هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۰:۰۳ سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵
#21
قوانین مسابقه‌ی «بازدید از موزه»

1. تمامی کاربران ایفای نقش می‌توانند در مسابقه شرکت کنند. افرادی که پیش از شروع مسابقه با خرید بلیت موزه، ثبت نام کرده باشند، یک عدد «تیتاپ» اضافه دریافت می‌کنند.

2. با زدن هر پست در تاپیک اصلی مسابقه یعنی «موزه وزارتخانه» شما یک شیشه شیر حاوی معجون دریافت می‌کنید که با خوردن آن به تاپیک دیگری فرستاده خواهید شد. [لینک تاپیک بعدی زیر پست قرار می‌گیرد.]

3. با ارسال پست در تاپیکی که برایتان مشخّص شده، «تیتاپ» خشک و خالی، «شیر» یا «شیرکاکائو با کیک» دریافت می‌کنید.

* انتخاب رنک پست شما به صورت غیرعلنی توسّط سایر هم گروهی‌هایتان صورت می‌گیرد.
* گروهبندی‌ها مطابق گروه‌بندی شکل گرفته در پست اوّل سوژه است.
* شرکت کنندگان جدید نیز در مطابق نظر کابینه، به یکی از گروه‌ها اضافه خواهند شد.
* گروهبندی‌ها صرفاً جهت امتیازدهی است و مسابقه به صورت انفرادی می‌باشد.

4. پس از پست زدن در تاپیک دوّم، می‌توانید دوباره به موزه رفته شیر حاوی معجون دیگری دریافت کنید.

5. با دریافت پنجمین شیشه شیر حاوی معجون، و پست زدن در تاپیک پنجم، بازدید شما از موزه به پایان رسیده و یک «ماکت چتر صورتی» به عنوان یادگاری از طرف وزارتخانه به شما هدیه می‌شود. تعداد چترها محدود است و فقط به 5 نفر اوّل تعلّق می‌گیرد.

6. در پایان طبق جدول زیر امتیاز دریافت خواهید کرد و به نفرات اوّل نشان‌های گاومیش طلایی، نقره‌ای و شیری اعطا خواهد شد.

تیتاپ: 2 امتیاز
شیر: 5 امتیاز
شیرکاکائو با کیک: 10 امتیاز
چتر صورتی: 15 امتیاز

7. در صورتی که کاربری در مسابقه ثبت نام کند امّا هیچ پستی ارسال نکند، ضمن ضبط شدن «تیتاپ» اهدایی، توسط دیوانه‌سازها دستگیر خواهد شد.

8. مدّت زمان مسابقه 2 هفته بوده و ممکن است تمدید شود.


* تمامی شیر و کیک های توزیع شده در مسابقه محصول شرکت «باروفیو و رفقا - سهامی خاص» واقع در کیلومتر 8 جادّ‌ه‌ی گاومیش‌آباد سفلا بوده و دارای نشان استاندارد است. مسئولیت هرگونه آلودگی به معجون‌های مختلف برعهده «هکتور دگورث گرنجر» می‌باشد.


ویرایش شده توسط باروفیو در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۹ ۰:۱۳:۵۰
ویرایش شده توسط باروفیو در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۹ ۰:۲۵:۳۸
ویرایش شده توسط باروفیو در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۳ ۱:۱۶:۳۹

I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: موزه‌ی وزارتخانه
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۵
#22
سوژه‌ی جدید


#ژانر_صبحی_که_مدرسه_می‌خواد_ببره_اردو (#ژانر_قرتی_بازی‌های_مد_شده_توسط_جادوکار_بودلر)

سه عدد مینی‌بوس شوالیه‌ی آبی رنگ مقابل ساختمان وزارتخانه پارک شده بودند و با صدای «ترترترترترتر» مداوم، آلودگی جادویی تولید می‌کردند. شرکت کنندگان تور یکی یکی سر رسیده و حلقه‌ی دور هاگرید را گسترش دادند.

- خوب ... بذا بیبینم همه اومدین ... اوه! گیبن چرا گرمکن سه خط و کتونی زیرنگی پوشیدی!
- گفتین جایزه می‌دین، منم گفتم برای مسابقه آماده باشم!
- آآآآ ... وینکی ... این همه تفنگ واس چیته؟ جنگه مگه؟
- خوب اگه بش چی؟ وینکی جن همیشه گوش به زنگ!
- رودولف ... تو چی ریختی تو کولت؟
- شناسنامه، کارت ملّی، عاقد، قمه به مقدار لازم!

هاگرید یک غول دورگه‌ی نسبتاً نفهم بود که چیزی از فن تورلیدری نمی‌دانست امّا به سادگی فهمید که باید پیش از برگزاری تور، کلاس توجیهی «چه چیزهایی با خود به گردش علمی ببریم» برگزار می‌کردند! بالاخره باروفیو سوار بر گاومیش از راه رسید.

- خوب دیر هسته ... طبق گروه‌هایی که من می‌گم صفه ره ره ببندین و چوبدستیتون ره تحویل راننده بدین و سوار شین. چوبدستی‌های شما داخل داشبورد می‌مونه و هنگام بازگشت از تور تحویله ره می‌گیرین. گروهی شامل ریگولوس، دای، لادیسلاو، گودریک، مونیکا و وینکی را به رهبری گاومیشش عازم موزه کرد، خودش به همراه رودولف، نیوت، گیبن، هایدی، آلیشیا و لوک سوار مینی‌بوس شوالیه‌ی دوم شد و دسته‌ی سوم شامل ویولت، ماندانگاس، هری، لوییس و رون که با احتساب هاگرید یک نفر کمتر بیشتر بودند، دسته‌ی سوم را تشکیل دادند.

تصویر کوچک شده


- آقای راننده چیرا نیمی‌رسیم په! گوشنمون شد!

هاگرید نگاهی به بسته‌های شیر و کیکی که قرار بود در موزه توزیع کنند انداخت و با یک دودوتا چهارتای منطقی، نتیجه گرفت که الان چه فرقی با دو ساعت دیگر دارد و شروع به توزیع نمود. هاگرید آن‌قدر گرسنه بود که متوجّه عبارت دستنویس «تشه» روی جعبه نشد.

تصویر کوچک شده


- آقای راننده؟
- هان؟
- چقد ساکتی دلمون پوکید! اقلّکاً چپ کن بخندیم!

آقای راننده که اعصاب درست و حسابی نداشت ترجیح می‌داد برعکس عمل کرده و باعث گریه‌ی ریگول شود و امّا ترجیح داد در سکوت به تعویض دنده بپردازد.

- یه گپی بزن خوب ... اوضاع زندگی چطوریاس؟ ماشین خرجش بالاس نه؟
- بالاس!
- مثلاً این سگدست مگدست اگه خراب شه ... نوش چنده؟
- صد چوقی میفتی تو خرج!
- دلکو ملکو چی؟
- اون کمتره!
- لنت ترمزم گرونه نه؟
- نه قیمتی نداره!
- به کادون زدیم که!

ریگولوس زیر لب جمله آخر را زمزمه کرد و تصمیم گرفت لنت ترمز را سر جایش بگذارد و چیز دیگری را بقاپد اما ... گاهی چقدر زود دیر می‌شود!

تصویر کوچک شده


- پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم تا ببینیم موزه ره ره!
- موزه ره ره!
- برگشتنی دیدیم یه گاومیش خوشگل و با اصالته ره ره!
- اصالته ره ره!
- رسیدیم!

با اعلام آقای راننده، باروفیو دست از آواز کشید و همگان مقابل موزه پیاده شدند.

- هاگرید؟ بلک؟ گاومیش؟ کجا هستن اینا؟

باروفیو که چیز خاصی به نظرش نمی‌رسید، کلید انداخت و در موزه را باز کرد و همراهانش را به داخل فراخواند.

تصویر کوچک شده


ریگولوس اوّلین کسی بود که به واسطه‌ی چریده شدن موهایش توسّط گاومیش باروفیو هوش آمد. نگاهی به اطراف انداخت و خود را به همراه مسافران بی‌هوش تور و مینی‌بوس سوخته‌ای در درّه‌ی نشیمن‌گز یافت. درّه‌ای خشک و بی آب و علف که برای تبعید مجرمان جادویی استفاده می‌شد و هیچ جادوگری در آن قادر به جادو نبود.


I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: عتیقه فروشی و فروشگاه لوازم جادوگری گل نیلی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
#23
سوژه جدید


«لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی» سعی می‌کرد از میان انبوه جمعیت کوچه دیاگون راهش را باز کند ...

- عجب کار دشخواریست! اگر آگاه بودیم از مشقّت تردّد در این کوی، یکصد سنه‌ی مشکی انگشت به تحت این قرارداد نمی‌زدیم!

لادیسلاو به تازگی مغازه‌ی متروکه‌ی «عتیقه‌جات و لوازم جادویی گل نیلی» را از «آقای نیلی» که سال‌ها بود معجون سازی مشنگی پیشه کرده بود و فقط برای تمدید سرور مغازه سری به آن می‌زد اجاره کرده بود تا نانی به کف آرد و به غفلت نخورد.

- سر پگاهی نه تنها اندر ترافیکی به سنگینی ترافیک محدوده‌ی تقاطع بزرگراه شهید سیّد مصطفی چمران شمال و بزرگراه شهید محمّدابراهیم همّت شرق برمی‌خوریم، راوی نیز لنگ اندر گیوه‌مان می‌کند و برروی شکلاتی که پگاه میل کردیم اسکی می‌رود.

لادیسلاو که می‌دانست هیچ قدرتی بالاتر از قدرت راوی نیست تصمیم گرفت به اعصاب خود مسلّط باشد و راهش را برود که پیرزنی با مو و ردای آبی که از سرش نور می‌تابید، سر نورانیش را مثل گاومیش پایین انداخت و دوان دوان به سینه او خورد و جعبه‌ای که زیر ردایش پنهان کرده بود را به زمین انداخت و درحالی که فریاد می‌زد «سرزمین من جاییست که به گام‌های سبک و آزادتر از پر ساحرگان گیر می‌دهند اما گام‌های هرزه‌ی جادوگران به بند ردایشان هم نیست عَبَضیای بوق! » دور شد!

- امان از این دهه‌ی هشتاد پیش از میلادی‌های تخس و سر به مخلوط اکسیژن و نیتروژن!

لادیسلاو سریع جستی زد و جعبه‌ی کذاییش را برداشت و به راهش ادامه داد.

تصویر کوچک شده


لادیسلاو تمام یک صبح تا شب را صرف برچسب‌ زدن اجناس مغازه کرده بود. برچسب‌هایی نظیر «قوری مزدوج با فنجان هلگا هافلپاف»، «دیهیم یافت‌شده‌ی روونا ریونکلا»، «سیم سرور 500 ساله»، «دو تار سبیل فابریک، متعلّق به نوجوانی آلبوس دامبلدور»، «کاست ضامن تندرستی والده‌ی مرلین کبیر»، «کاپوت گم‌گشته‌ی آرتور ویزلی، متعلّق به فورد آنجلیای آبی» و ... بر روی برخی اجناس به خودنمایی می‌کرد.

با رضایت نگاهی به دکوراسیون جدید مغازه انداخت و سپس مقابل درب مغازه رفت و کمدی از جعبه‌ی گسترش یافته‌ای که با خود به همراه داشت خارج کرد و مقابل درب مغازه قرار داد و آن را نیز صاحب برچسب کرد.
نقل قول:
کمد رؤیاگَردی!
دست زدن قدغن! قابل ابتیاع کردن نمی‌باشد. برای هر دور سوار شدن یک گالیون اِخ نمایید.


ماندانگاس فلچر که شب هنگام برای کسب روزی حلال افتاده بود کف خیابان، با دیدن مغازه‌ای که همواره طعمه‌ی خوبی به نظر می‌رسید امّا تعطیل بود، بالاخره نان خود را در روغن دید و سریعاً داخل شد.

- ساملکم! اممممم ... چیزه ... می‌خواستم ببینم اینا تستم داره؟

- درود و دوصد درود بر خودت و شرفت! اوّلا که دست خویش را اریب ننما و آن منوی مدیریت نهصد ساله را سر جایش بگذار. ثانیاً خیر ... تست ندارد. لکن امشب به مناسبت افتتاح رایگان است.

دانگ که متوجّه حواس جمع و چشمان تیزبین لادیسلاو شده بود قصد در حال خروج بود که با شنیدن کلمه‌ی رایگان اختیار خود را از دست داد. او کتک مفت را هم با جان و دل می‌خورد! پس درنگ نکرد و برگشت تا کمد رؤیاگَردی را تست کند.

- چی چی هه حالا؟
- با ورود به این کمد تو به دنیای رؤیاها گام می‌نهی و در خواب هرکس که خواستی می‌روی.
-ایول! ینی الان مثلا به خواب اسمشونبر می‌تونم برم؟
- حقیقت امر این است که اکنون لردمان تمام گشته. اگر بخواهید فردا از انبار برایتان می‌آورم!
- نه نه ولش کن فردا پول پاش میفته ... چیز ... خواب آلبوس؟
- شدنش که می‌شود لکن امشب هری پاتر با وی کلاس خصوصی دارد و تا صبح مشغول هستند!
- ای بابا ... وزیر خوابه الان؟
- بلی! اجازه بدهید فرکانس خواب وی را بگیرم ...

تصویر کوچک شده


- هاگرید ... هاگرید ... پاشو هاگرید!
- چته؟
- خواب ننمه ره دیدم!
- خوب؟!
- ننم منه ره گفت وزارته ره استعفا بده و یکی به اسم گان ... مان .. دان ... چی‌چی فلچره ره جانشین کن و صندوق بیت‌الماله ره با خیال راحت بسپار به این!
- مطمئنّی خواب ننت بوده؟
- مطمئن که ... راستش خیلی شبیه ننه‌ی خدابیامرزم ره نبود. یکم سیبیله ره هم داشت! ولی خودش گفت ننه‌ی خدابیامرزم هسته!
- بخواب باو خواب روستایی چپه!
- حیف که سیبیله ره داشت و خواب درستی نبود وگرنه به خاطر این تبعیض نژادی توره از معاونت خلع می‌کردم و می‌فرستادم آزکابان!

تصویر کوچک شده


فردای آن روز دانگ که هرچه منتظر مانده بود دعوتنامه‌ای از وزارتخانه دریافت نکرده بود، تصمیم گرفت بار دیگر به مغازه برود و شانسش را از طریق دیگری امتحان کند که با صفی به طول کوچه‌ی دیاگون مواجه شد.



پی نوشت: به شرکت کنندگان در تور موزه پیشنهاد می‌شه تا قبل شروع تور این‌جا رول نزنن! زدن هم زدن! مشکلی پیشنهاد نمیاد ... توصیه بود فقط.


ویرایش شده توسط باروفیو در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۷ ۱۳:۱۲:۵۱

I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
#24
سوژه‌ی جدید


فضای کازینو به کلّی تغییر کرده بود و تنها نشانه‌ای که از گذشته داشت، تابلویی خاک خورده با روبانی سیاه از لودو بگمن یعنی مؤسّسش بود که در دور از دیدترین نقطه ممکن به دیوار آویزان شده بود. نوشیدنی‌های کره‌ای با درصد کره‌های مختلف جای خود را به انواع لبنیات و دلسترهای تلخ بدون کره داده بود. گارسون‌های پریزاد نیز همگی از دم اخراج شده و «داوود کثیف» (برادر وزیر) که تصدّی کازینوی مصادره شده را به دست گرفته بود شخصاً سفارش می‌گرفت. میزهای قمار هم همگی جمع‌آوری شده و تنها شرط‌بندی که در کازینو برگزار می‌شد، شرط‌بندی روی مسابقه‌ی گاومیش‌ها بود.

در گوشه‌ای تاریک از کازینو، فردی قوی هیکل نشسته بود و جرئه جرئه از قمقمه‌ی شخصی‌اش کره‌ی خالص می‌نوشید و زیر لب غرغر می‌کرد.

- خودم کردم ... هوووورت .... که لعنت ... هــیـــعک ... بر خودم باد ... عــــــــــع!

رودولف از تنگ شدن عرصه برای تماشای ساحره‌های ردای تنگ پوش به تنگ آمده بود. دولت روستایی فضای آسلامی و سنّتی را بر تمام جامعه‌ی جادویی حاکم کرده بود. در آن‌سوی میز، فرد دیگری نشسته بود که او نیز دل خوشی از دولت نداشت. اگرچه با دلایل متفاوت ...

- کردی که کردی! حالا می‌تونی جبرانش کنی. من و خاندانم همه از دم پشتتیم.

اصولاً یک نفر و خاندانش نمی‌توانند تهدیدی برای یک وزیر باشند ... مگر این که آن یک نفر «ویزلی» باشد.

- من مطمئنّم این داهاتی سیبیل مسئولای انتخااتو شیرپرچرب مالیده! وگرنه رأی ویزلیا به تنهایی برای برنده شدن من کافی بود!

- این که عقل و عرضه این کارارو نداره! منِ مغز تسترال خورده واسش رأی جمع کردم.

رودولف نگاهی به لوییس که در مقابلش نشسته بود و اقوام مو قرمزش که آن روز مشتری‌های کازینو را تشکیل داده بودند انداخت. به نظر می‌رسید از لحاظ نیروی انسانی تأمین است ... اگرچه خودش نیز بیشتر به نیروی انسانی شبیه بود تا مغز متفکّر یک براندازی! با چشمان تنگ شده به لوییس خیره شد و پس از سرکشیدن جرئه‌ای دیگر از بطری کره‌اش گفت:

- من یک نقشه دارم.


I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
#25
سلام
پایینی تسترال هسته!
خدافس

پیوست:


zip barof.zip اندازه: 255.92 KB; تعداد دانلود: 227


I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۰:۰۱ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵
#26
پست پایانی


یک ماه بعد


- آقا تو صف نزنید دیگه ... به نوبت بیاید جلو همه‌ی شما ره ره می‌رسه! خانوم من شما ره ره چهار بار دادم، هی می‌گیری می‌ری ته صف! هی مریضه ره ره دارم مریضه ره ره دارم ... نذری که نیسته! البته گوشت گاومیش هر مریضی ره درمان می‌کنه ها! هاگرید این خانومه ره ره یک پرس اضافه بده.

- برید کنار ... برید کنار ...

- هـــــوی آقا! چی‌چی هی برید کنار برید کنار از اون ته داری نظمه ره ره به هم می‌زنی؟!

- من غذا نمی‌خوام آقا من با باروفیو کار دارم.

- با من؟ راه ندید اینه ره! پارتی و آشنا بازی و ترجیح روابط بر ضوابط در دولت من جایی ره نداره!


باروفیو که سخت مشغول چرخاندن سیخ‌های گوشت گاومیش برروی ذغال و تحویل آن‌ها بود یک لحظه که سرش را بالا آورد و متوجّه رودولفی شد که به شکل از ته صف به او خیره شده بود.

- عه ... چیز هسته ... آقا راه ره باز کنید ایشون بیاد جلو!

- می‌شه بگی چه غلطی داری می‌کنی؟!

- مردم ره به مناسبت پیروزی در انتخابات شام می‌دم!

- با کدوم پول؟ تیر و تخته‌ی میزای ستادتو که می‌خواستیم جور کنیم، قاچاقی جهیزیه‌ی نجینیو فروختیم! نکنه باز به گاوصندوق خونه ریدل دس زدی؟!

- پول که نیازه ره ره نداشت ... همه‌ی گاومیشاره ره سربریدیم، هاگریدم چندتا درخته ره ره از حیاط هاگوارتز کند آورد ایناره کردیم ذغال!

- گاومشیاتو؟! تو که همه‌ی زندگیت گاومیشات بود!

- اون مال قبلاً بود! الان من وزیره شدم ... می‌خوام همه‌ی لبنیاته ره هم بفروشم لهجه‌ی منه ره عمل کنم.

- صبر کن ببینم ... گفتی گاومیشارو سر بریدی؟

- آره!

- همه رو؟!

- همه ره ره!


پایان!



I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵
#27
مختصر و بدون حاشیه در پاسخ به استرجس حرف هایی مطرح میکنم ... پاسخ به مهملات آقای مرلین باشه برای جای دیگه!


استرجس!

ممنون از تف سربالایی که با توضیحاتتون انداختین و دلیل اشتباهتون رو اشتباه دیگه ی خودتون ذکر کردین. مسلماً کسی که قصد شرکت در مسابقه داشته باشه نمیره تاریخ شروع و طول مسابقه رو با هم جمع بزنه! بلکه تاریخ پایان رو بررسی میکنه و روزی که شما پستتون رو ارسال کردین سایر افراد بر اساس اطلاعیه نمیتونستن چنین کاری انجام بدن و شما بالا بری و پایین بیای برای پست خودت تبعیض قائل شدی.

و باز تف سربالای دیگه ای که در مورد بازی ما با اسلیترین انداختین و کاری که خودتون کردین رو زیر سوال بردین. قطعا در یکی از این دو شرایط، به قانون خودتون بی احترامی کردین. اگرچه باز هم اشتباه از شماست که توی هر اطلاعیه و پست یک مکان رو برای اعلام نتایج اعلام کردین و مرجع واحدی وجود نداشته و داور ما در موعد مقرر وظیفش رو انجام داده ... البته کیه که بتونه با توجه به آزاد بودن شما برای ویرایش اطلاعیه ها چیزی رو ثابت کنه.

به تصمیم شما مبنی بر بازنده اعلام کردن تیم ما که اصلاً از شرکت در ادامه مسابقات انصراف داده هم احترام میذارم.

همچنین مشخصا کسی نمیتونه به زور کسی رو از پست زدن منع کنه و قرارم نیست بکنه! این که تحریم به چه شکل انجام بگیره به تصمیم ناظرا برمیگرده و این که اصلا بخوان دوباره این کار رو انجام بدن یا نه. من فقط در حوزه اختیارات خودم یعنی تیم کوییدیچ عمل کردم و با دلایلی که مطرح کردم بقیه رو دعوت کردم تا اگه با دیدگاه من در مورد هاگوارتز موافقن این کار رو بکنن! پیشنهاد!

این که چه کسی تو پستش مسائل فضای مجازی رو با واقعیت قاطی کرده و نامربوط به جادوگران صحبت کرده هم واضحه. هرکس خودش میتونه قضاوت کنه!

عرض دیگه ای جز مواردی که درمورد کوییدیچ و هاگوارتز مطرح کرده بودین نیست، نیازی نمیبینم به قصه پردازی هایی که در مورد من انجام دادین پاسخی بدم. این که به چی علاقه دارم و توی خیابون با کی دعوام شده و شبا کجا میخوابم به خودم مربوطه. سعی میکنم روابطم رو کنترل کنم که افراد نزدیک به شما در این موارد دهن لقی نکنن! ضمنا یک پیشنهاد دوستانه؛ دفعه بعدی که خواستین در یک اقدام فداکارانه مسئولیتی رو قبول کنید، ببینید تونستید به قدری ثبات پیدا کنید که پنج دقیقه بعد از این که رو در رو از موضع مظلومیت حرف زدید، چند نفر نتونن پرتون کنن که از موضع قدرت و در راستای کوبیدن صحبت کنید یا نه!


I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۳:۳۶ شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵
#28

یک صحبت هایی به گوشم رسیده بود مبنی بر این که یکی گفته بود اینم از وضع هاگ و یکی در جواب گفته بود «کجای هاگوارتز مشکل داره؟» و نفر اوّل بلاک شد و سایر قضایا ... اومدم این «کجا» رو مشخص کنم و با زوم 64X به همه نشون بدم.

مشکل از بیخ شروع هاگوارتز شروع میشه و رفته رفته بزرگ تر میشه طوری که الان چشم منو کور کرده :|

مشکله، دقیقا از اونجا شروع میشه که قبل از ین که ترم شروع بشه و اتفاقی بیفته، ذره‌ای استقلال رای توی کار مدیر دیده نمیشه و هر کس که از راه برسه و بدون آوردن دلیل خاصی بگه «میشه که اینجوری بشه؟!» مدیر میگه خوب باشه اینجوری بشه! شاید این دموکراسی به نظر بیاد ولی اگه یکم زوم کنید متوجه میشید که این اتفاق نشون میده پشت تصمیم اولیه هیچ فکری وجود نداشته که بدون دلیل خاصی عوض شده و ضمنا پشت تصمیم ثانویه هم هیچ دلیلی وجود نداره و جفت این ها به کنار ... اگه یه نفر سومی بیاد بگه «میشه همونجوری بشه که بود؟» باز میشه همونجور؟! مبنای تصمیم گیری چیه؟! هرکی اوّل اومد پی وی مدیر و نظرش رو اعلام کرد، نظرش اعمال میشه؟!


مشکله جایی بزرگتر میشه که قوانین هاگوارتز زده میشه و قوانین بی حکمتی که بارها معایبش گفته شده و به خاطر همون معایب منسوخ شدن دیده میشه.

میریم جلوتر و زیر اطلاعیه ها جمله عجیبی خودنمایی میکنه ... «بعدا سر بزنید، ممکنه هی ویرایش بشه!» قوانین ممکنه ویرایش بشه؟! وسط کار؟!! اونوخ تکلیف این که قوانین عطف بماسبق نمیشن چی میشه؟ از کجا بفهمیم کدوم قانون کی عوض شده و شامل چه بازه زمای میشه؟ حالا ما بدبین نیستیم و اینطوری فکر نمیکنیم که این یعنی «بذارین دستم باز باشه هرجا لازم شد ورقو برگردونم!»

وارد کوییدیچ که بشیم کار به یک فاجعه بزرگ میرسه و اون، جاییه که از مدیر تقاضایی میشه که در حقیقت نادیده گرفتن قانونه و مدیر توانایی این رو نداره که بگه «این کار خلاف قانونه» و پشت سر تیم مقابل قایم میشه و میگه «هرچی حریف گفت!»

بگذریم از بی هدف بودن این ترم و بگذریم از باگ ها و تناقض های قوانینش و از سوال تاریخی پرسیدن و درخواست تحقیق و مقاله ISI اساتید که ظاهرا خیلی درکی از فضای ایفای نقش ندارن!

همه این ها رو «ما کسی نیستیم که با فلان سال سابقه عضویت کم تر از شما حق داشته باشیم بهتون بگیم» و شما چون قدیمی تری یه چیزی میفهمی که ما نمیفهمیم. قبول.

امّا شخص من، با پنج سال سن، از داخل روروئک و با یک روز سابقه ی عضویت در سایت، به پشتوانه وژدان و عدالت و عقل و منطق، حق دارم شما، تمام سابقه و فعالیت هاتون، ترم و جامی که برگزار میکنید و مدیریتتون رو زیر سوال ببرم، وقتی که اطلاعیه ی خودتون رو یک روز بعد از پایان مسابقه تیم خودتون ویرایش میکنید و تاریخ پایان مسابقه رو عوض میکنید تا پستی که بعد از مهلت ارسال کردین هم جزء مسابقه محسوب بشه! کاری که تیم حریف ما تقاضاش رو داشت و در کمال بزدلی از زیر پاسخگویی بهش فرار کردین و مارو در مقابلشون قرار دادین و نهایتاً انجام نشد و حالا که تقاضا از طرف خودتونه، بدون اجازه گرفتن از احدی انجامش دادین. این کار دقیقا تسترال فرض کردن تمام کساییه که توی این مسابقه شرکت کردن. و تسترال دقیقاً کسیه که چنین فرضی رو داره و این اقدام رو انجام داده.

خوشبختانه تیم کوییدیچ ریونکلا، حتّی با وجود این افتضاح مدیریتی و زیر پا گذاشتن قانون و عدالت به خاطر منافع شخصی، برنده این بازی بوده و با توجّه به نتایج، فارغ از این که بازی های آخر تکلیفشون چه خواهد بود، قهرمان این مسابقات میشه ... البته با فرض این که شما هوس نکنید نتیجه ای یا قانونی رو عوض کنید. و این نشون دهنده اینه که تیم ما ابداً منافع خودش رو در این اعتراض مدنظر قرار نداده.

علی رغم این که بچه های تیم ما برای این مسابقات زحمت زیادی کشیدن و کاملاً به حق به قهرمانی رسیدن، من به عنوان کاپیتان این مسابقات رو به رسمیت نمیشناسم و تا وقتی که تغییری در وضعیت ایجاد نشده باشه مسابقات کوییدیچ هاگوارتز رو تحریم میکنم.


جا داره ذکر کنم همونطور که به گوشتون رسیده، سه تا از گروه ها به خاطر همین رویه ی «هردمبیل» شما در مدیریت پیش از این قصد داشتن هاگوارتز رو تحریم کنن اما به خاطر شوقی که بعضی از تازه وارد ها برای شرکت در هاگوارتز داشتن از این اقدام منصرف شدن چون «جذب و حفظ اعضای تازه وارد» رو یک مرحله پایه ای تر از «تقویت اعضای تازه وارد» میدونستن و منافع ایفای نقش و سایت اینطور ایجاب میکرد.


با این حال من فقط نماینده تیم کوییدیچ ریونکلا هستم و تحریم این مسابقات رو اعلام میکنم و با هیچ شخص دیگه ای هم در این مورد صحبت نکردم اما امیدوارم در قدم اول مسئولین گروه خودم یعنی ریونکلا شهامت تحریم هاگوارتز به خاطر این سوء مدیریت رو داشته باشن و بعد از اون هم مسئولین بقیه گروه ها شهامتی که تیم ما برای صرف نظر از یک قهرمانی قطعی داشتن رو داشته باشن و از یک قهرمانی احتمالی صرف نظر کنن تا انقدر راحت «حق» زیر پا گذاشته نشه و به «شعور» افراد توهین نشه.


I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: موزه‌ی وزارتخانه
پیام زده شده در: ۱:۰۸ جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵
#29
قلف هسته!
مهلت ثبت نام پایانه ره رسید. تور به زودی در همین مکان آغازه ره می‌گردد.

تصویر کوچک شده


I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵
#30
سلام.


اومدم بگم قانون نحوه انتخاب قهرمان رو پیدا نکردم ... اگر هست اونه به من نیشان بدین لطفا و اگر نیست نحوه امتیاز دهی نهایی به تیم هارو مشخص کنید لطفا. با تشکّر. ضمناً در موردش این پیشنهاد رو هم دارم که چون در مجموع داورهای مختلفی بازی هارو قضاوت کردن و ممکنه رنج امتیازاتشون باهم نخونه، صرفا به برد، باخت و مساوی ها تکیه بشه و جمع امتیازات بازی‌های مختلف تأثیر نذاره روش. پیشنهاد فقط.


+ جهت حفظ وحدت رویّه در بازی‌های مختلف همچنان با حذف قانون مخالفم.


I'm sick of psychotic society somebody save me








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.