هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۸
#21
سلام ارباب!
سلام بلا!


1-هرگونه عضویت سابق در گروه های محفل ققنوس/مرگخواران را با زبان خوش شرح دهید!
بلا تو نبودی ندیدی، یعنی بودیا ولی یکی دیگ... اصلا ولش کن! من یه گرگینه ای بودم بیا و ببین، اصلا همه می خواستن مثل من باشن! از بس که خاص بودم همه بهم حسودیشون می شد؛ چون گرگینه ارباب بودم! ارباب یادتون میاد دیگه؟ نه؟


2-مهمترین فرق دامبلدور و لرد در کتاب چیست؟
آخه ارباب با اون ریشو چه شباهتی دارن؟
ارباب خاصن، دامبلدور کجاش خاص بود؟
ارباب با شخصیتن، دامبلدور شخصیتش کجا بود؟
ارباب جنتلمنن، دامبلدورو جنتلمنی؟
اصلا ارباب همه چی تمومن!


3-مهمترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در مرگخواران چیست؟
هدف جاهطلبانه که زیاده!
یکیش اینکه به دوباره وفادارانه به ارباب خدمت کنم.
بعدیش اینه که مثل همیشه با خاص بودنم بدرخشم!
گیاهخواری رو در بین مرگخواران رواج بدم!
به آقای لسترنج... چیز نه هیچی، بلا نزنی منو!


4-به دلخواه روی یکی از محفلی ها لقبی بگذارید!
مک گوناگال فسیل زنده!


5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به پر کردن شکم ویزلی هاست؟
ریشای دامبلدور و به فروش بذارن و با لیپوساکشن چربی های مالی ویزلی روغن درست کنن بفروشن!


6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
همه وسایل خاصشونو ازشون بگیریم؟


7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب) دارید؟
واسشون غذاهای سالم و گیاهی و پیتزای سبزیجات درست می کنم تا با سبزیجات آشتی کنن!


8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و دماغ ارباب افتاده است؟
هیچی! خودشون دلشون خواسته اینطوری باشن به ما چه ربطی داره؟



9-یک کاربرد استفاده از ریش دامبلدور را نام ببرید!
می شه با هاشون اینستیو زیبایی دامبل و شرکا راه انداخت با ریشاش کار کاسبی اکستنشن راه انداخت!


بازم ایشون!
از صمیم قلب دلم می‌خواد این فرم عضویت رو ریز ریز کرده، به خورد تسترال‌ها بدم. لاکن مرگخوار سابق اربابمون بودین و ناچارا باید فرمتون رو بررسی کنم.
برید سه چهار ماه دیگه بیاین تا بررسی‌هام تموم شن و نتیجه رو اعلام کنم!


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۷ ۲۲:۳۶:۲۲

shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
#22
ممنون از شفاف سازی جناب لسترنج 2، کی گفته من آلکتو رو کشتم؟ خودش مرد!


انتقام خونین!


قسمت2- آخر


- ارباب مطمئن دادانیش به آلکتو؟آخه اون آدمه؟
- یعنی می گه ما حافظه درست حسابی نداریم یادمون نمی مونه چی کارا کردیم؟
- نه ارباب من غلط کنم فقط می گم، چرا به همچین آدمی اعتماد می کنید؟ می دادینش به من!

لرد سیاه نگاهی از خشم به فنریر انداخت.
- به هر کس دیگه جز تو می دادیمش، مطمئن باش! حالا هم برو ببین این آلکتو کجا مونده.

فنریر وارد سالن اصلی شد و از پله ها بالا رفت. اما هنگامی که نزدیک اتاق آلکتو شد، افراد زیادی را دید که در آنجا جمع شده بودند.
- اینجا چه خبره؟
- رابستن می خواسته فیلم بسازه مثل اینکه زدن یکیو کشتن!
- اصلا تو کی هستی؟

فرد مذکور با خونسردی قهوه اش را می نوشید.
- دستیار دوم فیلم بردار!

دو نفر جنازه آلکتو را از اتاقش خارج می کردند.

- اونور بردن نکنید، در خروجی از اینور هستن می شه!
- رابستن می شه بپرسم اینجا چه خبره؟
- هیچی! آلکتو مردن کرد ما هم جنازش رو بردن می شیم!
- هی راب! پس دستمزد من چی می شه؟
- زدی کشتنش کردی، دستمزد خواستن می شی؟

پالی مو هایش را دور انگشتش پیچاند.
- ای بابا چه قدر سخت می گیری! چی کار کنم انقدر خوب تو نقشم فرو رفتم که یادم رفت چوبدستی واقعیه، طلسمم واقعیه! تو اصلا کارگردان خوبی نمی شی. هنر هنرمندا رو درک نمی کنی؟ می دونی چقدر دیالوگا رو تمرین کرده بودم؟
پالی گریه کنان، وارد اتاقش ( اتاق قبلی آلکتو) شد و در بهم کوبید.

- یه خورده شیرین عقله نه؟
- من دونستن نمی شم، وقتمو گرفتن نشو، کارگردان بودن می شم وقت نداشتن می شم!
- پس امانتی ارباب چی؟

رابستن به جنازه آلکتو که روی دوش دو نفر از اعضای پشت صحنه بود، اشاره کرد.
- از آلکتو پرسیدن شو!


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
#23
سلام بر زوپس نشینان نازمون!

من می خواستم ورورد با شکوه مو توی چت باکس اعلام کنم که دیدم عضویتم پریده، بعدش دوباره عضو شدم همه چی داشته به خوبی پیش می رفت تا اینکه عضویتم فعال نشد؛ یعنی اول شد ولی بعدش وقتی رفتم چت باکس گفت فعال نشده.
چه کار باید کرد؟
چرا من هر سری عضو چت باکس می شم ماجرا دارم؟


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۸
#24
نام:پالی

نام خانوادگی: چِپمَن

رتبه خون: معلومه اصیل اصیلم

چوبدستی: چوب فندق دارای موی تک شاخ و بسیار انعطاف پذیر

گروه: گریفیندور همیشه سربلند

پترونوس: قو

بوگارت: از دست دادن خاصیتم


مهارت ویژه: گرگینه، دگرگون نما( فقط توانایی تغییر رنگ چشم)


ویژگی ظاهری:

پالی دختری ریزه میزه و کوچولو موچولوییه می تونه خودشو همه جا، جا کنه طوری که کسی متوجه حضورش نشه، صورت گرد و بانمکی داره دماغ کوچولویی داره، رنگ چشماش معمولا عسلیه ولی می تونه به سبز و قهوه ای هم تغییرش بده، موهاش نارنجی هستن و معمولا اونارو دم موشی می بنده.

ویژگی اخلاقی:

معمولا حالت عادی نداره، کسی نمی دونه چه موقع جدیه چه موقع شوخی می کنه، دچار افسردگی حاد، روان پریش و دمدمی مزاجه، فکر می کنه آسمون سوراخ شده و از اون بالا افتاده زمین، با اینکه گرگینه ست اما از گوشت متنفره و لب به گوشت نمی زنه، از تجملات خوشش میاد و طرفدار پراپا قرص مجله ساحره ست.
به دلیل نا معلومی از لیسا تورپین خوشش نمیاد و همیشه باهاش کل کل داره سعی می کنه با همه صمیمی باشه و خودشو تو دل همه جا کنه. از مشنگ ها متنفره و دوست داره سر به تن هیچکدومشون نباشه.
همیشه و تحت هر شرایطی به لرد سیاه وفادارانه خدمت می کنه و به قول خودش " تا ابد گرگینه خاص ارباب" باقی می مونه.
استایل عجیب و غریب و به قول خودش خاصی داره و سعی می کنه عجیب ترین لباس ها رو به بهانه خاص بودن بپوشه
سعی می کنه خودش رو همیشه خوب نشون بده اما مدت زیادی نمی گذره که مردم خود واقعیش رو کشف می کنن.


این اللحساب پیشتون باشه تا یه معرفی بهتر به ذهنم برسه، فعلا همین رو جایگزین کنین بی زحمت!

پس لینک شناسه قبلی چی شد؟
با سختی و مشقت فراوان رفتم پیداش کردم خودم.

تایید شد!
خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۵ ۱۱:۴۶:۱۳

shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۰:۴۹ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶
#25
چشمانش از ترس گشاد و قهوه ای رنگ بودند. دلیل ترسش را نمی دانست. چطور ممکن بود دختری مثل او از چیزی که نمی دانست بترسد؟ رنگ پریده تر از همیشه بود، حتی از وقتی که تغییر شکل می داد نیز رنگ پریده تر بود. باد می وزید و موهای نارنجی اش را می رقصاند. چیزی جز ربدوشامبر نازک و شنل سفری اش بر تن نداشت. باد، تنش را لرزاند. در مقابل دریای بی کران ایستاده بود. نمی دانست چرا. چشمانش را بست. به چیز هایی که در خاطرش داشت فکر کرد. چیزی برای از دست دادن نداشت. خانواده اش، در آتش سوزی از بین رفته بودند، پدر و مادرش تبدیل به چوب های خشک متحرک در سنت مانگو شده بودند، خانواده مادریش از او روی برگردان بودند، رودولف لسترنج رفته بود و ارباب! پالی می دانست که نباید لردولدمورت را میان رفته ها بگذارد. او بر این باور بود که لرد ولدمورت بر می گردد، روزی با تمام ابهت خود بر می گردد. مطمئنا آن روز، روز بزرگی بود، اما آیا می توانست تا آن روز تحمل کند؟ آیا می توانست بدون عزیزانش زندگی کند؟ می دانست که هرگز جواب سوالش را نخواهد یافت.
چشمانش را باز کرد هنوز باد می وزید و موج های لرزانی روی کرانه های آبی دریا، به وجود می آورد. تپه ای که روی آن ایستاده بود حدود هشت متر با دریا فاصله داشت. صدای دریا را می شنید، گویی او را صدا می زد. از کودکی عاشق ترانه دریا بود. دریا، که همان قدر مهربان و دوستداشتنی بود، بی رحم و خشن بود. گویی انتظار می کشید او را در یک آن ببلعد. دریا به او چه می گفت؟ از جانش چه می خواست؟ دریا به او می گفت:
- نترس!بپر! قول می دم که آروم آروم از دنیا بری و دنیای جدیدی رو تجربه کنی. پا به دنیای جدیدی می ذاری و از نو متولد می شی. پس نترس و بیا!

حرف های دریا منطقی به نظر می آمد. او باید از بند آزاد می شد. باید از نو متولد می شد. پس قدمی به جلو برداشت و خود را رها کرد. در یک لحظه به نظر می آمد در حالی که در موج های خروشان دریا رها بود، خبری غیر از مرگ وجود نداشت اما این نوید بخش زندگی دوباره بود.

مرگ نوید بخش زندگی دوباره است. چه بسا با مرگ او زندگی دوباره ای جریان می یافت!



این آخرین پست پالی چپمن است!


ویرایش شده توسط پالی چپمن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۸ ۱:۰۶:۴۵

shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۰:۱۸ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶
#26
همه منتظر مهمان بعدی بودند.

تق تق

گرگوری در باز کرد و مهمان بعدی مثل گلوله وارد شد. او پالی چپمن بود. او برخلاف همیشه موهایش را از بالا بسته بود و لباس نیمه سیاه/قرمزش را پوشیده بود. دستکش های ساق بلند بی انگشت توری اش را که از مادر بزرگ مادربزرگ پدری اش به ارث برده بود، را هم پوشیده بود. موهای نارنجی اش روشن تر از همیشه و چشمانش از عسلی به سبز تغییر رنگ داده بود. سبدی در دست داشت و از گردنش نیز طناب دار بلندی آویزان بود. در حالی که لبخندی به لب داشت گفت:
- منم اومدم! لازم نیست بگید خودم می دونم خاص تر از همیشه شدم!

گرگوری و ساحره شرقی به همراه تمامی مهمانان با دهانی باز به پالی خیره شده بودند.

- چیه؟ خوشگل ندیدید؟ راستی تولد مبارک!

پالی سبدی که در دست داشت را روی میز گذاشت و در آن را گشود.
- گفته بودی کادو نیارم ولی، گفتم اینجوری که زشته. بنابراین اینو آوردم تا دور همیم یه چیزی هم بخوریم!

گرگوری:
ساحره شرقی:
مهمانان:
پالی:


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: حکومت تاریکی
پیام زده شده در: ۰:۳۹ شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶
#27
که قیافه تلفیقی از نگرانی و شادمانی داشت وارد اتاق لرد ولدمورت شد. لرد سیاه روی صندلی نشسته بود و داشت بانو نجینی را نوازش می کرد.
- سینوس! می دونی چرا اینجایی؟

آرسینوس با اعتماد به نفس و خونسردی تمام گفت:
- بله ارباب! برای اینکه بهم ماموریت بدید.
- خیر!

آرسینوس متعجب شده بود هر چند که، صورتش از پشت نقاب نمایان نبود.

- مزاح فرمودیم! درست گفتی سینوس برای ماموریت اومدی!

آرسینوس که خیالش راحت شده بود نفس عمیقی کشید. چیزی در دلش می گفت که بالاخره همه چیز درست می شود.

- ماموریت تو اینه که، هری پاتر رو بکشی.

آرسینوس دوباره تعجب کرد.
- ولی ارباب نمی بایست برعکس می بود؟ دامبلدور باید می مرد و هری پاتر رو می آوردیم شما بکشیدش!
- اولا تو از کجا می دونی ما به هکتور دستور دادیم دامبلدور رو بکشه؟ ثانیا چرا همه کارها باید به دوش ما باشه؟ اسمتون رو گذاشتید مرگخوار که به ما کمک کند حکومت تاریکی بنا کنیم و به ملت حکومت کنیم.

آرسینوس حرفی نزد و ساکت ماند.
لرد ولدمورت ادامه داد:
- سینوس! تو باید به محفل بری درخواست عضویت بدی و وقتی که عضو شدی همون جا هری پاتر رو می کشی و جنازه شو برای ما میاری. برای اینکار باید تغییر قیافه بدی تا شناسایی نشی. دو راه داری یا معجون مرکب پیچده می خوری یا نقابت رو برمی داری. که ما دومیش رو می پسندیم!

آرسینوس از فکر اینکه حتی یک روز لحظه از نقاب عزیزش جدا شود، داشت دیوانه می شد، چه رسد به اینکه نقابش را ببوسد بگذارد کنار! از وقتی که یادش بود نقابش همیشه همراهش بود؛ حتی یک لحظه به ذهنش آمد که، ممکن است ه حتی با نقابش بدنیا آمده باشد.
- ارباب! چطور دلتون میاد منو نقابمو از هم جدا کنید؟ آرسینوس بی نقاب، مثل رودولف بی قمه می مونه!
قیافه ت رو اونجوری نکن، شبیه رودولف می شی! هر چند که نمی تونیم از پشت نقاب قیافه ت رو ببینیم! اصلا باید یه فکر به حال این بغض بکنیم. معضلی شده واسه خودش.

آرسینوس که هنوز حالت بغض را داشت گفت:
- ارباب! لطفا نقاب نه ! نقاب همه زندگی منه ارباب!
- یعنی تو حاضری به خاطر نقابت از دستور ما سرپیچی کنی؟

آرسینوس با ناامیدی سرش را به علامت نفی تکان داد. انگار دیگر چیزی درست نمی شد. او واقعا داشت نقاب عزیزش از دست می داد.

- داریم به این فکر می کنیم که به رودولف بگیم نقابت رو در بیاره...
- ارباب منو صدا زدید؟
- رودولف! چرا همیشه هستی حتی وقتی نیستی؟ خب، البته این دفعه این بی موقع اومدن هات و بودن در نبودنت، به درد خورد! بیا این سینوس رو ببر دکه دربانیت نقابش رو در بیار، سر راهت هم پالی رو صدا کن کار مهمی باهاش داریم.


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۶
#28
به به مادر شوهر گرامی!

یه چند تا سوال داشتم.( البته اگه بشه بهشون گفت چند تا)

چرا دراکو رو زن ذلیل بار آوردی؟ واسه یه مرد یه خورده زشته!
چرا اسکورپیوس بچه ننه ست؟
چرا ناخن هات تیزن؟
چرا بین اینهمه دختر به من گیر دادید؟
چرا اینهمه خونسرد در عین حال ترسناکی؟

................................................................................................................................


چند ساله عضو سایتی؟
چرا شناسه آستوریا؟ خب، اون آستوریایی که من تو فرزند نفرین شده دیدم می شه گفت نقطه مقابل آستوریایی هست که تو ساختیش. چرا تغییرش دادی؟ چه چیزی رو در این تغییر بیشتر می پسندی؟
به نظرت بهترین نویسنده سایت در حال حاضر کیه؟
چند تا شناسه قبلی داشتی؟
به وینکی رای دادی؟
نظرت در مورد وینکی چیه؟ به نظرت می تونه دولت موفقی داشته باشه؟
لینک بدترین رولی که داشتی رو بذار.
چرا مرگخوار شدی؟ به نظرت دلیل اینکه بیشتر اعضای سایت سمت سیاهی می رن چیه؟
نظرت درباره مدیریت سایت چیه؟
به غیر از آستوریا چه شناسه هایی نظرت رو جلب کرد؟
چرا چند سال نبودی؟

و آخرین سوال:
نظرت درباره من(پالی چپمن) چیه؟


ویرایش شده توسط پالی چپمن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۹ ۱۶:۲۸:۴۱

shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۶
#29
نقل قول:
سلام! پورفسور چپمن هستند؟میتونم بیام تو؟ خدمت رسیدم ببینم ایا برای تکلیف اینجانب در درس طلسم ها که پایین ترین نمره کلاس رو گرفتم یا یکی مونده به پایین ترین و نمره خیلی کمی گرفتم امکان تجدید نظر هست؟ چون فکر کنم استحقاق خییییییلی بیشتر از این رو داشت.حالا نوشته شکسپیر نبود رول ولی دیگه 21؟ اگر هم امکانش نیست که هیچی!مارکوس هیچوقت دیده نشده و عادت داره!


مارکوس عزیز!

هر کی شرایطی داره و به نظر من که استاد درس طلسم ها و ورد ها بودم، رولی که شما نوشتید این شرایط رو نداشت. اشکالی هایی که شما داشتید سبب کم شدن نمره تون بودن، نه این که هیچ کس مارکوس رو نمی بینه!

پیشنهاد من به شما اینه که بیشتر فعالیت کنید و درخواست نقد بدید تا اشکالاتون رفع بشه. و یه چیز دیگه من اجازه ندارم پست تازه وارد ها رو نقد کنم. نمرات هم در تابلوی شنی امتیازات قابل مشاهده ست.(اینو با همه بودم! یک بار همیشه!)


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: تابلوي شني امتيازات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۶
#30
نمرات جلسه دوم کلاس طلسم ها و وردها






ریونکلا




مارکوس بلبی:21
لینی وارنر:30
لادیسلاو زاموژسلی:29
نولا جاستون:25





گریفیندور



آرسینوس جیگر:30
آرتور ویزلی:26
جینی ویزلی:30
دافنه مالدون:21
گویندالین مورگن:28
مینروا مک گوناگال:25
پروتی پاتیل:29





هافلپاف


جسیکا ترینگ:23
رز زلر:30
دورا ویلیامز:24
آملیا فیتوورت:26





اسلیترین



آستوریا گرینگرس:30
گرگوری گویل:24
اسکورپیوس مالفوی:19
دوریا بلک:27



ویرایش شده توسط پالی چپمن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۲ ۲۳:۴۱:۴۸

shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.