هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۲۴ سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۹
#21
چي کار:
مبادله مواد کردن

جمله کامل:
بیل ویزلی پس پریشب دیشب سر قبر پومانا با فنریر گری بک مبادله مواد می کردند


نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
#22
کجا:
سر قبر پومانا


نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۵۷ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
#23
نام: پومانا اسپراوت

گروه :هافلپاف

نژاد:دورگه

جبهه: سفید

ویژگی های ظاهری: مو های خاکستری و فرفری، چشمانی قهوه ای سوخته، کمی چاق

ویژگی های خاص :کلاه و بارونی وصله دار

علاقه مندی ها :دفاع در برابر جادوی سیاه، اصول تغذیه و سلامت جادو

پاترانوس: لاک پشت

بوگارت: برتری بلاهای انسانی به طبیعی

چوبدستی: چوب درخت بلوط با مغز ریسه قلب اژدها

جارو:نیمبوس 2017

ویژگی های فردی: مهربان، مراقب، شوخ، بسیار احساساتی

توانایی جادویی: کنترل خطرات طبیعی

زندگینامه:

خانواده مادری او جادوگر و خانواده پدریش ماگل بودند. همه فکر می کردند او یک فشفشه است. اما در سن 11 سالگی برای او یک نامه از طرف هاگوارتز اومد. وقتی وارد مدرسه شد؛ مدرسه پر بود از خطرات عجیب غریب. او در مدرسه با وجود اون همه خطر متوجه شد که می‌‌تواند خطرات را کنترل کند. (درست همانند مادرش اما چون همه خطرات در خانه شان توسط مادرش کنترل میشد او متوجه این قدرت نشده بود) او در گروه هافلپاف افتاد و با گابریل تیت دوستانی صمیمی شدند.

لطفا جایگزین شود


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۸ ۱۲:۵۸:۳۷

نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دامبلدور قوی تره یا ولدمورت؟
پیام زده شده در: ۱۱:۰۰ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۹
#24
سفیدی از سیاهی قدرتمند تره


نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹
#25
در قسمت مرگخوارها

_اهای درخت بيد کتک زن عزيز. بيا برگرد سر جات و بزار ما بخوابيم.

سدریک این را از روی شانه های رودولف گفت. ر.دولف که کمرشش کم کم داشت می شکست گفت:
-تو که خوابی سدریک. اگه خواب نيستی از رو کولم بیا پایین.
-خرپوووووووف. خرپووووووووف.

بید می دوید و می دوید؛ اما خودش نمی دانست که به کجا می خواهد برود فقط می دوید. در این بل بشو که هر کس سعی می کند همزمان با دویدن جا خالی هم بدهد، شازده کوچولو خوشحال و شاد روی درخت نشسته بود و بید را هی می کرد.

_هی، هی. برو درخت. افرین. تند تر تند تر.

مرگخوار ها که دیگر نای دویدن نداشتند؛ تصمیم گرفتند برای تجدید قوا چند لحظه ای صبر کنند. بید هم به دلیل کهولت سن.. اهم به دلیل جوان بودن خسته شده بود؛ دورتر از مرگخوارها به تجدید قوا پرداخت. مرگخوارها هر کدام یک لباس ورزشی سفارش دادند؛ رودولف لباس ورزشی مرد جذابِ خانها رو سفارش داد، رکسان لباسی با طرح اژدها، سدریک با طرح بالشت و....


_همه اماده باشید. یک، دو، سه. بدویییییییییییییییین.

بید می دوید، مرگخوارها می دویدند. بید می دوید، مرگخوارها می دویدند.

-رودولف!!

رودولف با امید اینکه یک زن جذب او شده است،نگاهی به اطرافش کرد؛ اما کسی به او نگاه نمی کرد.

-من اینجام.
-عهه بلا تویی. باز چی می خوای از جون من؟
-اخه من به تو چی بگم؟
-بگو برو تجدید فراش کن.
-چی؟؟؟؟؟

بلا درون رودولف یک پس سری به رودولف زد و ادامه داد:
-اخه به تو هم میگن مرگخوار؟! بابا تو مثلا جادوگری خیر سرت. از اون چوب واموندت استفاده کن تا بید رو بگیرین.

رودولف سکوت کرد سپس لبخندی به پهنای صورتش زد.


ویرایش شده توسط پومانا اسپراوت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۳ ۱۳:۳۸:۴۹

نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۸:۴۴ چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹
#26
با کی:

رودولف لسترنج


نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۱۸ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
#27
کي:

لحظه گرگینه و میش


نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۸:۵۷ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹
#28
سلام بر معجون ساز منفجر کن

یک سه تایی بده لطفا


نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۸:۲۲ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹
#29
با کی:

شیلا


نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده


پاسخ به: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ یکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹
#30
_پرفسور، پرفسور.
_جانم بابا جان. چی شده؟

پومانا نفس نفس زنان به سمت دامبلدور رفت و گفت:
_پرفسور.... من... نمی دونم....چرا.... اما....هرکار می کنم نمی تونم .....جلوشو ..... بگیرم.
_جلوی چیرو باباجان؟
_شهاب سنگ! اون داره با سرعت میاد طرف ما البته یکم کنار تر از ما؛ یعنی رو اتاق کناری.

زاخاریاس که داشت از همون اطراف رد می شد، گفت:
_منظورت همون اتاقی هست که اون اقا مشنگه اومد گفت ارومتر باشیم؟

پومانا سرش را به صورت جواب مثبت و تاسف تکان داد. دامبلدور که خیلی وقت بود دلش هوای کمک به مشنگ ها رو کرده بود گفت:
_پس معطل چی هستین؟! فرزندان روشنایی، توجه کنین.

همه سرهایشان را به سمت دامبلدور چرخاندند و به او نگاه کردند. دامبلدور گلویش را صاف کرد و ادامه داد:
_ما متوجه شدیم که خطری افراد مشنگی را تهدید می کند. پس ای عزیزان من پیش به سوی کمک به مشنگ ها!!

همه فریاد می زدند و شعار می دادند. دامبلدور سرش را رو به پومانا کرد و ارام پرسید:
_میتونی یکم وقت برامون بخری؟
_تمام تلاشم رو می کنم پرفسور.

گابریل سریع به سمت پومانا امد و گفت:
_واقعا شهاب سنگها؟...

پومانا سرش را تکان داد و گفت:
_اره. فقط برام سوال شده که اینا برای چی دارن میان اینجا؟! اخه تا اونجا که من میدونم شهاب سنگ ها از مشنگ ها دور میشوند.
_اما من تو تعدادي از کتاب های مشنگی خوندم که شهاب سنگ ها به اونا جمله کردند.

در زمانی که محفلی ها می خواستند به همسایه به ظاهر مشنگشان کمک کنند. مرگخوار ها داشتند برای شیره مالیدن به سر محفلی ها نقشه های بشیار شومی میکشیدند.


نیستم ولی هستم

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.