نقل قول:
1- تعریف شما از جانور چیست؟ (5 نمره)
جانوری، موجودی است زنده که بعضاً دوپا، چهارپا، شش پا، هشت پا، ده پا و الی الماشاالمرلین داره
ینی خب حتمن تعداد پاهاش زوجه، مگر پا/پاهاش قطع شده باشن که تو اکثر موارد، زنده نمی مونن که بخوایم فردپا ببینیم.
جانوران حتمن غذا می خورن، چون نخورن از گشنگی پوست شکمشون می چسبه به ستون فقراتشون و به فنا می رن.
خلاصه: جانور موجودی است زنده با تعداد پاهای زوج، غذا خور.
نقل قول:
2- نفری یدونه از این ابوالهول هارو بر میدارین، روشون افسون سرخوردگی اجرا می کنین و می برین در شهر لندن پای پیاده دور دور می کنین. با توجه به جثه بزرگشون و اخلاقای خاص دیگه شون که با خلاقیت خودتون اونها رو اضافه می کنید، در رولی شرح بدید که چه اتفاقاتی در این بین رخ میده. ممکنه یکیشون یه دفعه یه چیزی ببینه که شبیه یکی از اشیایی باشه که قراره ازش حفاظت کنه، هر اتفاقی ممکنه بیفته. با توجه به اینکه با افسون دلسردی نامرئی هستن، مراقب باشید گمشون نکنید! (25 نمره)
-دادا منو می بینی؟
-من که ببینم اشکال نداره... باید نگران ملت باشیم.
-غمت نباشه دادا... این داداشت که اینجاست، خعلی مرده. هر طلسمی اجرا کنی، نه نمی گم جون تو... فقط کروشیو مروشیو نزن که مادرتو...
-زشته جلو بچه ها!
-نه پنجعلی جان، می خواستم بگم مادرت رو به عزا می شونم! شِنُفتی؟ :sharti:
ابوالهول با خونسردی کامل سیگار برگی از جیب شلوارش در آورد و روشنش کرد.
از قضا، این ابوالهول که اسمش "داش اَبول" بود، به مایکل کرنر رسید. داش اَبول، ابوالهولی لوتی بود که در کشوری به نام ایران زندگی می کرد و از دست اختلاس های چند میلیاردی به هاگوارتز هجوم آورده بود. حالا هم مایکل توانسته بود افسون را اجرا کند، اما نمی دانست کسی ابول را می بیند یا نه.
-هی ابول!
-جونم؟
-همینجا وایسا تا بگردم ببینم کسی می تونه ببینتت یا نه. اوکی؟
-بیبین... برا من اوکی موکی بازی در نیار، من اهل این فوفول بازیا نیستم... باس بگی افتاد!
افتاد؟! -افتاد.
مایکل به راه افتاد تا یک نفر را گیر بیاورد. از قضا در فاصله ی دو متری آنها، گلرت پرودفوت نشسته بود و تمرین ریاضی می کرد:
-دو دو تا... شیش تا؟ نه نه... دو دو تا، نُه ممیز بیست و یک... نه اینم غلطه فکر کنم. دو دو تا...
-هی پورودفود.
-پرودفوت.
-همون. بیا ببین می تونی ابول رو ببینی؟
-ابول؟
-یه ابوالهوله. بیا.
مایکل دست پرودفوت را گرفت و پیش ابوالهول برد.
-خب پورانفوت... می بینیش؟
-پرودفوت. مگه می شه این نره خر رو ندید؟
ابوالهول که به یک طرف لم داده بود و از کُتش عکس عیال را بیرون کشیده بود، خیلی سریع برگشت و با عصبانیت گفت:
-نره خر خودتی... نزار زنگ بزنم بچه ها با نیسان بیان اینجا، کل هاگوارتز رو فرو کنن تو حلقومت!
-درست صحبت کن ها! باهات املت درست می کنم می دم غاز بخوره!
-اصن من نیستم داداش! من، نیستم! بر می گردم اختلاسمو بکنم... زَت زیاد!
مایکل کرنر به این فرمت
کنار گلرت ایستاده بود و نگاه می کرد. گلرت با نیشخندی پر از رضایت برگشت و گفت:
-خوب حالش رو گرفتم، نه؟ از این به بعد هر کی اذیتت کرد به خودم بگو.
-پیانوفورد...
-پرودفوت. :vay:
-همون. این که منو اذیت نمی کرد. سیریوس بلک تکلیف داده بود اینا رو سرخورده کنیم ببریم بچرخونیم جلوی امت و ملت. طلسمش رو یاد بگیریم. بعد تو پروندیش؟ از ریون امتیاز کم شه من به همه می گم!
-واقعاً؟ خب سیریوس رفیقمه، سه تاییمون هم اهل محفلیم. می رم بهش می گم یکی دیگه بده بهت.
دو ساعت بعد-منو کجا می برینوس؟
-غر نزن دیگه... تو الان تکلیفی. بیا.
-جدیوس؟
گلرت پرودفوت و ابوالهول به مایکل کرنر نزدیک می شدند. مایکل به ابوالهول نگاهی انداخت و به این حالت در آمد.
-خب مایکل... این بیچیوسه... اهل یونانه و... هی، مایکل؟
مایکل در این دنیا سیر نمی کرد و خیره شده بود به ابوالهول یا اسفینکس مؤنث. drool: اگر تعریف شکل ظاهری ابوالهول را بدانید، می فهمید که مایکل علاقه ی شدیدی به بغل کردن جانور پیدا کرده بود. در افسانه ها آمده که ابوالهول در حقیقت دارای بدن شیر و سر و سینه ی زن... چیز، مایکل همچنان ایستاده بود.
-این پسریوس قراره منو سرخوردگیوس بکنیوس؟
-اوهومیوس. بیا بغلمیوس.
مایکل به سمت ابوالهول هجوم برد و اما ابوالهول یک کف گرگی در صورت وی خواباند و گفت:
-من شوهر دارمیوس... تکلیفیوست رو اجرا بکنیوس تا من زودتر برمیوس.
-تو... چقد خوشگلی!
-جدیوس می گیوس؟ تازه صورتم پفیوس داریوس...
-زشته جلو بچه ها!
پرودفوت پرید وسط تا از فیل تَر شدن جلو گیری کند:
-پفیوس به زبون یونانی یعنی پف. صورتش پف داره هنوز.
همگی نفس راحتی کشیدند و چای کاپیتان نوشیدند تا آرامش به دست بیاورند. گلرت هم لبخندی زد و گفت:
-من یک کاپیتان هستم!
یک ساعت و اندی بعدمایکل توانسته بود طلسم سرخوردگی را روی بیچیوس اجرا کند و او را به بازدید از میدان پشمک فروشان لندن ببرد.
-پشمک می خوری؟
-پشمکیوس؟ نه، حسایستوس دارمیوس.
-خب بترکیوس.
مایکل که عنکبوت در جیبش کوئیدیچ بازی می کرد، سر ابوالهول را چرخاند تا به هاگوارتز برگردد... اما مگر می گذارند این رول لامصب به همین راحتی ها تمام شود؟ مگر استادها یک رول ساده را قبول می کنند؟
برای همین بود که مایکل شنید:
-هی... مایکیوس... ملتیوس دارن ما رو نگاهیوس می کننیوس.
-خاک بر سرم. معلومی؟
-ننه ات معلومیوسه بی تربیتیوس. منظورمیوس اینه که یه چیزیوس شده که ملتیوس و امتیوس ما رو نگاهیوس می کننیوس.
مایکل به ملت نگاهی انداخت. انتظار داشت از دیدن یک ابوالهول ماده ی جیگر بترسند، اما همگی او را با انگشت نشان داده و می خندیدند.
-ینی چیوس... چیز، چی شده؟
-مایکلیوس... شلواریوست افتادیوس.
-لعنتیوس!
مایکل شلوارش را بالا کشید و دوان دوان به سمت کوچه ای خلوت رفت تا خودش و بیچیوس را به محلی امن آپارات کند. خوشبختانه مأموریت انجام شده بود، اما سیریوس می توانست کاری برای مایکل کرنر کند که کلیپ بی شلوار و زیر شلواری بودنش در یوتیوب پخش شده بود؟ احتمالاً خیر... بنابراین مایکل توقع نمره ای خوب از استاد داشت.