قوری نقشه اش رو دوباره باز کرد و چشم هایش ریز کرد .او انگشتش را جایی در انتهای نقشه فرود آورد.
-اینجااا!!!
بلا با شک و تردید گفت:
-مطمئنی که جای...
اما دیگر رفته بودند. و جای سوال پرسیدن نبود!
محل جدید مرگخوار ها-ولی این...جا ...که خیلی سرده... .
کریس درحالیکه می لرزید حرفش را به زور تمام کرد.
مرگخواران در آن لحظه فقط آرزو می کردند که کاش به جای لباس شنای ماریشان لباس غواصی تنشان بود تا این هوای سرد اذیتشان نمیکرد.
سو که فسقلی را محکم به خود چسبانده بود و دندان هایش محکم بهم برخورد میکرد،خیال باقی مرگ خواران را راحت کرده بود چون دیگر لازم نبود فرد دیگری مثل کوسه ی سو از شدت سرما یخ بزند.
-سو بهتره فسقلی رو ول کنی و بیای پیش ما.
اشلی این را گفت و دستش را دراز کرد تا سو دستش را بگیرد.
درهمین حال قوری نقشه اش را باز کرد که ناگهان نقشه اش از شدت سرما شکست.
-ای وای!
-مرلین!
-جیغغغغ!
همه در شوک بودند حتی چند نفر در آن میان سکته هم زدند. بلاتریکس با عصبانیت گفت:
- چرا همچین جایی مارو آوردی که نقشه یخ بزنه؟
همه ی مرگخوار ها در تایید حرف او، چوبدستی هایشان را در آوردند و به طرف او گرفتند. او با ترس گفت:
-من... واقعا... فکر نمی کردم. الان نگرانیتون نقشه نباشه. بیاین فعلا شنا یاد بگیرید.
بلاتریکس گفت:
- چجوری نقشه درست میشه؟!
- من... من درستش می کنم. شما نگران نباشید.
- اگه درستش نکنی، آوداکداورای حسابی ای بهت می زنم.
سو با ترس گفت:
- حالا چجوری شنا کنیم؟! اینجا خیلی سرده!
-مجبوریم سو! تا این...
و به قوری اشاره کرد!
-... بتونه نقشه رو درست کنه. بپرین تو آب!
Cause I dont wanna lose you now Im looking right at the other half of me