هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اگه یه روز براتون یک نامه از یک مدرسه جادوگری بیاد چی کار می کنید ؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
#21
اول كه بايد مطمئن شم كه يه آدم بیکار سربه سرم نذاشته که اگه گذاشته باشه میرم خرخرشو میجوئم...

اگه واقعی بود هم والدین گرام اجازه نمیدن...ولی خوب تو اینجور مسائل دیگه نمیشه اختیارو سپرد دست اونا!خودتون در جریان قضایا هستید...!
اگه اجازه ندادن یه نامه برا وزارت می فرستم از دستشون شکایت می کنم...بعله!




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
#22
سلام به کلاه عزیز!!
من ملیکام...۱۳سالمه و میشه گفت باهوشم.«تو مدرسه تیزهوشان درس می خونم» ولی این تیکه رو زیاد تو گروهبندی دخالت نده به پایینیا توجه کن بیشتر!
خونم اصیله و از اقوام مالفوی هام...«توهمات فانتزی!»
مامان و بابام مرگخوار بودن و خودمم از لرد سیاه حمایت می کردم.«موقعی که زنده بود»
لرد سیاه در زمان حیاطش پدر خوندم بود...!
اگه منو بندازین اسلیترین به احتمال ٪۹۹ میشم لردسیاه دوم...! خوبه دیگه؟نیست؟دنیا یه ذره تنوع می گیره!
بازیگریم هم عالیه...!از این متعجبم چرا هنوز کشفم نکردن!عجیب نیست کلاه جون؟!
پاش بیفته زبونم از رود نیل هم دراز تر میشه...«عجایب هفتگانه!»
ولی خارج از این ها بسیار بسیار شجاعم هستم...مثلا دیگه از سوکس نمی ترسم...شبا به مامانم نمیگم بیاد دم دستشویی وایسه من برم تو...خودم می تونم تهنا برم سر کوچه بستنی بگیرم...!«اینا رو که گفتم حتما میرم گریفندور دیگه؟نه؟!»
گروه خاصی هم مدنظرم نیست!ولی کلاه جون!اگه میشه رو گریفندور و مخصوصا اسلیترین بیشتر فکر کن...!خواهش خواهش!تا دو ماه حاضرم بیام هی گردگیریت کنم فقط غیر از اسلیترین یا گریفندور منو تو گروه دیگه ای ننداز...!!
خــــــــــــــــواهـــــــش!الـــــــــــتــــــماس!


ویرایش شده توسط آفرودیت در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۸ ۱۳:۲۸:۱۷
ویرایش شده توسط آفرودیت در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۸ ۱۳:۳۶:۵۸
ویرایش شده توسط آفرودیت در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۸ ۱۵:۲۱:۴۹



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
#23
بالاخره انتظار سر آمده بود...
بعد از مدت ها کشت و کشتار بالاخره لردسیاه نابود شده بود و شاید کمی از آن آرامش از دست رفته به مردم باز می گشت...
هری هنوز در سکوت و بهت به کسانی که در این راه جان خود را فدا کرده بودند چشم دوخته بود؛به جنازه دوستان عزیزش،به کسانی که در این راه همراهیش کرده بودند...تانکس و لوپین...فردو صدها نفر دیگر...
ناگهان کسی از پشت به شانه هری چنگ زد.هری سریع گارد گرفت و برگشت و باچهره کسی رو به رو شد که نفسش را در سینه حبس کرد!سورس اسنیپ!
هری به دور و برش نگاهی انداخت و کسی را متوجه ندید.خواست فریاد بکشد که اسنیپ سریع یک دستش را روی دهن او گذاشت و با دست دیگرش او را به داخل دفترش کشاند و سریع در را بست.
اسنیپ چشم غره ای به هری رفت و اورا روی صندلی هل داد.
هری که هنوز در شوک بود همه ی توانش را جمع کرد وچوب دستی اش را در آورد و رو به اسنیپ گرفت:‍«لولوخورخوره ی احمق !بد کسی رو انتخاب كردي.من هيچ وقت از اسنیپ نترسیدم و حالا هم که اون مرده.َ»
لولوخورخوره یا اسنیپ با قیافه ای که فقط خشم در آن قابل مشاهده بود و با دندان هایی که روی هم می سایید گفت:«پاتر!باید به خاطر این که تونستی لردسیاه رو شکست بدی بهت تبریک بگمَ؛ولی هنوزم به نظر من تو هنوز همون پسر کوچولوی احمقی هستی که بودی و اصلا تغییر نکردی.من زنده ام و ظاهرا كه ولدمورت نخواسته منو بكشه و فقط بیهوشم کرده بود.تو باید این رو از ضربان قلبم می فهمیدی.»
احساسات مختلفی به طرف هری هجوم آوردند؛از یک طرف باور نمیکرد و از طرفی دیگر نمیتوانست که باور نکند...تا آن جایی که او خبر داشت لولوخورخوره ها نمی توانستند به این شکل حرف بزنند.ناگهان یاد خاطراتی افتاد که در قدح اندیشه دیده بود.
با تصمیمی آنی و از روی احساسات بلند شد و خواست اسنیپ را در آغوش بگیرد که اسنیپ باز هری را روی صندلی هل داد.

هری که توی ذوقش خورده بود نشست و با بدخلقی به او خیره شد.
اسنیپ با لحنی سرد گفت:«پاتر اگه می خوای سال دیگه هم اینجا درس بخونی
نباید زیاد با من احساس صمیمیت کنی .»

رویش را برگرداند ولی ناگهان دوباره برگشت و دادی کشید که روح را از بدن هری جدا می کرد:«پاتر چرا؟»
هری از جا پرید و گفت :«چی چرا قربان؟!»

اسنیپ دوباره او را روی صندلی انداخت و گفت:«چرا جلوی همه گفتی که من عاشق مادرت بودم؟»
هری گفت:«متاسفم!ولی مگه شما اون جا بودین؟»
اسنیپ خشمگین گفت:«این طور به نظر میاد.۱۰۰امتیاز از گروهت کم میشه تا بفهمی نباید این طوری جوگیر بشی.»
و یقه ی هری را که سعی در اعتراض داشت گرفت و اورا به بیرون پرت کرد و در را بست.
«پایان»


خیلی خوب بود! تایید شد! سال اولیا از این طرف!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۷ ۲۲:۰۶:۵۷


پاسخ به: چگونه با سایت جادوگران آشنا شدید؟
پیام زده شده در: ۹:۰۲ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳
#24
والا ما خیلی وقت پیش داشتیم تو نت می چرخیدیم و سایت های هری پاتری رو شخم میزدیم و فن فیکشن دانلود میکردیم که یهو رسیدیم به این سایت...که البته نمی دونم چی شد که اون موقع اینجا عضو نشدم. که چند روز پیش یکی از دوستان گفت که این جا عضوه و ما هم برای این که کم نیاریم اومدیم عضو شدیم...!«شوخی»




پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۸:۴۹ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳
#25
سلام العلیکم...! اسمم ملیکاست و خواهر دوقلوی دراکو مالفوی ودختر خونده جناب شخص شخیص ولدمورت ملقب به لرد سیاه می باشم...! البته تو توهماتم! «فقط اون ملیکا واقعی بود!»
۱۳ سالمه. وقتی خیلی کوچیک بودم با هری آشنا شدم و راستش زیاد ازش خوشم نمیومد ولی وقتی تو ۹سالگی به طور جدی نشستم و کل کتاباشو خوندم فهمیدم تو اون سال ها چی رو از دست دادم.
به الهه های یونان باستان خیلی علاقه دارم و چند وقتی هست که دارم دربارشون تحقیق میکنم.
کتابم که والا هرچی دستم بیاد میخونم!از دستورالعمل کار با ماشین لباس شویی گرفته تاشعرای پروین اعتصامی! :ball:
همین دیگه!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.