هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: هاگوارتز اکسپرس!!!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵
#21
-شنیدی چی شده؟
-نه چی شده؟
-این همه آدم میدونن چی شده تو نمی دونی؟
-نه خب تو بگو.
-شوتی کلا ها.میگن دامبلدور اسنیپ رو کشته.
-وا! مگه قرار نبود اسنیپ دامبلدور رو بکشه؟
-چرا ولی دامبلدور فهمیده و اومده اسنیپ رو کشته.
-وا! بهتر حقش بود.
-حالا این که چیزی نیست.میگن اسمش رو نبر پدر خوانده ی اسنیپ بوده حالا ایقد عصبانیه که کل مرگخوار ها رو کشته.
-وا مگه داریم؟
-والله میگن دیوونه شده داره مشنگ بازی در میاره.
-وا!
-تازه میگن زنم داره.
-کیییی؟
-اسمش رو نبر.
-وا! کی زنشه حالا؟
-بلاتریکس!
-وا!
- .تازه میگن اومده از دوباره تو هاگوارتز درس بخونه.
-وا! اسمش رو نبر دیوونه نشده احیانا؟
-پس دو ساعت دارم برای کی روضه میخونم؟


ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.



پاسخ به: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵
#22
-چی؟
-ساس جادویی؟
-حالا چی کار کنیم؟
-وا مگه میشه.
همه هافلپافی ها با جیغ و داد فریاد داشتن این ور اون ور می دویدند و جیغ میزدند.
-بچه ها یکی بره یکی رو خبر کنه.
-اهم اهم.
-بچه ها چی کار کنیم؟
-اهم اهم.
همه به طرف صدا برگشتند.دامبلدور در حالی که دست به سینه ایستاده بود آنها را تماشا میکرد.
-چند راه برای نابود کردن اینا وجود داره که خودتون میتونید انتخاب کنید.
-خوب اونها چی هستن پروفسور؟
-یا باید همین امروز خودتون سم پاشی کنین یا میتونید به سه گروه تقسیم بشید و هر سه گروه بره به یکی از خوابگاه گروه های دیگه تا ما یه گروه بیاریم و اینجا رو سم پاشی کنیم.

همهمه ای از اعتراض در تالار پیچید.هر یک از بچه های هافلپاف با صورتی خشمگین با بغل دستی خود پچ پچی از اعتراض می کرد.
مک گونگال: بچه ها لطفا آروم باشید انتخاب با خودتونه.

بچه های هافلپاف بعد از 15 دقیقه همفکری و مشورت تصمیم گرفتند که خودشون تالار رو سم پاشی کنند.
پروفسور دامبلدور هم براشون سم آورد تا کاروشون رو شروع کنند.هرکس یک قوطی به رنگ قرمز بر میداشت و یک گوشه می رفت و مشغول پاشیدن سم میشد.

3:45 بعد:

همه بچه های هافلپاف بی حال روی صندلی هاشون ولو شده بودن و از خستگی غر میزدن که سر و کله ی دابی
پیدا شد.
-هافلی های عزیز دابی میدونه چرا اینجا ساس گرفت؟
همه هافلی ها باهم: چرا؟
-چون فعالیت نمیکنید دیگه مثلا شما باید سختکوشی کنید دیگه این چه وضعشه آخه؟ نه رول میزنید نه فعالیت میکنید نه هیچ کار دیگه خوب معلومه تالار خاک میگیره ساس میزنه عجبا.
و بشکنی زد و غیب شد و هافلپافی های غیر فعال عزیز را که با بهت نگاه میکردند تنها گذاشت.

همان موقع صدای جیغی از تالار اسلایترین به گوش رسید همه ی هافلی ها دویدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده.
وقتی به آنجا رسیدند با بهت به اسلایترینی ها نگاه کردند.

اسلایترینی ها:
-واااااای کمک
-وای ساس. ساس. ساس جادویی.
همه ی هافلی ها باهم :
-وای نه


ویرایش شده توسط هایدی مک آووی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۰ ۰:۳۸:۴۵

ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.



پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
#23
اسب تک شاخ بالدار ( چی شد )


ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.



پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵
#24
-خب زود باشین این معجون رو درست کنین. نمونه اش رو توی یه شیشه بریزید و اسمتون رو روش بنویسید و بزارید رو میز من.نیازی هم نیست حرف بزنید.

صدای سرد و خشن اسنیپ در تمام کلاس پیچید.چند لحظه دانش آموزان از جای خود تکان نخوردند و بعد همه شروع کردند به درست کردن معجون خود.
-هایدی؟ هایدی؟
-هوم؟
-به نظرت چرا من اومدم این درس رو گرفتم؟
-من نمی دونم چرا خودم اومدم اینو گرفتم دیگه از کجا باید بدونم تو چرا اومدی اینو گرفتی.
-خوب تو گفتی.....
-من فقط پیشنهاد دادم امیلی.
-ساکت باشید.فکر نمیکنم دلیلی باشه که شماها بخواید حرف بزنید. سرتون به کار خودتون باشه.

برای دومین بار صدای سرد اسنیپ که خشن تر از قبل شده بود در کلاس پیچید.امیلی به هایدی نگاهی کرد و شکلکی در آورد مشغول ساختن معجون خودش شد و هایدی در دلش گفت:چه دختر دیوونه ای هست همش رو اعصابم را میره.کاشکی زود از دست معجون ها خلاص بشم.

45 دقیقه بعد:
-هایدی میگم چرا....
-ببین با من حرف نزن که اعصاب ندارما.
-اوا آخه چرا؟
-من اومدم از روی عمد معجون رو بد درست کردم بعد گذاشتم رو میز اسنیپ اونم درش باز کرد یه نگاهی بهش انداخت گفت آفرین خیلی خوبه! من دیگه نمیخوام معجون ها بخونم.
-درکت میکنم منم همین مشکل رو تو پیشگویی دارم.
-خوب حالا میای بریم با آنجلينا و کاترین ؟
-کوشون؟
-اونا دارن برف میندازن طرف همدیگه.
-آره بریم.

37 دقیقه بعد:
-اااچچووو( عطسه کردن )
-ای خدا بکشتت هایدی.اااچچووو
-اوا به من اااچچووو چه ؟
-خو تو اچو گفتی بریم پیش اون دو تا.حالا سرما خوردم نشستم پیش تو.
-خوب اچو من فقط ااچو پیشنهاد دادم.
-خوب لطفا ااچو دیگه پیشنهاد نده.

در همین هین آنجلينا و کاترین با پتو یی که به دور خود داشتند و میلرزید وارد درمانگاه شدند.
-هی امیلی حالت خوبه ااچوو؟
-نه اصلا خوب نیستم آنجلينا برو تا نیومدم برات.
و همین طور به بحث پرداختند و دعوا کردند و آخر سر مادام پامفری مجبورشان کرد سه هفته استراحت کنند آمبریج هم یک هفته تنبیه برایشان در نظر گرفت و طبق آخرین خبر جنازه ی شان را به سنت مانگو بردند


ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.



پاسخ به: هاگوارتز ما
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵
#25
خوب میشه ساخت ولی به اون اندازه که توی کتاب گفته امنیت زیادی نداره .چون توی کتاب گفته شده که کلی ورد و افسون محافظ روی قلعه گذاشتن تازه راه پله هاش هم متحرک نمیشه و ثابتن. و به باحالیه هاگوارتز توی کتاب نمیشه.البته لوک هم راست میگه چون توی دنیای هری پاتر درس هایی رو میدن که امکانش نیست ما بتونیم بدون اطلاعات کافی از اونا و جادو اون ها رو تدریس یا یاد بگیری.اما خوب میشه مثلا اونجا همین ریاضی و علوم و فیزیک و درس های مشنگی داد و مثلا بچه ها رو به چهار گروه تقسیم کنن و هر گروه خوابگاه جداگانه داشته باشه و میز غذا خوری شون جدا باشه و مسابقاتی بین گروه ها برگزار کنن.اینطوری شاید جالب بشه حتی میشه کنارش یه جنگل هم درست کرد و چهار تا باغچه برای هر گروه بهشون بدیم و بگیم توش گل بکارن و از اون باغچه مراقبت کنن و هر سال بهترین باغچه رو انتخاب کرد:)


ویرایش شده توسط هایدی مک آووی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۹ ۱۴:۴۲:۳۶

ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.



پاسخ به: موزه‌ی وزارتخانه
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ پنجشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۵
#26
نام پدر:پدر

محل تولد:بیمارستان( اسمشو یادم نیس )

شماره ی شناسنامه:******( 6 تا ستاره )




ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ پنجشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۵
#27
تکلیف اول:

دانش آموزان داشتند در جنگل ممنوعه قدم میزند و به دنبال یک حیوان چهار ستاره می گشتند!

-خوب! بچه ها بیاید گروه های دو تا دو تا تشکیل بدیم!خوب بزار ببینم چند نفریم یک، دو ،سه...سیزده خوب ! یک نفر باید تکی باشه.کی میخواد؟
-پرفسور میشه من تکی باشم؟
-آم خوب باشه هایدی تو میتونی تکی باشی.خوب حالا برید و با یک موجود چهار ستاره رام شده برگردید.

هایدی هم مثل بقیه رفت دنبال یه موجود چهار ستاره بگرده.

نیم ساعت بعد:
-ای بابا همه یکی پیدا کردن رام کردن من بدبخت هنوز یکی پیدا نکردم.اه.

در همین هین...

-وای خدا این مار دیگه چیه؟ چرا ایقد زشته؟ نگاه تو رو خدا اگه شب بود که من با این رنگ سیاهش نمیدیدمش. حالا چجوری رامش کنم؟

مار همین طور به هایدی نزدیک میشد و نیش هاش رو آماده کرد که هایدی رو نیش بزنه.هایدی هم چوب دستی شو برداشت و حالت دفاعی گرفت.دیگه مار داشت خیلی نزدیک میشد و هایدی هم چاره ای جز این نداشت که از چوب دستش استفاده کنه
-وینگاردین لوی اوسا.
و مار رفت توی هوا و بین زمین و هوا شناور موند.
-ای بابا این گوشت رو کجا گذاشتم که بدم به این مار نوش جون کنه رام بشه؟ مار حیا کن رام شو.اه.

بعد از سه دقیقه :
-آها اینا گوشته بیا بیا بخور ماری.
بعد از اینکه هایدی گوشت رو به مار داد مار آروم شد و هیچ کاری نکرد.
-آها بگو بدبخت دو سال بوده غذا نخورده بوده. خوب حالا من که دوست ندارم بهش دست بزنم همینطور میبرمش.

-پرفسور اینو من رام کردم.
-چیو رام کردی تو که چیزی تو دستت نیست.
-پرفسور دوست نداشتم بهش دست بزنم رامش کردم با جادو آوردمش.
-آها آره خوب با چی رامش کردی؟
-با گوشت!
-خوب آفرین نمره ی کامل رو گرفتی. میتونی مار رو ول کنی و بری.
-چشم.
و مار رو ول کرد و رفت.

تکلیف دوم:
خوب جانور همون نام دیگر حیوانات هست. جانور به کسی می گن که عقل و شعور ندارد و از نظر انسان ها آن ها یی که عقل ندارد به آنها لقب جانور را میدهند.

تکلیف سوم:
غول برفی
پا گنده
چشم قرمز

تکلیف چهارم:
اسم اون جانور گرگینه هست.
اینا هم لقباشه:
گرگ نما
گرگ انسان


ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.



پاسخ به: ثبت نام الف.دال
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵
#28
1-نظرتون در مورد آمبریج چیست؟
اه اه اون وزغ بوگندو که نظر نمیخواد در نگاه اول وزغ بودنش معلومه زشت بوگندو.از نظر من یه وزغ توی لباس هست.
2-به نظرتون اسنیپ بهتر هست یا آمبریج؟
صد در صد اسنیپ.
3-اگر یک روز قدرت شکنجه داشتید، اسنیپ رو شکنجه میکردید یا آمبریج؟ چرا؟
اون وزغ زشت رو شکنجه میکنم که یادش بره کی بوده.
چرا؟ چراش معلومه دیگه با اون کارایی که کرد چجوری باید بزارم که همین طور ول بچرخه. اصلا وزارت جادو چه کارست که بیاد تو کارای هاگوارتز دخالت کنه؟بعدشم بعد از سال ها یه اسلایترینیه آدم و عاقل و خوب پیدا شده چجوری دلم بیاد شکنجه اش کنم.صد درصد اون وزغ زشت رو شکنجه میکنم.


دوست عزیز
جهت ثبت نام در الف دال، لطفا این پست را مطالعه کنید.


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۵ ۱۴:۴۷:۵۴

ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵
#29
1-هدف و انگیزه تون از عضویت در محفل ققنوس؟!
دوست دارم سیاهی و زشتی رو از بین ببرم و مرگخواری رو رو زمین باقی نذارم.
2-سیاهی دل مرگ خوار رو با چه چیزی پاک میکنین؟
آمم خب با معجون عشق اونا رو دعوت به سفیدی میکنم البته اولش حافظه ی اونا رو پاک میکنم.
3-چند مورد از فواید ریش پروفسور دامبلدور رو نام ببرید.
دانایی
مقامش
اگه حوصله اش سر بره میتونه بشینه شونشون کنه!
4-خلاقیت سفیدتر رو به کار بندازین و سه تا لقب ناقابل برای ولدمورت اختراع کنید!
مار زبان
مرده ی متحرک
تامی
5-به نظرتون بهترین راه نابودی و از صحنه روزگار خارج کردن سیاهی و تاریکی چیه؟
پاک بودن ،شاد بودن، مهربان بودن.
6-با چه روشی ولدمورت رو به عشق دعوت میکنید؟
با معجون عشق.
7-اسم رمز ورود به دفتر پروفسور دامبلدور؟
خب خیلی رمز داشت مثلا:
آب نبات لیموی
خوشه سوسک
( همینا رو میدونم )

سلام و علیکم، خب شما تا اینجای کار فقط یک رول زدین که توی هاگوارتز هم بود اون، نتیجتا شما می‌تونی بری پستای بیشتری بزنی، پیشرفت کنی، چاق بشی چله بشی بعد بیام بخورمت... یعنی چیزه، قبولت کنم.

متاسفانه تایید نشد، با آرزوی موفقیت و پیشرفت شگرف در تمامی زمینه ها.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۵ ۱۸:۱۷:۰۱
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۵ ۱۸:۱۷:۳۶

ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵
#30
کی؟
ظهر گرما!


ما فرزندان هلگا
در کنار هم و باهم
پیشرفت میکنیم
کمک میکنیم
متحد میشویم
و
هافلپاف را میسازیم.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.