هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴
#21
1- نام و نام خانوادگیتون رو به زبان انگلیسی وارد کنین. (برای طراحی نشان!)

Ted Tonks





2- کمی در مورد شخصیتتون توضیح بدید. شخصیت پردازی ایفایی‌تون... مثلا منِ وینکی یه جن خونگی مسلسل کش هستم. هکتور یه معجون سازه که معجوناش واقعا به درد نخورن! از اینجور چیزا...

تد تانکس جادوگر مشنگ زاده ایی که تو اداره رمزتاز کار میکنه ولی چون حس کرده زندگیش هیجان نداره می خواد چیزای جدید تجربه کنه برای همین درخواست ورود به اداره کاراگاهان رو می ده.


3-کاراگاه بودن رو در یک جمله تشریح کنید.

انسان های فداکاری که برای حفظ امنیت جامعه جادوگران جان خود را در مبارزه با جادوی سیاه به خطر می اندازند


اینجانب تد تانکس قوانین را قبول دارم.


ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴
#22
برای تکلیفتون، می خوام که یکی دوتا از صحنه های نبرد رو در قالب رول بنویسید. لزوما نباید تقابل سیاه و سفید باشه. می تونه یکی از صحنه هایی باشه که برای دو تا متحد رخ میده. می تونه فداکاری باشه. می تونه.... خب توی جنگ هر اتفاقی می افته!




مرلین و مورگانا از پنجره قصر به بیرون نگریستند ارتش دشمن به پشت دروازه ها رسیدندی.

مرلین:پس سربازان ما کجا هستند؟
مورگان:نمی دانم شاید ابتدا باید سری به آنها زده فرمان آماده باش دهیم.

هر دو به طرف سرباز خانه رفتندی وپس از مشاهده سربازین در جای خود خشکشان زدندی!

سربازین هریک بر زمین نشسته و نگاهشان به لپ تاپ هایشان خیره بودندی وهریک از ینگ شبکه های اجتماعی نالیدندی!

مورگان:لشگریان را این گونه جنگیدن شایسته نیست!
مرلین:من پیشنهادی دارم

مرلین برخاست و به بالای منبر رفت.

مرلین رو به طرف سربازان کرد و فرمود:
آیا می دانید چه چیزی در اینترنت است که از ینگ بدتر باشد؟

سربازین با حیرت به مرلین نگریستند و فرمودند :
یا مرلین !چه چیزی بدتر از ینگ است؟

مرلین نگاه معنا داری به آنها کرد وفرمود:
مشاهده این لینک تنها برای اعضای سایت امکان پذیر است .برای ثبت نام اینجا کلیک کنید!

بعد از این سخنان سربازین نعره ها زدند و گریبان پاره کردندی ولپ تاپ ها های خود را به زمین کوبیدندی! فغان کشان به سربازان دشمن حمله بردندی ودر یک لحظه همه را تار و مار کردندی!

<<و بدین ترتیب نخستین روز جنگ با پیروزی پیغمبران سیاهی پایان یافت!>>


ویرایش شده توسط تد تانکس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۳ ۲۳:۰۶:۴۲

ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴
#23
1. رولی در مورد استفاده ی همزمان از معجون مرکب و گیاه آبشش زا بنویسید. ضمن اینکه کسی تا حالا چنین کاری نکرده، ممکنه این دو تاثیر منفی بذارن یا درست کار کنن.(20نمره)

واقعا چرا این کارو کردم؟چرا حاضر شدم سر برد هافلپاف از ریونکلا با جیمز پاتر شرط ببندم ؟حالا باید این کار رو انجام بدم باید معجون مرکب و علف آبشش زا را با هم می خوردم!
خب مشکل چندانی نداشتم ولی وقتی تو معجون مرکب موی روغن زده پروفسور اسنیپ باشه و رنگ معجون زرد کمرنگ باشه موضوع کمی فرق میکنه!
-یالا تد تو شرط بستی .
-باشه ولی حداقل بریم کنار دریاچه می خوام وقتی ماهی شدم تو دریاچه باشم.
-باشه پس صبر کن شنل نامریی کننده ام رو بیارم

چند لحظه بعد هر دو زیر شنل نامریی کنار دریاچه ایستاده بودیم.
به آرامی لباسهایم را درآوردم سپس معجون مرکب را از جیمز گرفتم و آن را با نفرت دریک لحظه سر کشیدم.برخلاف رنگش زیاد طعم بدی نداشت مثل وقتی بود که چای را بدون شیر یا شکر بخورید و چند لحظه بعد من سوروس اسنیپ بودم.

جیمز در حالی که قهقه می زد گفت :تا حالا مدیر مدرسه رو با لباس شنا ندیده بودم
-علف آبشش زا رو بده
در حالی که علف را از دستش گرفتم پاهایم تا زانو در آب بودند سردی آب پاهای لختم را بی حس کرد .
علف را خوردم واقعا مزه نفرت انگیزی داشت بعد تغییر را در خودم حس کردم:رنگ پوستم سبز شده بود واحساس خفگی داشتم ناگهان در آب شیرجه زدم .
آب اکنون به طرز مطبوعی گرم به نظر می رسید جرعه ای آب خوردم به راحتی می توانستم نفس بکشم .
حدود یک ساعت شنا کردم وتمام این مدت جیمز بیرون منتظرم بود.
باز تغییر شروع شد اثر معجون مرکب از بین رفته بود . طبق کتاب گیاهان مدیترانه ای و خواص آنها اکنون باید اثر علف نیز از بین می رفت اما من هم چنان ماهی بودم!

خب زیاد هم بد نبود من تا ابد اینطور می ماندم زندگی در دریاچه خیلی هم بد نبود دیگر مجبور نبودم تکالیفم را بنویسم ونگران نمراتم باشم.مجبور نبودم پیش والدین ماگلم برگردم البته دلم برایشان تنگ می شد

چند ساعت گذشت ومن از زندگی جدیدم لذت میبردم ناگهان دستی قدرتمند مرا بالا کشید ومن توانستم در آب صورت مدیر مدرسه راتشخیص دهم.
او مرا از آب بیرون کشید سپس افسون حباب سر را اجرا کرد ومرا دوان دوان به درمانگاه برد.

خانم پامفری با چند معجون مرا درمان کرد ومن به شکل عادی ام برگشتم البته باید دو هفته در درمانگاه استراحت می کردم.
پروفسور اسنیپ بعد از کسر25امتیاز از گریفندور از من وجیمز خواست بعد از مرخص شدن من هر دو برای مجازات به دفترش برویم.
جیمز هر روز به دیدن من می آمد
-واقعا نترسیدی؟
-نه مگه زندگی به صورت ماهی چه اشکالی داره؟حالا اگه یک روزی از زندگی ام سیر شدم میتونم زندگی جدیدی تو دریاچه شروع کنم!
جیمز خندید. او هروز تکالیف جدید را برایم می آورد ما باهم آنها را انجام می دادیم
البته خانم پامفری زیاد راضی نبود وهر دفعه جیمز را وسط انجام دروس از درمانگاه بیرون می انداخت ولی جیمزی هر شب زیر شنل نامریی برای ادامه کارمان می آمد!




2.آیا ریگولوس ناچاره برای همیشه با سری که داخل تنگه، زندگی کنه؟ اگر بله چطور؟ اگر نه چند وقت طول میکشه تا به حالت عادی برگرده؟ با توجه به اینکه مقدار گیاهی که توسط ریگولوس خورده شده نامشخصه. (5نمره)

بله با توجه به تجربه ای که داشتم تا ابد ریگولوس به همان صورت باقی خواهد ماند
مگر اینکه خانم پامفری از معجون هایی که برای من استفاده کرد برای او نیز استفاده کند.

3.. شخصی که گیاه آبشش زا مصرف کرده، تا چند دقیقه میتونه بیرون از آب زنده بمونه؟ با توضیح. (4نمره)

طبق کتاب گیاهان مدیترانه ای و خواص آنها. فصل بیستم:علف آبشش زا صفحه 846:
<<...خورنده این گیاه بعد از خوردن بین ده تا پانزده دقیقه فرصت خواهد داشت تا به آب برسد در غیر این صورت خواهد مرد
چند راه حل پیشنهادی برای اینکه نمیرید:
1-یک جان پیچ بسازید(برای کسب اطلاعات بیشتر به وب سایت زیر مراجعه کنید)
WWW.Horace Shughorn.com
ویا می توانید به شخصی که نباید اسمش را برد ایمیل بزنید(سعی کنید او را خیلی عصبی نکنید وگرنه زودتر از آنچه فکر کنید به طرز فجیعی خواهید مرد)
Voldemort5871@Gmail .com

2-به صفحه فیس بوک نیکلاس فلامل بروید وسفارش یک عدد سنگ کیمیا را بدهید.

3-خواننده گرامی اگر شما یک ققنوس هستید به شما تبریک می گوییم شما نخواهید مرد البته آتش می گیرید ولی به صورت جوجه از خاکسترتان بیرون خواهید آمد...>>


(شرمنده استاد اینقدر طولانی شد با توضیح خواسته بودین منم کتابو از نویل لانگ باتم قرض گرفتم ونوشتم)

4. چرا آرسینوس و هکتور به شدت به ریگولوس به عنوان نمونه آزمایشی علاقه دارند؟ با توضیح. (1نمره)

چون خاندان بلک نزد لرد سیاه از اعتبار بیشتری برخوردار بودند و آرسینوس و هکتور به آنها حسودی می کردند.پس از ریگولوس بیچاره و خاندان بلک به این صورت انتقام میگرفتند!


ویرایش شده توسط تد تانکس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۲۳:۴۹:۵۰

ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۰:۳۰ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴
#24
1-در یک رول اولین جادویی را که رخ داد بنویسید؟

جنگ جهانی اول

تد و همسرش آندرومیدا در حالی که فرزند دو ساله اش نیمفادورا را در آغوش گرفته بود به سرعت از خانه شان خارج شدند .
تد برای آخرین بار نگاهی غمگین به خانه ای انداخت که اولین روز های زندگی اش را همراه با همسرش در آن گذرانده بود گویی تمام خاطراتش به وضوح جلوی چشمانش می آمد:
اولین شام زندگی مشترکش.جشن اولین سالگردازدواجشان.اولین کریسمس زندگی مشترکش. خبر بار داری همسرش. به دنیا آمدن دخترش.تولد یک سالگی نیمفادورا جشنی ساده که فقط هر سه عضو خانواده تانکس درآن شرکت کرده بودند.اولین بار که نیمفادورا به حرف آمده بود و می گفت : بابا

اما تد فرصت چندانی برای مرور خاطراتش نداشت زیرا نیرو های متفقین به شهرسیده بودند .
تد باید با خانواده اش سوار اتومبیل می شد واز آنجا می رفت. سربازان دشمن از دور به آنها نزدیک میشدند آندرومیدا بازوی تد را می کشید اما او ذره ای تکان نخورد .
تد بار دیگر به خانه اش نگاه کرد حسمی کرد چیزی در درونش پایین می رود از او جدا می شود و به زمین می رود.

سربازان بیش از حد نزدیک شده بودند ناگهان تد فریاد بلندی زد احساس می کرد حنجره اش پاره شده است ناگهان درونش احساس عشق کرد عشق به خانه و خانواده اش.
گویی فریادش می خواست تمام کسانی را که خالی از عشق بودند نابود کند ناگهان اتفاق عجیبی افتاد زمین دهان باز کرد و تمامی سربازان دشمن و وسیله های آنها را بلعید سپس دوباره مثل روز اول بسته شد.....
بدین ترتیب اولین جادوی جهان شکل گرفت.


2-مرلین چرا بی حوصله و خسته بود؟
زیرا بعد از دو ماه قطع بودن اینترنت گوشی اش را برداشت و وارد clash of clans شد و دید که در این دو ماه در اثر حملات بسیار نه مدالی برایش مانده نه طلا و نه اکسیر و........



3-به انتخاب خود ده سطر از متن تدریس این جلسه یا جلسه قبل را به صورت رول طنز بازنویسی کنید؟

دانش آموزان به سرعت وارد کلاس شدند وبه سمت صندلی ها حمله ور شدند هریک می کوشیدند روی صندلی دور تر از مرلین بنشینند.
پس از نشستن دانش آموزان ناگهان مرلین روی صندلی اش ظاهر شد.

-هاب!اهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!

جیغ مرلین قلعه را به لرزش در آورد کسی روی صندلی او میخ گذاشته بود ! و میخ ها درست وارد .........شد!
مرلین برخاست :چوبدستی اش را چند بار در هوا تکان دادو طلسم پیچیده ای را اجرا کرد سپس فریاد زد:
-تد تانکس همین الان با تکالیفت بیا اینجا.

تد به سمت مرلین رفت مرلین حتی تکالیف او را نخواند با مرکب قرمز یک ضربدر بزرگ روی ورقه اش کشید و یک صفر بزرگ زیر برگه اش نوشت

-50 امتیاز از گریفندور کم میشه تانکس در ضمن مجازات میشی باید از امشب به مدت یک هفته تمام لگن های مریضای درمونگاه رو بدون استفاده از سحر و جادو بشوری !حالا برو بشین نمی خوام ریختتو ببینم !

تد در حالی که لبخند موذیانه ای بر لب داشت به سمت صندلی اش رفت.



ویرایش شده توسط تد تانکس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۰:۳۹:۲۳
ویرایش شده توسط تد تانکس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۰:۴۶:۲۰
ویرایش شده توسط تد تانکس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۰:۵۸:۱۱

ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴
#25
1-در قالب یک رول از یک شخص انتقام ماگلی بگیرید

آفتاب در حال غروب کردن بود و تد به سرعت از کلاس ماگل شناسی بیرون آمد .
ترس در وجودش رخنه کرده بود به سرعت به سمت سالن عمومی گریفندور رفت و خداخدا میکرد با آن دو غول اسلیترینی(کراب و گویل)روبرو نشود.

از زمان مرگ دامبلدور و انتصاب اسنیپ به مدیریت هاگوارتز اگر کسی (مخصوصا گریفندوری ها) از بچه های اسلیترین شکایت می کرد سر و کارش با کرو ها بود.

در حالی که عرق سردی بر پیشانیش نشسته بود از پیچ راهرو گذشت وناگهان آن دو را دید.

-چطوری گند زاده؟
-ولم کنین میخوام رد شم.
-اوه. بی ادب شدی چطوره ادبت کنیم تا معنی احترامو یاد بگیری؟ موافقی گویل؟
-من انجامش می دم کراب ......کروشیو!

تد کف زمین افتاده بود و از درد به خود می پیچید سعی کرد جیغ نکشد فکر انتقام از آنها بهش نیرو می داد.

-کافیه فکر کنم ادب شد.
-موافقم خداحافظ گند زاده.

تد در حالی که رفتن آنها را تماشا میکرد نفرت در وجودش موج می زد می خواست انتقام بگیرد صدای ساییدن دندان هایش به گوش اش رسید.
-هی تد حالت خوبه؟
او را از صدایش شناخت نویل لانگ باتم بود دوستش در گریفندور.
-اون تخته سنگ های احمق دوباره طلسم شکنجه گر رو انجام دادن؟
-آره ولی از کارشون پشیمون میشن قسم میخورم انتقام بگیرم.
-احمق نشو تد تو می دونی اگه اونارو طلسم کنی . کرو ها از روی جادوی قبلی پیش می فهمن اون نفرین از چوبدستی تو خارج شده.
-آره راست میگی.............ولی اگه انتقام از روش مشنگی باشه چی؟
تد قسمت دوم حرفش را در ذهنش کامل کرد.

هر دو به تابلوی ورودی سالن عمومی رسیدند وپس از گفتن رمز عبور وارد سالن شدند آرامش خاصی بین بچه ها موج میزد.

-تد می دونم چقدر ناراحتی اما بهش فکر نکن یک روز هری بالاخره میاد من مطمئنم.
-آره هری پاتر بالاخره میاد.ببخشید نویل میشه برم بخوابم لحظه سختی رو گذروندم. -باشه رفیق برو. تا وقتی که هری میاد قوی باش

تد برای او دست تکان داد واز پلکان مارپیچی خوابگاه بالا رفت با خود فکر میکرد نویل زیادی به هری دل بسته و به اون امیدواره.
روی تختش دراز کشید و به نقشه اش فکر کرد قطعا نمی توانست از مسلسل وینکی استفاده کند اما یک ساطور خوب بود چطور یک ساطور به دست می آورد؟ بیاد روزی افتاد که در یک جلسه از الف دال یک جن خانگی به نام دابی به هری کمک کرده بود. نمی دانست نقشه اش جواب می دهد یا نه رو به سمت تاریکی گفت:دابی . ازت دمی خوام بیای اینجا.
صدای ترق مانندی سکوت شب را شکست و چند لحظه بعد دابی ظاهر شد.
-من در خدمت بود قربان
-دابی من می دونم اربابت نیستم ولی...
-دابی جن خانگی آزاد قربان اون تونست به هرکی خواست کمک کنه قربان شما جادوگر اصیل دابی شما رو در الف دال با هری پاتر دید
-ممنون دابی ازت می خوام یک ساطور بزرگ ویک شنل کلاه دار برام بیاری بعد بهت میگم چی کار کنی.

دابی تعظیم کرد وبا صدای ترق مانندی غیب شد وبعد از چند لحظه برگشت.

-بفرمایین قربان.
-ممنون دابی حالا دنبالم بیا.
هردو بی سر و صدا از حفره تالار خارج شدند و به سمت سالن عمومی اسلیترین رفتند تد پشت یک ستون پنهان شد وگفت :خوب دابی حالا سعی کن گویل بدون اینکه بیدار شه ببری دستشویی که توی طبقه چهارمه

دابی سری تکان داد و غیب شد .

تد مقداری طناب از انبار برداشت سپس قسمتی از شنل را پاره کرد ودر جیبش گذاشت و بعد شنل را پوشید و کلاه آن را روی سرش انداخت سپس دوان دوان به طبقه چهارم رفت و وارد دستشویی شد دابی در دستشویی ایستاد بود وپیکر خرس مانند گویل روی زمین افتاده بود.

-دابی ماموریت رو انجام داد قربان.
-ممنونم دابی حالا برو اتاق ضروریات بعد بقیه دستورات لازم رو بهت میدم

دابی با صدای ترق مانندی غیب شد .
لذت انتقام در وجود تد موج میزد حس می کرد آدرنالین خونش به شدت بالا رفته است سپس طناب رادر آورد و از گردن گویل شروع به بستن کرد و تا کمرش پیش رفت فقط پاهایش را آزاد گذاشت .
قسمتی از شنل را که بریده بود در دهان گویل چپاند و او همچنان خواب بود.
کلاه شنل را روی سرش کشید سپس ساطور را بالا آورد یک ضربه. دو ضربه.سه ضربه و همینطور تا ده ضربه ادامه داد فقط ران و ساق پای او را هدف قرار داده بود زیرا نمی خواست او رابکشد . خون کف دستشویی را گرفته بود.
گویل بیدار شده بود و فریاد می زد اما بخاطر پارچه صدایش به جایی نمی رسید او تد را نشتاخته بود .

تد به سرعت از دستشویی بیرون آمد و در حالی که هم هیجان زده بود و هم ترسیده بود به سمت اتاق ضروریات رفت دابی منتظرش ایستاده بود او شنل و ساطور را بدست دابی داد.

-اینارو یک جا قایم کن دابی باشه؟جایی که هیچ کس نتونه پیداشون کنه قبلش می تونی من به خواب گاهم ببری؟
دابی دست تد را گرفت و هر دو در خوابگاه سالن گریفندور ظاهر شدند.


-دابی این موضوع را به هیچ کس نگو باشه ؟ هیچ کس نباید بفهمه خوب؟
-حتما قربان دابی افتخار کرد که به دوست هری پاتر کمک کرد مطمئن باشین دابی به هیچکس حرفی نزد.
-ممنونم دابی حالا می تونی بری .
دابی تعظیم بلندی کرد سپس با صدای ترق مانندی غیب شد.

تد روی تختش دراز کشید واز حاصل کاری که کرده بود لبخندی بر روی لبانش نقش بست . هیچ مدرکی برای اثبات گناه او وجود نداشت گویل صورت او را ندیده بود وکسی متوجه خروج او از برج گریفندور نشده بود.
تد پتو را روی صورتش کشید وبا خیال آسوده به خواب رفت.




ویرایش شده توسط تد تانکس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۰:۵۹:۵۴
ویرایش شده توسط تد تانکس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۱:۰۷:۰۱

ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴
#26
سلام

ببخشید ترم جدید هاگوارتز از کی شروع میشه؟



با تشکر از مدیریت محترم هاگوارتز


ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴
#27
سلام


می خواستم ببینم چطور میشه عضو هاگوارتز شد و در کلاس ها شرکت کرد؟



با تشکر از مدریت مدرسه هاگوارتز


ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴
#28
سلام پروفسور دامبلدور

نیروی جدید برای محفل ققنوس نمی خواین؟


ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴
#29
تد تانکس کارمند وزارت خانه بود شب بود وباید دفترش را ترک می کرد دیگر نمی توانست از دفترش به خانه اش غیب و ظاهر شود وباید از ساختمان خارج می شد این از اقدامات امنیتی وزارتخانه بود از زمانی که بازگشت اسمشو نبر علنی شده بود اقدامات امنیتی وزارتخانه چندین برابر شده بود تد از دفترش بیرون آمد به سمت روجی وزارتخانه رفت.

صدای ترق ظاهر شدن تد سکوت شب را شکست به سمت خانه اش رفت وبعد صدای جیغی او را وحشت زده کرد.

-نه نه خواهش می کنم دوباره نه....
-تو به اصل و نسب ما خیانت کردی آندورمدا خودم میکشمت مهم نیست که خواهرمی
کروشیو!


صدای جیغ دوباره بلند شد تد به سرعت به سمت خانه اش دوید به سرعت صدای زن غریبه را شناخت بلاتریکس لسترنج بود .

تد وارد خانه شد تمامی وسایل خانه بهم ریخته یا شکسته بودند به سرعت آنها را دید همسرش روی زمین افتاده بود و جیغ می کشید بلاتریکس با ورود تد رویش را به سمت او برگرداند
-خب آندرومادا شوهر گندزادت هم اینجاست اولویت با اونه اول گندزاده ها بعد خیانت کاران به اصل و نسب
بلاتریکس با طلسم بدن بند اندرمدا را بست سپس آماده نبرد با تد شد

-خب حالا با مهارت یک مشنگ زاده روبرو میشی بلا. استیوپفای!
لاتریکس جاخالی داد وگفت:مثل بجه ها از طلسم بیهوشی استفاده می کنی کروشیو!
-پروتگو!
طلسم به سپر تد برخورد کرد ومحو شد اما شدت طلسم اتقدر زیاد بود که او چند قدم عقب رفت سپس نعره زد ریله شیو!
طلسم به بلاتریکس اثابت کرد و بسمت دیوار خانه پرتاب شد اما سریع برخاست و گفت : سکتوم سمپرا
طلسم به سینه تد برخورد کرد و خون از ان بیرون جهید.
بلاتریکس پیروزمندانه بالای سر تد رفت
-آوادا...
-اکسپلیارموس
تد سریع تر واکنش نشان داده بود بر خاست و چوبدستی بلاتریکس را در هوا گرفت در حالی که بشدت خون ریزی داشت هردو چوبدستی را به سمت بلا گرفت اما قبل از آنکه بتواند کاری کند بلاتریکس غیب شده بود.


تد نزد همسرش رفت و او را از طلسم بدن بند نجات داد سپس یک کفش کهنه که در واقع رمزتازی به سنت مانگو بود را برداشت وکمی بعد هردو در سنت مانگو ظاهر شدند.

شفادهندگان به سرعت تد را درمان کردند اما همسرش باید چند روز آنجا می ماند تد از شفادهنده مقداری پودر پرواز گرفت تا این حمله را به محفل گزارش کند .
تد سرش را داخل شومینه کرد ودر حالی که بدنش خارج از شومینه بود پودر پرواز را ریخت وبا صدای بلند رسا گفت:
میدان گریمولد شماره12




پاسخ به: تاثیرگذارترین قسمت کتاب...
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴
#30
جایی که هری با اجساد فرد و ریموس و نیمفادورا تانکس روبرو شد

وجایی که فهمید باید بمیرد وبه سمت جنگل ممنوعه رفت


ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.