هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲:۱۵ جمعه ۲۹ تیر ۱۳۹۷
#21
هافلپاف واقعاً دستت درد نکنه الان متوجه شدم چقدر برام خوبه
راستی میشه رفت توی یک گروه بعد گروهمون رو عوض کنیم


ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۹ ۳:۱۴:۳۴

من معتقد بودم و هستم که ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسی است ! »




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۴:۴۱ پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۷
#22
سلام بر کلاه پیر ببخشید ولی کسی به من گفت ( باید ) دو تا گروه رو انتخاب کنی وگر نه من به جز گریفیندور چیزی رو انتخاب نمی کردم و من نویل رو انتخاب کردم قبلاً نویل رو گرفتن ولی او بیش از یک سال هست که نیومده و اگر صاحب شخصیتی بیش از یک ماه به سایت نیومده باشه می شه شخصیتش رو گرفت


من معتقد بودم و هستم که ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسی است ! »




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۳:۴۱ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۷
#23
با سلام بر کلاه گروهبندی پیر و دانا من بسیار کتاب می خوانم من بسیار زود با دیگران دوست و صمیمی میشوم کسی هستم که برای گروهک تلاش می کنم و بسیار هم شجاع هستم به اعضای بزرگتر و ترم بالایی ها احترام می گذارم دوست دارم به همه کمک کنم و بسیار به گروهک وفادارم و آرام و خون گرم هستم بسیار ایده های خوبی دارم من اولویتم گریفیندور است وبسیار علاقه دارم در گریفیندور باشم ولی بعد گریفیندور هافلپاف رو می گم


ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۶ ۱۲:۱۵:۱۹
ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۶ ۱۳:۲۱:۵۱

من معتقد بودم و هستم که ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسی است ! »




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۳۴ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۷
#24
تصویر شماره 10
در روزی آفتابی، هری و هاگرید به بانک کینگزکراس واقع در خیابان دیاگون رفتند. هری مقداری پول از ارثیه اش برای خرید وسایل ترم اولش برداشت و از بانک بیرون آمدند.
آفتاب داغ، چشم هری را به درد آورده بود. بعد از چند خرید،
هاگرید گفت:
_خب هری، دیگه الان وقتشه که بریم برات یه جغد بگیریم.

هری گفت:
_هاگرید من نمیام ، من از جغد ها بدم میاد.

هاگرید در جوابش گفت
_: هری باید بگم که تو توی هاگوارتز خیلی به جغد نیاز داری و باید یه جغد بگیری.

وقتی به آن مغازه رسیدند، بوی بدی دماغ هری را به سوزش در آورد. هری تا مغازه دار را دید، ترسید. او خانمی قد بلند بود با لباسی سفید و موهایش جلوی صورتش را گرفته بود. هری فکر کرد او یک جن است. همانطور که هاگرید با مغازه دار حرف می زد، هری جغد هارا نگاه میکرد که هاگرید گفت: خانم ببخشید! ما یک جغد می خواهیم.

خانم فروشنده چند جغد را به آنها نشان داد. هری چشمش به یکی از جغد ها افتاد و دید شبیه پسر عمویش دادلی است.
هری:
_هاگرید! واقعاً لازمه؟

هاگرید:
_بله! وقتی برسی هاگوارتز می فهمی چقدر لازمه.

هری پس از گشت و گزاری یک جغد سفید را انتخاب کرد. بعد هاگرید چند گالیون در آورد و به فروشنده داد.

هاگرید:
_حالا می خوای اسمشو چی بزاری؟

هری:
_هدویگ.

هاگرید:
_واقعاً! اسم قشنگیه.

هاگرید با تعجب گفت: وای هری! ساعت رو ببین. بیا این بلیطت. هری بلیطت رو گم نکنی ها! دامبلدور، میدونی اون می خواد که منو منو ببینه.

هری:
_باشه هاگرید من رفتم.

درود دوباره فرزندم.

آها... حالا بهتر شد! البته هنوزم خیلی توصیفاتت کمن، درواقع انتظار میره که همه صحنه ها فضاسازی بشن و کار رو برای خواننده راحت کنن، درواقع این طوریه که کسی که رول تو میخونه ازش لذت میبره و کلی حال میکنه با نوشتت.

اینترها رو حالا بهتر گذاشتی اما دقت کن که بلافاصله بعد از گوینده دو نقطه نمیذاریم، یه فعلی چیزی مینویسیم، مثلا گفت یا پرسید یا هرچی.

میتونستی بازم رو سوژه ت کار کنی چون الان یه جوریه که انگار یه روایتیه که پایانش زیادی بازه.

این دفعه خیلی بهتر بود، امیدوارم اشکالاتت با ورود به ایفا حل بشن...
تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۶ ۱:۲۵:۲۶
ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۶ ۱:۵۳:۱۸
ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۶ ۳:۰۹:۴۱
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۶ ۳:۳۷:۴۱

من معتقد بودم و هستم که ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسی است ! »




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۳:۲۲ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
#25
[تصویر شماره 10
روزی هری و هاگرید برای خرید وسایل ترم جدید هاگوارتز به کوچه دیاگون رفتند . هری ، هدویگ را هم با خودش برده بود . وقتی از مغازه ای که هاگرید هدویگ را برای هری خرید رد می شدند هاگرید گفت : هری إ به نظرم بهتر بود که جغدت رو خدت انتخاب می کردی .
هری : چرا اینو میگی ؟ اگه به خاطر این میگی که فکر می کنی من هدویگ رو دوست ندارم یا ازش خوشم نمیاد سخت در اشتباهی چون من هم خیلی هدویگ رو دوست دارم وهم ازش خوشم میاد.
هاگرید : من تا الان بهت نگفته بودم ، ولی اولین باری که تو نامه ات را با هدویگ برام فرستادی اون وسط راه مرده بود و من پیداش کردم و برای اینکه قلبت نشکنه سریع رفتم و یک جغد دیگه برات خریدم و همین اتفاق چندین بار تکرار شده بود و منم نمی تونستم بهت بگم.
هری : راست میگی منم می دونستم اما بهت نگفته بودم.
هاگرید : از کجا فهمیدی ؟
هری : من برای هر کدوم از جغدام یک علامت مشخص میزاشتم و 4 یا 5 بار دیدم علامتش نیست و از همونجا بود که فهمیدم یک بلایی داره به سرشون میاد و من دفعه ی یکی مونده به آخر جسد جغدمو خودم پیدا کردم و بهش دست نزدم و پنهان شدم و دیدم که تو اومدی و با دیدنش شوکه شدی و اونو بردی بعد که دیدم آخرین جغد اومد فهمیدم تمام اون جغد ها رو تو برام خریدی ولی خوبیش اینه که من هنوز آخری رو 5 سال دارم و هنوز نمرده ، و این یعنی آخرین انتخاب تو خیلی خوب بوده.
هاگرید : [در حالت گریان] واقعاً متاسفم.
هری : اشکالی نداره حالا نمی خواد گریه کنی من از دست تو عصبانی نیستم.
و بعد از بغلی گرم به راه خود ادامه دادند.

درود بر تو فرزندم.

سوژه اولا بیشتر جای توصیف بیشتری داشت. توصیفات برای بهتر نشون دادن حال و هوای سوژه استفاده استفاده میشن. احساسات سوژه رو منتقل میکنن حتی به خواننده.
پست شما بیشتر از دیالوگ استفاده شده... و اونم به شکل غلطش. دیالوگ ها باید به این شکل نوشته شن:

نقل قول:
هاگرید : [در حالت گریان] واقعاً متاسفم.
هری : اشکالی نداره حالا نمی خواد گریه کنی من از دست تو عصبانی نیستم.
و بعد از بغلی گرم به راه خود ادامه دادند.

این قسمت در حالت درست، به این شکل نوشته میشه:

هاگرید در حالی که گریه میکرد، گفت:
- واقعا متاسفم.

هری که میکوشید لحنش آرامش بخش باشد، در جواب گفت:
- اشکالی نداره حالا. نمیخواد گریه کنی، من از دست تو عصبانی نیستم.

و بعد از این که به گرمی یکدیگر را در آغوش گرفتند، به راه خود ادامه دادند.


همونطوری که میبینی، وقتی دیالوگ تموم شد و خواستی توصیف بنویسی، دوتا اینتر میزنی.
و در نهایت...

فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۵ ۳:۳۵:۱۵
ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۵ ۳:۳۷:۲۹
ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۵ ۳:۴۶:۴۰
ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۵ ۱۷:۲۴:۲۷
ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۵ ۱۷:۵۱:۳۹
ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۵ ۱۸:۱۲:۱۴
ویرایش شده توسط امیرعباس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۵ ۱۸:۱۶:۲۲
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۵ ۲۱:۴۶:۱۵

من معتقد بودم و هستم که ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسی است ! »








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.