هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کلوپ ورزش های جادویی لندن
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۰
#21
لرد نگاهی به هکتور میکنه و بعد به دستای مستقلش. تصمیم بسیار سختی هست؛ اگر تغییر بکنه مرلین میدونه به چه چیزی تبدیل میشه، اگر هم عصبانی نشه و تحمل بکنه ممکنه دستاش پاشونو از گلیم فراتر بذارن و دسته گل به آب بدن.

-پرتغال مامان، میخوای عصبانی شی یا تحمل میکنی؟

وضعیت بسیار پیچیده ای بود. ریسک کردن یا تحمل، مسئله این است؟ بعد از سکوت طولانی لرد نگاهی به دستاش میکنه و تصمیمش رو میگیره.
- میخواهیم از شر این دو دست سخن گو خلاص شیم.
- ارباب حالا چجوری عصبانیـ...

تـــــــــــــــــــق!

قبل از تموم شدن حرف بلاتریکس، تام یکی از دستاش رو به طرف صورت لرد پرتاب میکنه.


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ پنجشنبه ۶ آبان ۱۴۰۰
#22


صدها سیب از درون استخر سیب به بیرون پرتاب میشدن و مستقیم به صورت بانو مروپ برخورد میکردن.

-سیبم رو میخواممممم
-ایوای مامان نکـ...
-سیبببببببببب
-ایوای مامـ....

صدای مروپ در عربده های ایوا گم شده بود و شنیده نمیشد.
ساعاتی بعد انگار ایوا هم خسته شده بود؛ به اندازه ی صدها ویزلی کالری سوزونده بود. خسته و کوفته کنار مروپ سیب زده نشست.

-هعییییی...

از حنجره ی پاره شده مروپ صدای نامفهومی خارج شد.

-ایوایـ...سی...ب...
-نه بانو، هنوز پیداش نکردم.
-ایوا..ماامــ


شب شده بود و پژواک صدای بانو از تپه برگشت. ایوا و بانو هم کنار استخر سیب بر روی تخته سنگی نشسته بودن.


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۴۷ چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰
#23
نام:گابریل

نام میانه:آلبرت

فامیل:تیت

سن:13

گروه:هافلپاف

چوبدستی:چوب درخت بلوط،مغز"ریسه ی قلب اژدها و موی شاخ تک شاخ،قابل انعطاف،13 اینچ!

نژاد: دورگه

جبهه::سفیدددد!

ویژگی های ظاهری:

گابریل موهای کهربایی رنگی داره و چشماش مثل مادرش عسلی هست. قدشم بسیار بلند و رشید!

ویژگی های اخلاقی:
گابریل دختری مهربان است که بسیار به گروه خود هافلپاف! وفادار است.گابریل از 1 سالگی سر در کتاب دارد و مانند یک کتابخانه هست!او و کتابهایش در روز و شب با هم هستند.

زندگینامه:
گابریل در مزرعه ای در حومه ی شهر لندن بدنیا امد و به همین دلیل از قدرت بدنی زیادی بهره مند است! پدر او "آلبرت جرالد فانگ" مردی اخمو و غرغرو هست؛ و مادر وی "الیزابت جرج تیت" ساحره ای برجسته است و هم اکنون در وزارتخونه منشی دفتر رییس سحر و جادو است!
گابریل از بدر تولد به کتاب و کتابخوانی علاقه ی شدیدی داشت و تنها عامل این اتفاق حیاتی و تاثیر گذار داستان مشنگی "ماتیلدا" اثر یک مشنگ داستان نویس مشهور "رودل دال" بود!
بعد از شنیدن این داستان گابریل تغییر زیادی کرد و به نسخه ی خیلی کوچکتر از مادرش تبدیل شد!
پدر وی با درس خوندن گابریل موافق نبود و اصرار داشت گابریل در مزرعه به کمک او بپردازد؛ اما گابریل با اصرار فراوان و شرط هایی رقت انگیز توانست به مدرسه برود و تحصیل کند!
در جشن تولد 11سالگی اش جغدی سفید رنگ از پنجره ی اتاقش وارد خانه شد و بدون سر و صدا نامه ای به گابریل تقدیم کرد.
در هاگوارتز در گروه هافلپاف افتاد و با صمیمی ترین دوستش "پومانا اسپراوت" اشنا شد.
در سال دوم با اصرار بسیار زیاد از مدیر مدرسه و کتابدار کتابخانه توانست دسترسی کاملی به قسمت ممنوعه کتابخانه بگیرد!
در اواخر سال دوم تحصیلی، وی در محفل ققنوس عضو گردید و حال در سال سوم هاگوارتز در حال تحصیل است!




........................................

جایگزین شود لطفا.



انجام شد!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۸ ۰:۲۳:۰۸

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۱:۱۷ چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰
#24
کی: لرد ولدمورت


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: چه چیزی بدتر از مرگ وجود داره؟
پیام زده شده در: ۸:۱۷ یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
#25
بوسه ی دیوانه ساز


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۹
#26
درود بر هکتورررر!

یه سه امتیازی بی زحمت میخواستم.


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: مهد کودک دیاگون
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹
#27
مرگخوار ها به هم نگاه کردن و بعد سری تکان دادن.

-وای بر ما که برای حرف زدن هم از اینها اجازه میگیریم.

لرد با اکره نفس بلندی کشید و بر روی یک ماشین اسباب بازی ایستاد تا بهتر بتونه مرگخوارانش رو ببینه.

-ما به عنوان لرد ولدمورت بزرگ، ارباب بخشنده و سخاوتمند شما، به شما دو ساعت وقت دادیم تا چند عدد بچه تربیت کنید. اما نه هر تربیتی! شما ها باید به سیاهی می کشوندینشون...که مثل اربابتان و خودتان، در سیاهی سیر کند.

لرد لحظه ای مکث کرد، تا بلکه کسی حرفی بزند اما مرگخواران چنین لطفی نکردن. لرد هم با عصبانیت به ادامه ی صحبتش پرداخت:
-حالا هم وقتتان تموم گشت و حالا ما میخواهیم نظرمان را درباره ی تربیت هایتان بگوییم.

لرد اینو گفت و از روی ماشین اسباب بازی پایین اومد.
-حالا یکی یکی، بدون تجمع زیادی، بچه هایی که تربیت کردید را برایمان بیاورید تا ما نظر دهیم.


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: سالن ورزش های ماگلی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹
#28
گلدان همچون باتلاقی آرام آرام ماوولو ی بیهوش رو در خود فرو میبرد، لرد و مرگخواران هم شاهد این صحنه بودن.

-میوه ی مامان؟پدر مامان داره میمیره؟
-درسته بانو!...خاک این گلدون خون های جمع شده داخل سرخرگ رئورات آقای گونت رو میمکه و بعد باهاش میوه ی شفادهنده درست میکنه.
-تفاله ی چای مامان...بعدش چی؟
-نگران نباشین بانو...این گلدون بسیار با ادب و با تربیته؛وقتی کارش تموم شد باقی مونده ی آقای گونت رو پس میده.
-میو...

اما قبل از اینکه مروپ بتونه چیزی بگه گلدان با هورت بلندی ماوولو رو بلعید.



only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: کافه تریا مادام پادیفوت
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹
#29
طی مراسم خاصی رودولف زانو زنان در برابر پدر روحانی قرار گرفت. تمام نیمکت های کلیسا پر شده بود از ساحره ها و بانوان.

-خب باباجان!...میدونی چرا اینجایی؟
-چی؟..آهان!..نه.
- خب باباجان تو برای این به این مراسم اومدی تا به تمام بدی هات اعتراف کنی.

پدر روحانی با وقار از روی سکو پایین آمد و به سمت رودولف که حالا داشت با سیستم ساحره یابیش کار میکرد رفت.
پدر روحانی آروم در کنار رودولف زانو زد و در گوشش زمزمه کرد:
-باباجان یه چندتا از گناهات رو اعتراف کن تا به من روشناییت ثابت شه.

پدرروحانی از روی زمین بلند شد و به بالای سکو برگشت.

-به نام مرلین!...ای گناهکار پلید!ای جاهل! زودباش...در طی این مراسم مبارک باید به گناهان پلیدت اعتراف کنی.

پدر روحانی به سمت میزی که قبلا وجود نداشت رفت و کتاب آسمانی رو برداشت.

-هلللویا!...به نام مرلین!به نام روشنایی!به نام پاکی!

رودولف که بالاخره در کشیدن نمودار تعداد ساحره های داخل کلیسا، موفق شده بود اندکی از روی خوشحالی خودش رو تکون داد.

-ای گناهگار پلید! ای قاتل! ای منحرف تاریکی!...برخیز و به سمت من بیا!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی سالمندان!
پیام زده شده در: ۱۰:۱۳ یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹
#30
مرگخوارا با شماره ی سه سعی کردن کردن خونه رو هل بدهند اما خونه تکون نمیخورد.

-دوباره سعی میکنیم...با شماره ی سه...یک...دو...سه!

مرگخواران دوباره خونه رو هل دادن بلکه خونه دو سانتی متر حرکت کند اما خونه همچنان استوار بود.

-دِ تکون بخور دیگه!
-دوباره...یک...دو...سه!

مرگخوار ها برای بار سوم هم خونه رو هل دادن اما همونطور که در سه خط قبل گفتم، خونه تکون نخورد.

-خونه ی مامان تکون بخور دیگه!
-نموخوام!
-اما خونه ی مامان، پسر مامان در واپسین لحظات زندگیه.
-نموخوام!

مرگخوارها نگاهی به یکدیگر کردن. باز هم باید با یک شیئ سخنگوی دیگه معامله میکردن و آخر هم تام یکی از اندام های بدنش رو از دست میداد.



only Hufflepuff
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.