هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶
#21
زنگ در شماره چهار خیابان پریوت درایو به صدا در آمد. همه ی اعضای خانواده برای دیدن فرد پشت در به جنب و جوش افتادند به غیر از پسر هفده ساله ی مو مشکی که بدون توجه به سایرین به اتاق خود رفت و در را بست.
پس از چند دقیق صدای بلند عمو ورنون به گوشش رسید که با نارضایتی تمام او را صدا می زند:
-هی تو بیا پایین ببینم.

هری به پایین پله ها می آید و از شدت تعجب دیدن معلم درس معجون سازی خود از روی پله ها به زمین می افتد. عمو ورنون و اسنیپ همزمان می گویند:
-پسره ی دست و پا چلفتی خودت را جمع کن.

و هر دو از اتفاق نظرشان تعجب می کنند.

هری بعد از به دست آوردن تعاادل خود از شدت نفرتش از این معلم به علت به قتل رساندن پروفسور دامبلدور او را به سمت دیوار حل می دهد اما اسنیپ او را به گوشه ای پرت می کند و به او یادآور می شود که هنوز حق استفاده از جادو در خارج از مدرسه را ندارد.

در کمال تعجب هری خاله پتونیا به طرف هری می آید و او را بلند می کند و به اسنیپ می گوید:
-حق نداری به هری همون طور که به لیلی و من آسیب زدی، آسیب بزنی.

هری و عمو ورنون از اینکه خاله پتونیا، اسنیپ را می شناسد تعجب کردند.

هری: او به شما هم آسیب زده؟

پتونیا: آره وقتی ده سالش بود با مادرت می رفت بیرون منم دنبالشون می رفتم. خوب اون خیلی عجیب بود منم خواهر بزرگتر مادرت بودم. یه بار که منو دید باعث شد شاخه بیفته رو دستمو شانه ام بشکنه.

اسنیپ: حقت بود می خواستی جاسوسی نکنی.

ورنون: با اون این جوری حرف نزن.

اسنیپ چوب جادویش را به سمت ورنون می گیرد و می گوید: ساکت

هری: به مادرم هم آسیب زد؟ ولی مادرم که ازش دفاع می کرد؟

پتونیا: آره به مادرت هم آسیب زد اون باعث شد پای مادرت بشکنه ولی مادرت همش می گفت این یه اتفاق بود.

اسنیپ: چون واقعا یه اتفاق بود.

هری: این که چیزی نیست در مقابل کاری که بعدا کرد این یک اتفاق هم به نظر نمی یاد.

پتونیا: مگه اون چی کار کرد؟

هری: اون مادرمو کشت.

اسنیپ: من مادرتو نکشتم.

هری: ولی تو پیشگویی به ولدمورت گفتی و باعث مرگ مادر و پدرم شدی.

پتونیا: اون باعث مرگ لی لی شد!

هری: آره

پتونیا: ولی من فکر می کردم...

اسنیپ: الان وقتاین حرفا نیست بعدا وقت دارید در مورد نفرتتون از من بحث کنید من الان با پاتر کار دارم.

هری: من با تو هیچ کاری ندارم.

اسنیپ: ولی من با تو دارم فکر کنم اتاقت خوب باشه .

هری: اینجا مدرسه نیست که به من دستور می دی.

اسنیپ: یادت باشه که من می تونم جادو کنم و تو نمی تونی!

هری: چی کار می کنی منم مثل دامبلدور می کشی؟

عمو ورنون در اینجا از خوشحالی پوزخندی می زند.

اسنیپ: نه اون کارو خود لرد سیاه می خواد انجام بده ولی فکر نکنم مشکلی داشته باشه که هری پاتر دست داشته باشه یا نه!

پتونیا: به حرفاش گوش کن.

هری: حالا چی کار داری؟

اسنیپ: از طرف لرد سیاه یه پیغام برات آوردم.

هری با اکراه می گوید: بیا بالا.

اسنیپ: چه عجب!

هری و اسنیپ در اتاق هری پاتر در حالی که هری روی صندلی نشسته و اسنیپ به او خیره نگاه می کند.

هری: خوب ولدمورت چه پیامی برای من داره؟

اسنیپ: هیچی. اینو گفتم که بزاری باهات حرف بزنم.

هری در حال بلند شدن از صندلی خود است که اسنیپ او را به عقب و به روی صندلی هل می هد و می گوید:
پاتر به پانمدی فکر کن و از مهتابی یاد بگیر.

و بعد با عصبانیت از خانه خارج می شود و هری را در سردگمی معنی جمله خود به جا می گذارد.

تصویر شماره هفت ولی من نتونستم بارگزاریش کنم.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۲/۱۴ ۱۸:۵۹:۵۲
ویرایش شده توسط زینا در تاریخ ۱۳۹۶/۱۲/۱۴ ۲۱:۲۵:۴۶

به پانمدی فکر کن، از مهتابی یاد بگیر، شاخدارو فراموش نکن، ازدم باریک انتقام بگیر.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.