تصویر شماره 5نامش را خواندند:
-هوگو رامسیا
اما او اصلا در این دنیا سیر نمی کرد. ضربه ی محکمی به بازویش خورد.
-آی بچه مصری!
-آخ.کی بود؟
با چشمانش در میان بچه جستجو کرد.نگاهش به برادرش افتاد.هوراگو.هوراگو که سال اخر را میگذراند با چشمان امید وار به او نگاه میکرد. دلش نمی خواست برادرش را نا امید کند.هوراگو اسلیترینی بود. تمام خوانواده اسلیترینی بودند.
رشته افکارش را با تکرار کردن نامش پاره کردند:
-هوگو رامسیا
وقت نداشت به ضارب فکر کند. هوگو سکندری خوران روی صندلی نشست.هیجان و اضطراب تمام وجودش را پر کرد. نگاهی به میز گریفیندور انداخت.
زیر لب گفت:
-لعنت بر گریفیندور.
این رسم مصریان بود که به هنگام گروه بندی هاگوارتز بر گریفیندور لعنت بفرستند.
کلاه را روی سرش گذاشتند.چشمانش را بست.به یاد آورد که برادرش به او چه گفته:
-هیچ وقت امیدتو از دست نده.این شعار خوانواده ماست.
با خود تکرار کرد:
-هیچ وقت امیدتو از دست نده.
و رفت تا خود را بدست سرنوشت بسپارد.
درود دوباره فرزندم.
این رولت خیلی بهتر شد. توصیفاتت خوب بودن و روند سوژه هم آروم تر شده بود.
تایید شد!
مرحله بعدی: گروهبندی
گاهي اوقات بايد براي رفتن به جلو بقيه رو پايين بندازي. اما اينا اصلا مهم نيست. برو جلو و اصلا هم برات مهم نباشه كه چند نفرو زمين ميزني.
آه از اين رنج و عذاب
ريشه كرده در نژاد
آه از اين فرياد مرگ
دلخراش و جان گداز
آه از عصيان جوش خون
بر در و ديوار رگ
خون و خونبارش كجاست
آنكه باشد سد آن
درد و غم نفرين عذاب
كو كه دارد تاب آن
ليك باشد چاره اي
چاره ها اندر سراست