هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
#21

خانه ی ریدل ها آرام بود. خانه ی ریدل ها صلح آمیز (؟) بود. خانه ی ریدل ها خالی از خروار مرگخوارهایی که جیغ بکشند، در سر خودشان بزنند، به این سو و آن سو بدوند و در انتها دوربین با لانگ شاتی لرد را در گوشه ی کادر نشان بدهد که اعصاب ندارد و کروشیو به اطراف می پراکند، سرشار از صفایی محفل گونه بود. سرشار از عشق. مهر. محبـ...

قیــــــــــــــــــــــــج!

به ریش سالازار و نیش باسیلیسک که خانه ی ریدل ها آرام بود.

قیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــج!

بابا مرگخوارها هیچکدوم خونه نیستن! تو دیگه...

قیـــج قووووج قیــــج قیـــــج قیــــــــــج!

اسمایلی های فوق، یک عدد و یک عدد یکی عصبی و دیگری متحیر جست زنان (خب، چون پا ندارند) وارد اتاق بغل می شوند تا بفهمند در روزی که لرد کروشیو نمی زد و مرگخوارها جیغ نمی زدند و عملاً هیچ تسترالی (واقعاً. یعنی به معنی دقیق کلمه. این تمام چیزیست که از رویش کل سوژه را نوشته اند) در خانه ی ریدل ها نبود، این صدا از کجا...

- سرورم! من در همین قالب! در هر قالبی! من بهتون خدمت خواهم کرد! اجازه نمی دم...

صداهای ریزی در اتاق می پیچید، ولی کسی داخل اتاق به چشم نمی خورد. جز چند میز و صندلی، لوازم آرایش، تعدادی پاتیل، تعدادی نقاب، تعدادی هدست برای روز مبادا، تعدادی دم (بریده شده، متعلق به دشمنان لرد) و تعدادی سر (قاقالی لی های نجینی) و یک بطری با چوب پنبه ای تکان خورنده بر سرش، هیچ چیز در اتاق...

- تکان خورنده؟
اسمایلی گفت.

- چوب پنبه؟
اسمایلی گفت.

آنها دقیق تر به بطری و چوب پنبه نگریستند و در همین حال، دوربین روی دور تند به عقب بازگشت تا به بینندگان یادآوری کند که...

نقل قول:
هكتور توسط لرد سياه تبديل به چوب پنبه شد و بر سر بطرى آب فرو رفت، تا با هر بار استفاده مرگخواران از بطرى، زجر بكشد و له شود!


اسمایلی ها چند لحظه در سکوت به هکتور چوب پنبه ای که داشت خودش را به زور بالا می کشید و انواع آواهای متشکل از ق و ج نظیر قیج، قوج، قاج، قج و غیره را می ساخت نگریستند و بیشتر فکر کردند.
اگر هکتور چوب پنبه ای اینجا بود، پس کسی که تسترال شده بود (باز هم، واقعاً. به معنی دقیق کلمه. به پست های قبل مراجعه کند) چه کسی بود؟!


I will keep quiet
You won't even know I'm here
You won't suspect a thing
You won't see me in the mirror
But I crept into your heart
You can't make me disappear
Til I make you


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۶:۱۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
#22
نام: آمی پاین
جنسیت: مذکر
سن: در اواسط دهه ی سوم زندگیش
گروه: اسلیترین*
پاترونوس: شبیه عقربه. به گمونش. تا حالا هیچوقت موفق نشده پاترونوس مادی بسازه.
چوبدستی: چوب آبنوس، موی تسترال، 10 اینچ
جارو: - از پرواز، فضای آزاد و ارتفاع خوشش نمیاد.

خصوصیات ظاهری:
این، دلیلیه که اون بالا جنسیتش با حروف پررنگ تأکید شده. آمی پاین، با چشم های سبز و موهای طلایی صاف و کمی بلند، به شکل آزاردهنده ای زیبا و شبیه دخترهاست. ریزنقشه، و با توجه به این مسئله، به سادگی با دخترها اشتباه گرفته می شه. چهره ی معصومی داره، ولی به خاطر همون قیدی که قبل از "زیبا" ذکر شد، مشاهده ش آدم رو عصبی می کنه. چون هر چیزی در جزئیات صورتش در نهایت کماله.

از زیباییش که بگذریم، در ظاهرش نکته ی متفاوتی نداره. هیچ نشونه ای از زخم یا تتو یا چیزهای زینتی در سرتاپاش (که اونقدرم وسعتی نداره حالا) به چشم نمی خوره. فقط این که عاشق دستکشه. عاشق اینه که دستکش دستش کنه و دستکش های مختلف داشته باشه. گاهی موهاشو می بنده، یا می بافه یا با سنجاق می ده عقب که هیچ کمکی به تشخیص جنسیتش نمی کنه به هر حال.

خصوصیات اخلاقی:
چندش.
مسموم.
آمی پاین جادوگر خوبی نیست. در واقع، بی نهایت جادوگر ضعیفیه و حتی نمی تونه پاترونوس درست کنه. در نتیجه به سادگی تقلب می کنه یا آدما رو می فروشه یا از موذی گری خالص اسلیترینیش برای پیش برد اهدافش استفاده میکنه. دیدنش سخته، به سادگی می تونه خودشو یه جایی گم و گور کنه و ناپدید شه و از همین تنها استعدادش برای به گند کشیدن زندگی بقیه استفاده می کنه. نه فقط برای این که زنده بمونه، بلکه چون از دیدن عذاب کشیدن و اذیت شدن و به باد رفتن بقیه خوشحال میشه. یعنی واقعا ذوق میکنه. معتقده در وجود هرکسی شده ذره ای تاریکی وجود داره و عاشق بیرون کشیدن اون تاریکی و نشون دادنش به بقیه س.

با این حال خیلی خیلی شیرین و ملایم و مؤدب و متشخص به نظر میاد. با هرکسی همراهی می کنه یا تأییدش میکنه و اگر برای چاپلوسی به کسی کاپ می دادن، آمی پاین می تونست یه کلکسیون از کاپ ها و مدال هاش درست کنه. ولی خب نکته ی مثبت همه ی اینایی که گفته شد اینه که وقتی چنین انسان زباله ای باشی، چیزهایی کمی می تونن برات توهین محسوب شن و ناراحتت کنن. در نتیجه، کلا به سختی ناراحت یا عصبانی می شه.

اگر به این خصوصیاتش آگاه باشین، به طور خلاصه چندش آور ترین انسانیه که احتمالا تو زندگیتون می بینین (اگه نه، خیلی بد شانسین.) ولی متأسفانه آدمای زیادی نمی شناسنش و طوری از خودش همه جا تصویر خوبی به جا می ذاره که عدم تمایلش به خانم ها رو (به رغم رفتار بسیار جنتلمنانه باهاشون) به پای نجابتش می ذارن.

پی نوشت:
بعد از زنده موندن و نازل کردن مصیبت بر سر تک تک انسان های کره ی زمین و مشاهده ی بدبختی هاشون، انگور سومین چیزیه که بیشتر از هرچیزی تو زندگیش دوست داره.


*کلاه گروه بندی توی پیام شخصی گفته بودن می تونم فعلاً بدون گروه وارد شم تا ظرفیت خالی شه. مطمئن نبودم باید اسم گروه رو بنویسم یا ذکر کنم بدون گروه یا چی؟ چون نمی خوام بدون گروه باشم، ولی نمی خوام جایی جز اسلیترین هم برم. ممنون.

سلام، خوش اومدین.

بله فعلا میتونین بدون گروه وارد ایفای نقش شین تا ظرفیت ها دوباره داده بشن. گروه رو هم فعلا توی معرفیتون ذکر نکنین.
فقط ما شخصیت "آمی پاین" رو توی لیست شخصیت‌ها نداریم. آمی فارم هست اگه خواستین اون رو بردارین یا یه شخصیت آزاد دیگه.

تایید نشد.


ویرایش:

سلام مجدد.

پیام شخصیتون رو خوندم و وقتی دوباره تو لیست گشتم متوجه شدم بله، پاین رو داریم تو لیست. به طرز عجیبی با کنترل اف پیدا نکرده بودم. معذرت میخوام.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۲۸ ۱:۰۱:۵۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۲۸ ۱۹:۳۸:۴۸

I will keep quiet
You won't even know I'm here
You won't suspect a thing
You won't see me in the mirror
But I crept into your heart
You can't make me disappear
Til I make you


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۶:۰۱ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
#23
پناه بر افسانه های بیدل نقال! کلاه گروه بندی! شخص شخیص والامقام کلاه گروه بندی! چطور چنین افتخاری رو برتابم؟! در جضور خود خود والاحضرت کلاه گروه بندی!

به عنوان یک اصیل زاده، چشمان در جستجوی کمالم به من اجازه نمی دن در محضر چنین خرد مطلقی بنشینم و تنها گروه بندی شم. مایلم ساعت ها و روزها و سال ها بنشینم و این اقتدار، این شکوه، این عظمت و زیبایی و جلال و درخشش خیره کننده رو تحسین کنم. از این که سرتون رو با سخنان بی ارزشم به درد آوردم عذر تقصیر می طلبم، عالیجناب کلاه. بدون هیچ تردیدی شما حتی نیازی به نشستن بر روی سر من (البته که جای شما همونجاست) نداشتید تا تشخیص بدید خون اصیل و زیرکی و درایتم من رو مثل اجدادم به سمت گروه اسلیترین می کشه.

مطمئنم که این کار فقط برای اینه که برای لحظاتی هرچند کوتاه ما هم بتونیم شکوه و عظمت حضور والامقام شما رو تجربه کنیم... اجازه بدید اشک هام رو پاک کنم...

پی نوشت:
گفتین می تونم فعلاً بدون گروه وارد ایفای نقش شم تا ظرفیت اسلیترین خالی شه. ممنون. منتظر می مونم. این پست رو زدم که وارد لیست انتظار؟ شم. باز هم ممنون از راهنماییتون. :)


I will keep quiet
You won't even know I'm here
You won't suspect a thing
You won't see me in the mirror
But I crept into your heart
You can't make me disappear
Til I make you


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۷
#24
در سرتاسر گورستان یا هر گورستانی که این داستان در آن اتفاق می افتاد، صدایی جز صدای هق هق و التماس و ناله شنیده نمی شد. مطابق معمول، لرد اعصاب نداشت.
- می خوایم برامون توضیح بدی که دقیقاً چطور این اتفاق افتاد.

یکی از مرگخوارها سعی کرد پادرمیانی کند. فقط برای نشان دادن این که هنوز شرافت میان جادوگران سیاه نمرده است.
- ای بابا، سرورم، اتفاقه دیگه، میفته.
- آواکداورا.

همانطور که پیش از این عرض شد، لرد اصلا اعصاب نداشت.
- ما منتظر توضیحاتت هستیم. نجینی هم منتظر شامشه.
- سرورم... تاج سرم... از برگ گل نازک ترم... چرا می ذاری سربه سرم...

{در این لحظه بازیگر نقش لرد با لگد زیر پاتیل می زند (چون آنجا میزی در دسترس نبود) و هوارکشان در حالی که می گوید دیگر به این مسخره بازی ادامه نمی دهد و عنتر و منتر مردم که نیست و هم اینک در هالیوود و بالیوود و جالیوود (هالیوود جادوگرها) برای امضا گرفتن از او صف کشیده اند، از کادر بیرون می رود. یک هفته ای طول می کشد تا سایر عوامل فیلم ناز آقا را کشیده و او را به فیلم برگردانند. فلذا ادامه ی سکانس با تأخیر یک هفته ای رخ می دهد.}

- ما منتظر توضیحاتتیم و نجینی هم منتظر شامشه.
- سرورم من مطابق دستورات شما تمام تلاشمو به عمل آوردم. باید بودید و می دیدید، کبوتر بچه نکرده البته. با این حال شما باید بودید و می دیدید. ما حتی در زمان سفر کردیم و مسیر تاریخ رو عوض کردیم، مک گوناگال رو به پشت پنجره هدایت کردیم، جاروی کله زخمی رو با بهترین جاروی هوچ عوض کردیم. کاری کردیم که تبدیل به بهترین جاروسوار هاگوارتز بشه...
- وایسا ببینم. واسه همین سر نتیجه های بازی های اسلیترین گریفندور با من شرط بستی؟!
- آواکداورا.

لرد همچنان بعد از یک هفته اعصاب نداشت.

- بله سرورم. بعد... تو مغزش کردیم که سر مرحله ی کوفتی جاروش رو برس به دست کنه، اونطور که خانوم اسلامیه می گفت یعنی. باید می دیدید چطوری پرواز کرد. تو هوا اوج گرفت. اژدها رو کفری کرد که پرواز کنه. بلند شد... جمعیت داشتن دیوونه می شدن...
- کراوچ؟
- بله سرورم؟
- چرا داری اینا رو برای ما توصیف می کنی؟
- آخه سرورم پست کارگاه نمایشنامه نویسی باید در مورد عکس باشه، اگه هیچی ازش نگم دعوام می کنن. ببینین من حتی از صحنه براتون یه عکسم گرفته م که ببینین و پست بیشتر به عکس ربط پیدا کنه...

لرد چند نفس عمیق کشید.
- کراوچ. این قدر با خورده شدن فاصله داری.

کراوچ چشمانش را تنگ کرد.
- سرورم انگشتاتون به هم خوردن.
- دقیقاً. نجینی...
- نه سرورم بذارید توضیح بدم سرورم، من همه تلاشمو کردم! تقصیر من نبود که پاتر عنتر بازی در آورد و اژدها خوردش!
- شام.

درود بر تو فرزندم.

بهت نمیاد قدیمی باشی به هیچ عنوان... اگر قبلا شناسه داشتی که نیاز به گروهبندی هم نداری، همراه با لینک شناسه قبلیت، یک سره برو برای معرفی شخصیت.
اما در صورتی که شناسه ای نداشتی...

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۲۵ ۱۸:۳۱:۰۳

I will keep quiet
You won't even know I'm here
You won't suspect a thing
You won't see me in the mirror
But I crept into your heart
You can't make me disappear
Til I make you






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.