هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۶
#21
تکلیف:
یک رول با موضوع روبرو شدن با لولوخورخوره مشنگیتون بنویسید...این لولوخورخوره یک ترس مشنگی هست..از چی میترسین؟روبرو شین باهاش..میتونید شکست بخورید و یا شکستش بدین...طنز یا جدی فرقی نمیکنه،مهم این هست که شخصیتتون رو بشناسید و بشناسونید!



مینروا کتاب های زیادی درباره ماگل ها خوانده بود . ولی این دلیل نمی شد علاقه ای به آنها پیدا کند و از لسترنج هم زیاد خوشش نمی آمد . با این وجود به کلاس ماگل شناسی رفت . به نظر مینروا حرف های لسترنج درباره ماگل ها زیاد از حد مبالغه آمیز بود . وقتی که لسترنج تکالیفشان را نوشت ، بچه ها به صف شدند که او طلسمی روی آنها بکار ببرد تا آنها را به مکان مورد نظر بفرستد . نوبت مینروا که رسید لسترنج پوزخندی به او زد و بعد طلسم را روی او اجرا کرد .
مینروا چشمان خود را بسته بود تا حالش به هم نخورد .وقتی چشمانش را باز کرد، خود را در فروشگاه لوازم برقی ماگل هادید .
در کتاب ((برق ، جرقه ، ماگل )) خوانده بود که وسایل ماگلی نفرت انگیزی مثل چرخ گوشت ممکن است دست بچه های فضول را ببرد یا مثلا جاروبرقی می تواند هر چه را که روی زمین وجود دارد را با یک مکش توی خود جمع کند .
آب دهانش را به زور قورت داد و با سرعت دنبال در خروجی گشت ولی هیچ در خروجی وجود نداشت . نا امید روی صندلی که در آن نزدیکی بود نشست که ناگهان حس کرد چیزی زیرش میلرزد با ترس پا شد و به آن مستطیل عجیب و غریب که رویش عکس یک مرد بود و حرکت نمی کرد ، خیره شد . با ترس از آن شیء ساده اما واقعا خطرناک فاصله گرفت که از پشت به یک خانم چاق خورد .
-آخ
برگشت و تا خانم چاق را دید گفت:
-اوه متاسفم ...من واقعا ... واقعا نمیدونم چی بگم
در حالی که گریه اش گرفته بود با التماس توی دلش اسم لسترنج را صدا زد . وقتی برگشت تقریبا نصف بچه ها توی کلاس بودند .
لسترنج و بچه ها با تاسف نگاهش می کردند . مغموم و ناراحت از کلاس بیرون می رود و به دستشویی دخترها پناه می برد.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

#اتحاد_گریف


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶
#22
1. از همین نقطه رول من رو ادامه بدید و سعی کنید این ماجرا رو درست کنید... با نجات دادن سه برادر... یا اینکه خودتون رو بذارید جاشون تا مرگ بیاد سراغتون. در مورد پایانش و اینکه چه اتفاقی میفته و حتی مراحل درست شدن این ماجرا خودتون رو محدود به مثال های من نکنید. خلاقیت به خرج بدید و راحت بنویسید! (30 نمره)


دانش آموزان درحالی که سعی میکردند به این اتفاق نخندند روبه استادشان کردند تا ببینند او برای این پیشامد نظر خاصی ندارد؟
جیگر درحالی که سعی میکرد از هوش نرود و اینکه بخاطر نداشتن نظری که آن سه برادر را از دست مرگ نجات دهد ضایع نشود گفت :

-خوب بچه ها این هم کار عملیتون امیدوارم موفق بشوید

و با کمک زمان برگردان به هزاران سال بعد رفت و دانش آموزان را در حالی که خود را می زدند تنها گذاشت
پروتی در حالی که از حرص صورتش قرمز شده بود فریاد زد :

-اون چطورتونست ماروتنها بگذاره این کارش روگزارش می کنم .

بچه ها در حالی که هر کدام علیه جیگر بیچاره نقشه ها می کشیدند رویشان را به طرف سه برادر در حال غرق شدن برگرداندند .آن سه برادر به مرگ و بچه ها که دست روی دست گذاشته بودند ناسزا می گفتند و آنها را مورد لعن و نفرین قرار میدادند.
همان موقع صدای مرگ همه را به خودشان آورد:

- شما دیگر کی هستید ؟ نمی خواهید نقش اصلی های داستان های کودکیتان را نجات دهید ؟ من حتی دلم به حال این سه نفر سوخت .

پروتی ابروهایش را بالا انداخت و گفت :

هی مرگ تو می تونی هدیه هایی که می خواستی به سه برادر بدی رو به ما بدی . چطوره؟

-ام ...خب...باشد بفرما این ها دیگر بدرد من و سه برادرنمی خورد .

پروتی چوبدستی را همراه با شنل و سنگ را در دستانش گرفت و با ناباوری به آن شی های باارزش چشم دوخت.
گریوز رو به بچه های بهت زده گفت :

- کی طلسم پرواز اشیا را به خوبی یاد گرفته ؟

مینروا با شگفتی گفت:

-من ...من از همه بیشتر تمرین کردم پرسیوال.

مینروا چوبدستی شکست ناپذیر را به طرف سه برادر گرفت و گفت :

- وینگاردین لوی اوسا .(توجه کنید با لحن هرمیون)

ناگهان سه برادر به پرواز در آمدند و مینروا آنها را به سمت پل هدایت کرد . وقتی سه برادر نوک پاهایشان به زمین برخورد کرد به سمت بچه ها دویدند و آنها را در بغل خود خفه کردند .
مرگ که انتظار چنین کاری را از بچه ها نداشت با عصبانیت گفت :

- شما به من کلک زدید شما آن اشیاء بدردنخور را برای خود نمی خواستید.

مینروا یک تای ابرویش را بالا داد و گفت :

- حالا که آن اشیاء بدردنخور خیلی بدردمون خورد

مرگ در حالی که از عصبانیت موهایش را می کند و خودش را لعنت می کرد ، رفت .
پروتی سنگ زندگی مجدد و شنل نامرئی را به دو برادر داد و مینروا هم چوبدستی شکست ناپذیر را به برادر دیگر و گفت:
- این ها به شما تعلق دارد .

- خیلی ممنون خانم های جوان

ناگهان مه سبزی دور آن ها را فرا گرفت که احساس حالت تهوع را در بچه ها به وجود آورد و وقتی که برگشتند با دیدن هوای روشن غش کردن.


ویرایش شده توسط مینروا مک‌گونگال در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۲ ۱۳:۵۴:۰۱

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

#اتحاد_گریف


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶
#23
1- رول تدریس من رو از یک زاویه ی جدید بنویسید. از زاویه ی یک شخصیت یا حتی یک شیء. مثال نمی زنم تا گزینه هاتون کم نشه. ولی دقت کنید که این زاویه هر چیز و هر کسی میتونه باشه. خلاقیت به خرج بدید. زاویه های جدید کشف کنید. (25 امتیاز)


مینروا در حالی که کتاب ((طلسم های معجزه آسا )) را در دستش گرفته بود و می خواند ، به سوی کتابخانه نیز می رفت.قرار بود چند روز دیگر اولین کلاسشان که معجون سازی بود شروع شود و استرس مینروا کمی بیشتر از بچه های دیگر بود . ولی او همیشه سعی میکرد که این استرس را از چشم همه مخفی نگه دارد .

از راهرویی پیچید که متوجه پروفسور گرنجر شد که در دفتر مدیریت را با ته ملاقه اش می کوبید.

- کیه؟
- پروفسور هکتور دگورث گرنجر، بهترین معجون ساز قرن!
- کسی اینجا نیست! نیا تو!

پروفسور بدون توجه به اجازه ی داده نشده، پاتیلش را روی دوشش گذاشت و وارد دفتر شد.

مینروا هیچوقت به حرف ها دیگران گوش نمی کرد ولی چون بچه های سال دومی به او درباره پروفسور گرنجر حرف هایی گفته بودند تصمیم گرفت بایستد و به حرف هایشان گوش فرا دهد .

- کی بهت گفت بیای تو هکولی؟
- من در زدم.
- منم گفتم نیا تو.
- ولی من در زدم.
- هک هر کی در زد نباید بیاد تو. باید صبر کنه بهش اجازه بدن بعد بیاد تو.
- مهم اینه که من در زدم.
- حالا چی کار داری؟
- کلاس من کی برگزار میشه؟

مینروا به خاطر سکوت سنگینی که حکم فرما شد حس کرد لینی وارنر و رز ویزلی به هیچ وجه حاضر نبودند که امسال کلاس را به پروفسور گرنجر بدهند.

- اممم... کدوم کلاس هکولی؟
- کلاس معجون سازیم.

به نظر مینروا پروفسور آدم فهیمی هستند که خودشان موضوع را فهمیدند .

- اگه بهم کلاس معجون سازی رو ندید اینجا معجون پراکنی میکنم همتون کرم فلوبر سه سر بشید.

مینروا هم مثل رز و لینی کوچکترین تمایلی نداشت که تبدیل به کرم فلوبر سه سر بشود.

چند روز بعد- کلاس معجون سازی

پروفسور با علاقه ای خاص مشغول هم زدن یک پاتیل بود و رو به دانش آموزان که با حالتی افسرده و حتی در حال چرت زدن به او نگاه می کردند، دستور پخت معجونی را شرح می داد.

- روده ی مارمولک رنده شده با... با چی خوب میشه؟ نیش پشه؟ نه، نه...

پروفسوربا ته ملاقه اش محکم بر فرق سر مگسی کوبید که با حالتی دلبرانه دست هایش را به هم میکشید. سپس مگس را که به ته ملاقه چسبیده بود را با سر چوب دستیش کند و داخل قابلمه انداخت.

- روده ی مارمولک و مگس له شده ی تازه ترکیب بسیار خوبی هستن. البته نمیدونم این معجون دقیقا برای چه چیزی مفیده ولی این اهمیتی نداره. کافیه معجونتون رو در گوش، حلق یا بینی یک نفر دیگه بریزید و نیم ساعت اون رو تماشا کنید. میتونید تاثیرش رو متوجه بشید.

هر چه بیشتر میگذشت، مینروا خودش را بیشتر سرزنش میکرد که چرا کتاب مورد علاقه اش که درباره موجودات جادویی بود را در کیفش نذاشته است . هنوز پانزده دقیقه هم از شروع کلاس نگذشته بود ولی پروفسور اعلام کرد که کلاس تمام شده است.

- معجون من حاضره. بنابراین مال شما هم حاضره. تکلیفتون برای جلسه ی آینده هم اینه که خاصیت معجون خودتون رو کشف کنید. میتونید برید.



- در حداقل یک پاراگراف توضیح بدید معجون ساخته شده در کلاس چه تاثیری داره. میتونید به شکل رول بنویسید ولی اجباری برای این کار وجود نداره. (5 امتیاز)

مینروا با حالتی پوکر به معجون روبه رویش چشم دوخته بود و با خود فکر میکرد این معجون را روی چه کسی امتحان کند که ناگهان جرقه ای در ذهنش زده شد کی بهتر از آلبوس دامبلدور عزیز ؟

به تالار گریفیندوری ها رفت و آلبوس را در حال مطالعه دید . با کمی اضطراب به طرفش رفت .

- سلام آلبوس .

- سلام مینروا چی شده یادی از ما کردی ؟

- راستش میخواستم ...ام راستش ... راستش میخوام این معجون رو روی یه نفر امتحان کنم و کی بهتر از تو ، مگه نه ؟

آلبوس نگاهی ترسناک به معجون و بعد به من کرد و گفت :

- این معجون گرنجره ؟ من این معجونو بخورم ؟ (کمی مکث میکند و بعد با حالتی شجاعانه می گوید ) این یک معجونه چیز خاصی نیست که فوق فوقش میروم پیش مادام پامفری .

معجون را از دست مینروا قاپید و یک نفس همش را نوش جان کرد . ولی بعد صورتش به رنگ سبز لجنی در آمد و از آن بدتر به طرف بالا حرکت کرد و دست هایش را مثل بال کرد و تکان داد .
آنشب اعضای گریفیندوری از خنده زمین را گاز گرفته بودند.






قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

#اتحاد_گریف


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۶
#24
سلام پوفسور من هم عضو ایفا نقشم هم تو چت باکس فعالیت دارم
خوشحال میشم عضو محفلشم واینکه شرایط تو محفل چجوریاس؟ ممنون


اشتياق شما براي عضويت در محفل ققنوس مينرواي عزيز، قلب من رو سلامت مي كنه...
اما همونطور كه توي پيام شخصي هم گفتم ، هنوز زوده. نياز دارم كه فعاليت شما و رول زدن شما رو ببينم.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۰ ۱۶:۴۶:۳۲

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

#اتحاد_گریف


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۶
#25
تصویر کوچک شده


نام : مینروا مک گونگال

شغل : مدیر هاگوارتز - استاد تغییر شکل و مدیر فعلی هاگوارتز

جنسیت: مؤنث

رنگ مو: مشکی

رنگ چشم: سبز

گروه: گریفیندور

مدرسه: هاگوارتز

نژاد: دو رگه

قدرت‌های ویژه: جانور نما (تبدیل به گربه‌ای قهوه‌ای می‌شود)

دفتر: طبقه اول، بالای راه پله، انتهای راهرو

معرفی شخصیت : مک گونگال معاون اول مدرسه علوم و فنون جادویی هاگوارتز است. وی یکی از طرفداران پر و پا قرص دامبلدور می باشد. پروفسور مک گونگال یک ساحره عبوس و سخت گیر است که اصلا تحمل افراد بی نظم را ندارد. بعد از اینکه مسئولین مدرسه، به خاطر حملات متعدد یک هیولای ناشناخته به دانش آموزان ، دامبلدور را به طور موقت از سمت خود کنار زدند وی برای مدتی مدیر هاگوارتز شد.
پروفسور مک گونگال از امتیاز کم کردن از گروه خودش گریفندور هراسی ندارد حتی اگر این کار باعث از دست دادن جام گروه های مدرسه شود. در حقیقت به خاطر تعصبش وی امتیاز های بیش از اندازه ای از گریفندور کم کرده است (مثال: وقتی گریفندوری ها شب هنگام در مدرسه می چرخیدند او 50 امتیاز از گریفندور کم کرد در حالی که از یک اسلیترینی فقط 20 امتیاز کسر کرد. دانش آموزی که همان تخلف را کرده بود.) گریفندوری ها آرزو دارند که مک گونگال به همان اندازه که اسنیپ طرفدار اسلیترین است، به گریفندوری ها توجه و مرحمت کند.
مک گونگال یک انیمایگس یا جانور نماست. او می تواند هر وقت که بخواد خودش را به یک گربه راه راه تغییر شکل دهد. وقتی به شکل گربه است، اطراف چشمانش خطوطی مثل زمانی که عینک می زند، وجود دارد. پروفسور مک گونگال استاد کلاس های تغییر شکل در هاگوارتز است. به عقیده ی وی، فرم های دیگر جادو از زیبایی و پیچیدگی کمتری برخوردار هستند. پروفسور مک گونگال به دادن تکالیف زیاد مشهور است.

شباهت های زیادی بین مک گونگال و هرماینی وجود دارد، به طور مثال تعصب داشتن در پیروی از قوانین. هر دوی آن ها به عنوان با هوش ترین ساحره ها توصیف شده اند. پروفسور مک گونگال تدارکات لازم را دید تا هرماینی برای گرفتن کلاس های اضافی در سال سوم، بتواند از زمان برگردان استفاده کند.

برخی اوقات مک گونگال چهره مهربانش را نشان می دهد. وقتی هری و رون به او گفتند که برای ملاقات هرماینی، که در آن زمان به سنگ تبدیل شده بود، راهی درمانگاه هستند، در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود به ایشان اجازه داد. همچین زمانی که شنید جیمز و لیلی کشته شدند گریه کرد. وقتی خیال می کرد که پیتر پتی گرو برای گرفتن سیریوس بلک کشته شده است، از اینکه به او سختگیری می کرد احساس گناه کرد.

مینروا مک گونگال شنل سبز زمردی رنگ می پوشد. لباس شبانه اش طرح پیچازی است و از تور سر استفاده می کند. وی با «خاکی»(خودمانی) شدن اصلا موافق نیست، با اینکه در جشن کریسمس 1991 یک کلاه گل دار به سر گذاشته بود و هنگامی که هاگرید گونه هایش بوسید خندید و صورتش از خجالت سرخ شد. همچنین در جشن یول بال، او یک ردای قرمزی با طرح پیچازی به تن داشت و با گل های خشک زشتی لبه کلاهش را تزئین کرده بود. او با لودو بگمن رقصید.
مک گونگال یک طرفدار واقعی کوییدیچ است. او مشوق پر انرژی تیم کوییدیچ گریفندور می باشد. زمانی که هری یاد آورنده ی نویل را در هوا گرفت، او بلافاصله هری را جستجوگر تیم کوییدیچ گریفندور کرد و با اینکه این بر خلاف قوانین مدرسه است، برایش یک دسته جارو فراهم کرد.


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۰ ۱۲:۱۱:۴۷

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

#اتحاد_گریف


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۶
#26
خب من آدم بسیار استرسی هستم ولی بین بچه های اطرافم شجاعت زیادتری دارم .
مادر و پدرم ماگل هستند .
عاشق گروه گریفیندورم و اگه واردش نشم حالم گرفته میشه .
عاشق هرمیون گرینجر هم هستم.
اهل هیجان و جو دادن الکیم .
در شرایط سخت به اطرافیانم کمک میکنم .
یه نویسنده نوجووون هم هستم (خارج از این سایت ).
امید زیادی دارم و امیدوارم برم توی گریفیندور .


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

#اتحاد_گریف


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۶
#27
تصویر کوچک شده

وقتی استرس میگرفت پاهایش مثل بید میلرزید و کلماتی نامفهوم از دهانش خارج می شد .جزوآخرین نفر ها در صف کلاس اولی ها بود و همچنین جزو قدبلندترینهایشان . تقریبا همه ی بچه ها انتخاب شده بودند که اسمش خوانده شد. همانطور که با گام های لرزان از بین بچه های باقیمانده رد می شد با خودش به این فکر میکرد که اگر در گروهی بجز گریفیندور نباشد حتما خودکشی میکند. از پله ها بالا رفت. آب دهانش را قورت داد و به آرامی روی چهارپایه رو به تمامی دانش آموزان نشست . پروفسور مک گونگال کلاه قدیمی و رنگ و رفته ای را که تا الان روی سر خیلی ها گذاشته شده بود را روی سر او گذاشت .
کلاه به صدا در آمد :
اوه! دختر،استرس بالایی داری ولی شجاعتی وصف ناپذیر در وجودت میبینم .
گیج می زنی اما هوش زیادی داری !
استعداد زیادی داری اما نمیدونی کجا ازش استفاده کنی .
او که تا الان حتما از استرس لبش را خونی کرده بود به آرامی به کلاه گفت :گریفیندور ، خواهش میکنم ، گریفیندور.
کلاه پرسید : گریفیندور ،آره ؟
سرش را تکان داد . کلاه دوباره پرسید :مطمعنی ؟
دوباره سرش را به معنای تایید تکان داد که کلاه گفت :پس ، گریفیندور.
نفس آسوده ای کشید و تا میز گریفیندوری ها تقریبا پرواز کرد .

درود بر تو فرزندم.

خوب بود. اما میتونی بهتر باشی. توصیفاتت کم بود یه مقدار. میتونستی روی سوژه و وضعیت بیشتر مانور بدی. اما یک نکته رو بگم در مورد ظاهر پست:

کلاه به صدا در آمد :
- اوه! دختر،استرس بالایی داری ولی شجاعتی وصف ناپذیر در وجودت میبینم. گیج می زنی اما هوش زیادی داری! استعداد زیادی داری اما نمیدونی کجا ازش استفاده کنی.

او که تا الان حتما از استرس لبش را خونی کرده بود به آرامی به کلاه گفت:
- گریفیندور ، خواهش میکنم ، گریفیندور.


متوجه شدی چه کردم؟ دیالوک گه تموم میشه و میخوایم توصیف بنویسیم، دوتا اینتر میزنیم.

تایید شد!

مرحله بعدی: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط F.GH در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۵ ۱۷:۰۴:۰۹
ویرایش شده توسط F.GH در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۵ ۲۰:۴۱:۱۳
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۵ ۲۱:۳۶:۴۷

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

#اتحاد_گریف






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.