ویکتور کرام.....فلور دلاکور.....سدریک دیگوری.....و هری پاتر سرسخت ترین اژدها شا....
هری:شاخدم مجارستانی!!!
-چی گفتی؟؟؟
-اممم.... هیچی.
خوب بترتیب شماره ها بمیدان نبرد برید.
زمان سپری شد تا نوبت به هری رسید.
-و حالا هری پاتر !
فریادهورای جمعیت به هوا رفت.واقعا نمی دانست چکار کند.از چادر خارج شد و به میدان نبرد داخل!دستپاچه شده بود اژدها مقابل او خفته بود.دوباره زخمش سوخت...
-چرا پاتر تکون نمی خوره کراوچ؟؟!؟!!نکنه یادت رفته بهش....
- چرا قربان تو راهرو....
-چند بار بگم وسط حرف اربابت نپر؟.!!می خوای دچار سرنوشت دیگران شی؟
-خیر قربان من...
-خفه!!!زود دست بکار شو وگرنه اینده شومی در انتظارته!
با صدایی از کابوس بیرون امد.می خواست صاحب صدا رو خفه کنه ولی تا فهمید دابی بوده منصرف شد.
-دابی؟
-بله ارباب؟ -من اربابت نیستم!
-جناب هری پاتر چی کار داشتید؟
-تو اینجا چکار می کنی ؟
-چوبدستیتون ار..هری پاتر
-واقعا فراموش کرده بودم . ممنون.
ودابی ناپدید شد
پس هری این دفعه با اعتماد به نفس بیشتر رفت تا با اژدها بجنگد.
به سپی اژدها برگشت و چند طلسم فرستاد:کروشیو.اکسپلیارموس.ایمپ...
صدای فریادی بگوشش رسید .سربرگرداند و دراکو مالفوی را در حال رنج دیدن تماشا کرد .داشت لذت می برد ولی اتش اژدها به دست راستش برخورد. شکست و مرگ را روبروی خود می دید که برخورد موحودی را با خود احساس کرد.
بله یک تسترال باورش نمی شد .سوار ان شد و بالای سر اژدها بپرواز در امد.بیشتر افراد حاظر قادر بدیدن تسترال نبودند و فکر کردن هری خود بخود بپرواز در امده پس دوباره هورا کشیدند.اژدها پشت سر هم گلوله های اتشین پرتاب می کرد و هری با چوبدستی انها را دفع می کرد.این وضع انقدر ادامه یافت که خطر مرگ را دوباره احساس کرد بنابر این برای خاتمه نبرد دست بکار شد.
فکر خوبی بذهنش رسید می توانست تخم را بخودش نزدیک کند نه خود را به تخم .بیاد ورد های کلاس افتاد ...
«وینگاردیوم لویوسا »خودشه .هری از کنار اژدها فاصله گرفت و خود را به تخم رساند فریاد کشید وینگاردیوم لویوسا. ولی کار ساز نبود چون هری ان را درست تلفظ نکرد و ورد دیگری بذهنش رسید اکسیو(از هرمیون یاد گرفته بود)«اکسیو»تخم طلایی و ان را مانند اسنیچ طلایی به چنگ گرفت .
ولوله شادی جمعیت در فضای محوطه طنین انداخت ،هری بسیار خوشحال بود فقط تنها موضوعی که با ان درگیر بود
پدید امدن تسترال بود. کار چه کسی می تونسته باشه؟؟؟
ایراداتی داشت. مثل ایرادات نگارشی... یا اینکه سوژه رو سریع پیش بردی و خوب به بخش های مختلف نپرداختی. ولی این موارد با وارد شدن به ایفا و درخواست نقد حل میشه. بنابراین...
تایید شد!گروه بندی و معرفی شخصیت.
ویرایش شده توسط هکتور دگورث گرنجر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۴ ۱۶:۳۳:۰۵