هوا سرد بود؟ خیر. روزی بود زیبا و درخشان!
- عجب روز زشتیست! موافقی فرزندم؟
-
- ما میخوایم کوسه بگیریم!
- منم پیتزای دریایی دوس!
- ولی سرورم من هواشناسی رو بررسی کردم، بادی نمیوزید!
-
ما بدون وزش باد کوسه شکار میکنیم!
- برای طعمه چنتا تار موی بلا رو به جوب ماهیگیریتون وصل کنم ارباب؟!
-نه کریس... نه بعد از خیانتی که بلا به ما کرد.
- سرورم!
- نه بلا. ما حرفمون تغییر نمیکنه.
بلا یک قدم برداشت. جزای خیانت مرگ بود!
ساعتی بعد-ما آمده بودیم کوسه بگیریم...ولی بلا گرفتیم! خوب است. ما از شکار امروز بسیار راضی می باشیم!
تمام مرگخوارها تا کمر جلوی لردسیاه خم شدند:
- شما در ماهیگیری بهترینید سرورم!
-
-
لرد سپس بلا را از چوب ماهیگیری جدا کرد و خطاب به دخترش گفت:
- نجینی، شام!