می کرد مایه افتخار و سر بلندی جامعه شده. بعد از بازی باید معجون را به اسم خودش ثبت می کرد. اسمش را هم میگذاشت «فیلیکس فیلیسیس هکتوریس دگوریس گرنجوریس» یا «ف.ف.ه.د.گ» با نام تجاریِ...تجاریِ...اوف، انتخاب اسم تجاری خیلی سخت بود، شاید بعد از بازی باید چند کتاب در این رابطه...
-خخخخخخخخخخخخخخ!!

هکتور شلپ شلپ کنان از دریای افکارش بیرون آمد و چشم هایش را باز کرد.
-کی بود وسط تفکرات من خندید؟!
-خخخخخخخخخخخخخخخ!!

هکتور چماقش را بالا برد تا تمسخر احتمالی بعدی را سرکوب کند، اما متوجه شد در حالی که غرق در افکار شیرینش بوده، تمام تماشاچی ها از جا بلند شده اند و حالا با انگشت چیزی را وسط زمین نشان می دهند که...با سرعت به طرف زمین سقوط می کند.

آرسینوس!

وزیر سحر و جادو جارویش را رها کرده بود و ظاهرا اهمیتی نمی داد که هر لحظه به برخورد با خاک پاک سرزمین انگلستان نزدیک تر می شود. دودستی گلویش را گرفته بود و صدای عجیبی از خودش در می آورد. شبیهِ...خب، شبیه صدای خفه شدن یک مرد پشت نقابی که هیچ منفذی ندارد.
-هزاخخخخخخ....امتیاخخخخخخ....از گریخخخخخخ....کم....خخخخخ...!

مهاجم تیم تنبل ها، پیش از آنکه هزار امتیاز از گروه گریفندور کم شود، یا حتی پیش از آنکه به زمین برخورد کند، خفه شده بود.

****


دفتر وزارت، همان هنگام

در دفتر آرسینوس جیگر پرنده پر نمی زد...اگر کورممد را که در قالب جغد فرورفته بود و هوهوکنان به در و دیوار برخورد می کرد نادیده بگیریم. جغد بی نوای اصلی که به هیات کورممد در آمده بود، وسط شعله های سبزرنگ شومینه گیر کرده بود و تلاش می کرد با دهان انسانی جدیدش مراتب هوهوی اعتراض آمیزش را به سمع و نظر برساند!


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۳ ۲۱:۳۷:۴۲
ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۳ ۲۲:۲۴:۵۳


پاسخ به: کافه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۸:۰۸ شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴
#26
من مطمین نیستم دقیقا ولی ظاهرا445.5 گالیون از گیبن گرفتیم:|

من یه توضیحی بدم چرا انقد شوتم: اولین و آخرین حضور من تو کوییدیچ محدود به یک پست آخر فصل قبل میشه،در نتیجه نه میدونم بودجه تراختور چقد بوده، نه کلا چیزی از کوییدیچ می دونم:دی -آیکن سوژه سازی برای بقیه تیم ها حتی:))- با این همه قانون ذهن هافلپافی اونا که فصل قبل کوییدیچ بودن هم پوکیده والا!:دی

بعد این مبلغ بودجه ای که برای ما منظور شده یا بعد از خرید بازیکنه، یاقبلش! اگه قبلشه که ما هم اکنون انصراف بدیم و بریم:)) اگه بعدشه که خب ما این مقدار کم داشتیم و از گیبن گرفتیم. بدین شکل!

می مونه حدود 50 گالیون که خب باهاش چیزی نمیشه خرید:دی -آیکن خنده عصبی!

همین:دی



مشکلی نیست، ما اینجاییم که راهنمایی کنیم ملت رو. پیامبر مملکت برای هدایت مردم برگزیده شده خب! :دی
این بالانس بودجه شما برای بعد از خرید بازیکن هاست، یعنی از بابت خرید بازیکن، شما اینقده پول بدهکارید. الان که این مقدار رو از گیبن گرفتید، یعنی بودجه شما صفر و حسابش با فدراسیون پاکه پاکه. حالا میتونید اون 50 تای اضافی رو هم بگیرید ازش و ته جیبتون پول بمونه واسه بستنی خریدن اینا، یا هم که نگیرین ازش.


ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۴ ۱۶:۵۹:۱۵

تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: کافه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
#27
آقا ما خیلی با آرامش و طمانینه وارد این قضیه شدیم الان دیدیم ورزشگاه بهمون نرسیده:دی
یه نیوکمپی، لانه کبوتری، کویین الیزابت المپیک پارکی در اختیار ما قرار بده خلاصه
+میتونی یه چیزی هم دستی بهمون بدی از دلمون در آد حتی
+سیاه گستر گیبنشتاین ما رو به فرزندی پذیرفت



کارای اسپانسری حل شد، فقط منتظریم یه اسم مشخص بدهید واسه ورزشگاه، اونم بزنیم.
دریافت شد.


ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۳ ۱۲:۰۹:۴۹

تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۱:۰۰ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
#28
نتایج ترین های مرداد-شهریور تالار خصوصی هافلپاف

بهترین تازه وارد: گیبنشتاین
فعالترین عضو: لاکرتیا بلک
بهترین نویسنده: وندلین شگفت انگیز
بهترین دانش آموز هاگوارتز:رز زلر



تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴
#29
خب من نمیدونم کاغذبازیاش چطور رواله در نتیجه اگه دارم سوتی میدم یا بودجه مون نمیرسه یا فیلان، منو توجیه کنید:دی

ویرایش:

تیم تراختور زرد(تراختور سازی سابق)

اعضا:
دروازه بان:گیبن-مجازا"
مهاجمین:لاکرتیا بلک، رز زلر، پیوز-مجازا"
مدافعین:وندلین دست به یقه شگفت انگیز-کاپتان بدبخ،آریانا دامبلدور
جستجوگر:ننه هلگا-مجازا"

مربی:علیرضا
.
.
.
چیه؟ عضو کم داشتیم! مجبور شدیم! تیمی که مهاجمش روحه دیگه چیزی برا از دست دادن نداره!

اسپانسر: سیاه گستر گیبنشتاین

+این تیم به عنوان تیم خصوصی هافلپاف فعالیت نمی کنه در نتیجه از اون بودجه مودجه ها هم بهش تعلق نمیگیره و اینا.


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۳ ۱۱:۰۶:۰۳

تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴
#30
ببین مرلین، من هیچوخ از زمانی که شناسه سارا گرنجر و ناناز پاتر داشتم تا کنون سر از قوانین کوییدیچ در نیاوردم. اصن ذهن هافلپافی من در پیچ و خم این همه تبصره و قانون و قرض الحسنه و طرح جامع یکپارچه سازی حافظیه شیراز با نیوکمپ و غیره گم میشه!

نگا، این آریانای ما یه تیم داشت تو دسته دو، که اعضاش رفته بودن و لخت و خالی مونده بود رو دساش. سه تا هافلی مرام گذاشتن گفتن ما میایم تیمتو احیا می کنیم. چهارتا شدیم و خب قضایا اوکی بود. بعد دیگه رفته بودیم تو کار انتخاب رنگ روبان افتتاحیه و مارک قیچی مدیر عامل واسه بریدن روبان فوق الذکر که خبر اومد تیم های گروه های چهارگانه فیلان و بیسار. و به عبارتی نوشیدنی کره ای پاچیدی به تیم

نکته قابل ذکر اینکه ما چهارتا هافلی بودیم لکن اسکلت خالی یه تیم دیگه رو داشتیم موتور و جعبه دنده کار میذاشتیم سوار شیم، در نتیجه الان نمیدونیم این حرکت تیم خصوصی محسوب میشه یا نمیشه! چون هافل یه تیم آرمادیلو داشته-و الان نداره-که ما نیستیم، و هر گروه یه تیم بیشتر نمیتونه بده، از سویی آرمادیلو با علیرضا به ابدیت پیوسته و در واقع اگه از اونور حساب کنی هافل داره یه تیم میده که ماییم ولی آرمادیلو نیست:|

پرسش دیگه اینکه الان تیم مال آریاناس آیا آریانا باید خودشو بخره؟ و اگه بخواد مثلا بازیکن مجازی یا یکی دیگه از ملت رو کاپیتان اعلام کنه باید شوت شه بیرون بخریمش؟ یا باید تغییر شناسه بده حتی؟

خلاصه که بوق بهت با اون قوانین سردرگم کننده ت، بیا منو آن لاک کن ببینم چن چندم با خودم!:|


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.