هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: تا به حال خواب هری پاتری دیدید؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵
#21
منم دیدم . خواب دیدم تام ریدل یه خواهر داشته بعد کشتش تا جان پیچ درست کنه اونم به طرز وحشتناکی . دل و رودش همش زده بود بیرون . بعد خواهرش شده بود مرده ی متحرک .
خیلی بد بود.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


پاسخ به: اگر هري بخواهد نقشه غارتگر را به يكي از بچه هايش بدهد به كدام یکی از بچه هایش می دهد؟
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵
#22
از نظر من می ده به آلبوس چون بعد از هری نقش اصلیه و باهم شباهت های بسیاری دارند . خود هری تو فرزند نفرین شده به آلبوس می گه جیمز اصلاً مشکلی نداره و زندگیش رو غلتکه منم وقتی بچه بودم مثل تو کلی مشکل داشتم .


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۵۷ جمعه ۱۷ دی ۱۳۹۵
#23
نام : هرماینی گرنجر

ظاهر : باهوش با موهای فر و طلایی نسبتاً بلند خرخون و پایبند به قوانین مدرسه.

حیوان خانگی : یک گربه ی حنایی

گروه : گریفیندور

نژاد : دورگه

چوب جادو : چوب درخت مو و شاخ تک شاخ و ریسه ی قلب اژدها

جارو : آذرخش

پاترونوس : سمور آبی

توضیحات : هرماینی گرنجر که به اشتباه هرمیون گرنجر گفته می شود. بهترین دوست هری پاتر و رون ویزلی است .
به شدت باهوش و خرخون است به همین دلیل اول کلاه گروهبندی می خواست او را به گروه ریوونکلا بیندازد.
در خانواده ای مشنگ زاده شد. مادر و پدر او دندانپزشک بودند. به خاطر این که او دورگه بود مورد تمسخر قرار می گرفت. او در درست کردن سپر مدافع برعکس هری کمی مشکل داشت. سپر مدافع او به شکل سمور است.
بوگارت او هم به شکل پروفسور مک گوناگل است که به او می گوید در تمام امتحانات نمره ی قبولی نیاورده است.
در کلاس پروفسور اسلاگهورن وقتی داشت معجون عشقینه را بو می کرد ( معجون عشقینه باعث می شود بو هایی که دوست داریم را حس کنیم .) گفت :
برای من بوی چمن تازه کوتاه شده، کاغذ پوستی نو و ...
او کمی مکث کرد. برای او بوی موهای رون را می داد که از گفتنش خجالت می کشید. او با این که به قوانین به شدت پایبند بود، ولی به خاطر هری و رون در همان سال های اول هزاران قانون مدرسه را شکست.



تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدی.


ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۷ ۱۲:۳۹:۳۴
ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۷ ۱۲:۴۰:۴۲
ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۷ ۱۲:۴۳:۱۴
ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۷ ۱۲:۵۳:۴۸
ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۷ ۱۳:۱۸:۰۴
ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۷ ۱۴:۴۶:۱۶
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۷ ۱۵:۰۰:۱۸


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵
#24
من یه دختر آرومم ولی اکه یخم باز بشه خیلی شلوغم .
خودم علاقه ی زیادی به درس خوندن ندارم و پشتکارم کمه .
ولی بقیه می گن استعداد داری . ولی ازش استفاده نمی کنم.
عاشق گریفیندورم. فکر می کنم به دردم بخوره . تقرییاً گوشه گیرم و از تنهایی خوشم میاد. ریسک هم زیاد می کنم.
یا اصلاً کاری رو انجام نمی دم یا اگه بخوام دست به کار های خیلی بزرگونه می زنم. هوش خیلی بالایی هم ندارم . از اسلیترین هم خوشم نمی یاد. امیدوارم منو توی گریفیندور بگذارید کلاه عزیز. ( خواهش می کنم من رو توی گریفیندور بگذارید. خواهش می کنم ، خواهش ! )


ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۶ ۱۶:۴۴:۴۹
ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۶ ۱۶:۴۸:۵۸
ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۶ ۱۶:۵۶:۵۴


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵
#25
تصویر شماره ۶
نمی دانست به کجا برود . خیلی ناراحت بود . شاید باید به دستشویی می رفت که کسی به دنبالش نیاید.


مالفوی پیش خود گفت : پاتر لعنتی . حقشو می زارم کف دستش. حالا می بینه من انتقاممو می گیرم.


تصمیم گرفت به دستشویی دختر ها برود چون تا به حال ندیده بود کسی به آنجا برود.
وقتی به جلوی در رسید روی در نوشته بود :
ورود پسر ها اکیداً ممنوع!
ولی او به نوشته اهمیت نداد و وارد شد. وقتی به جلوی روشویی رسید ، شروع کرد به گریه کردن.
صدایی از پشت سرش گفت :
چی شده؟


مالفوی به هیچ وجه خبر نداشت که آن دستشویی روح هم دارد.
- به تو هیچ ربطی نداره امم ...... هر کی که هستی
- تو حتی اسمم نمی دونی پس چرا اومدی به دستشویی من؟
- دستشویی تو ؟ اولاً دستشویی تو نیست.
دوماً من هر جا دلم به خواد می رم به تو هم هیچ ربطی نداره.
- اسمم مارتله . بعدشم چته فقط یه جمله حرف زدم.


دراکو خیلی عصبانی بود و اصلاً دلش نمی خواست آن روح مزاحمش شود.


- نگفتی چرا گریه می کردی.
- گریه نمی کردم .
یک کلمه دیگه حرف بزنی با همین دستام خفت می کنم.
- پسره ی سبک مغز ، تو نمی تونی روح ها رو خفه کنی .
- خفه شو.
تو درک نمی کنی ، تو مردی و هیچ احساسی نداری و نمی تونی کاری بکنی.
- راجب من این طوری حرف نزن



مارتل که داشت گریه می کرد از دستشویی رفت و دراکو را تنها گذاشت ....








آها...خیلی بهتر شد...آفرین!
تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی.




ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۶ ۱۵:۰۳:۵۴
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۶ ۱۵:۱۵:۲۲


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۵
#26
تصویر شماره ۵
سوروس بعد از گشتن لیلی را پیدا کرد که در واگنی نشسته بود. پیش او رفت و رو به رویش نشست. لیلی گفت : من می ترسم. سوروس که نمی دانست چه بگوید بالاخره گفت از چی ؟ لیلی گفت از اینکه بیافتم توی اسلیترین . سوروس گفت : اسلیترین که خیلی گروه خوبیه من می خوام برم اونجا . بعد کی بهت گفته اسلیترین گروه بدیه؟ لیلی به پسری که کمی آن ور تر نشسته بود اشاره کرد . سوروس از لحضه ی ورودش تمام حواسش روی لیلی بود و آن دو پسر را ندیده بود. گفت : این کیه ؟ : جیمز پاتر. لیلی این را در جواب سوروس گفت . جیمز گفت : پس از نظر تو اسلیترین گروه خوبیه ؟. سوروس گفت چرا بد باشه ؟ تمام خانواده ی من اونجان. جیمز پوزخندی زد و رو به سیریوس گفت : تو می خوای بری کجا ؟ لابد اسلیترین . سیریوس در جوابش گفت : نمی دونم تمام خانواده ی من اسلیترینی اند . ولی هنوز تصمیم نگرفتم . مگه تو کجا می ری ؟. جیمز گفت : گروه مردان شجاع گریفیندور نه گروه مغرور های اسلیترین . سوروس خیلی عصبانی شد زیرا جیمز جمله ی آخر را خطاب به او گفته بود و تمام خانواده اش را زیر سوال برده بود. از همان جا فهمید جیمز چه آدمی است و در همین فکر ها بود و از واگن خارج شد ....





فرق چندانی با نمایشنامه قبلی که نوشته بودی نداشت...دقت کن که باید "بهتر" بنویسی تا تایید بشی...در ضمن فقط یک بار و یک دونه نماینامه بنویس دفعه بعد،و در صورتی که تایید نشدی دفعه بعد،نمایشنامه ی دیگه ای بنویس...الان هم یک نمایشنامه بهتر بنویس تا بتونم تاییدت کنم...
تایید نشد!


ویرایش شده توسط گرگوویچ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۴ ۱۲:۳۳:۳۲
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۴ ۱۸:۴۴:۰۲


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۵
#27
تصویر شماره ی ۹
نمی توانست به او نگاه نکند به آن چشم های زیبایش که می درخشید و آن موهای پریشانش. سوروس در حال نگاه کردن به او بود که متوجه آمدن جیمز و سیریوس و لوپین و پیتر نشد. او که در حال نگاه کردن بود صدایی از پشت سرش شنید: داری به چی نگاه می کنی زرزروس؟ این صدای تحقیر آمیز جیمز بود که سوروس از آن متنفر بود . با تحقیر آمیز ترین لحنش گفت : به تو چه. جیمز هیچ واکنشی نشان نداد و رو به دوستانش گفت : بچه ها فکر کنم زرزروس عاشق شده. بقیه زدند زیر خنده. سوروس داشت از درون آتش می گرفت و این آتش ، آتش تنفر بود. دلش می خواست با جادوی سیاه جیمز را طلسم کند . خودش بود .دستش را به سمت ردایش برد و جایی که چوبدستی اش بود . جیمز متوجه این حرکت شد و او هم همین کار را کرد. با هم چوبدستی هایشان را درآوردند و یکدیگر را نشانه گرفتند. سوروس داشت فکر می کرد تا یک جادوی مناسب به ذهنش برسد که چوبدستی اش از دستش در آمد. به جیمز نگاه کرد و دید او هم همان حال را دارد . اطرافش را نگاه کرد و متوجه شد لیلی عکس العمل سریع تری داشته است.





خیر...به نمایشنامه های "خوبی" که تایید کردم یه نگاه بنداز و بخونشون...و بعدش بیا و یک نمایشنامه بهتر تا تایید شی!
تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۳ ۱۶:۰۳:۲۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.