بعد از کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی و تکلیفی ک پرفسور گانت داده بود برای پیدا کردن سوژه رفتم سالن غذا خوری وقتی رسیدم دیدم توی قسمت غذا های مشنگی چنتا میز هست که دورش صندلی چیده شده واکثر صندلی هام پر بود روی میزها انواع غذاهای مشنگی بود اومدم بشینم و اسماشونو بخونم ولی...
-صب کن . ببین همه راجب غذا مینویسن پس من ...من ؟
راجب خوراکی مینویسم .
رفتم به مغازه ای ک مشنگا بهش میگفتن سوپر مارکت و ب کارمند اونجا گفتم :ی خوراکی مضر به من بده .
کارمند اول با تعجب بهم نگاه کرد ولی بعدش برام چنتا بسته باد کرده اورد بدبخت از قیافش معلوم بود هنوز متعجبه بعد از گرفتن بسته ها ازش پرسیدم که اینا اسمشون چیه و اون با تعجب گفت :ام... اسمشون؟ خوب اسمشون چیپسه .
بعد از کارمند تشکر کردم و از سوپر مارکت اومدم بیرونو روی نیمکت نشستم و شروع کردم ب باز کردن بسته ولی هرکار میکردم باز نشد یکی از همکلاسیام ک پیشم نشسته بود گفت کمک میخوای و بعد اینکه بسته رو بهش دادم راحت بازش کرد وقتی توی بسته رو نگاه کردم دیدم ا همه ی اون بسته خالی بود و فقط چنتا دونه چیز مثه ورقه تهش بود وقتی بغل دستیم قیافمو دید گفت اولین بارته ک چیپس میخری و منم با سر تایید کردم فک کنم از قیافم فهمیده بود اون بهم راجب چیپس توضیح داد ک از چی درس شده و یا چرا مضره .
منم بعد تموم شدن توضیحات با خوشحالی رفتم ت اتاقمو شروع کردم ب نوشتن بدیای چیپس و اینکه محاکمش چجوری میتونه باشه
خوب بدیاش مثلا چربه و باعث چاقی میشه مواد مغزی نداره و.....
خوب حالا محاکمه هاش مثلا .... ام چون ترده میتونم بریزمشون توی اب تا داغونو له و لورده شن یا مثلا زیر پام لهشون کنم یا ....
بعد از پر کردن همه چیز رفتم سر کلاس وقتی رسیدم دم در کلاس دیدم پرفسور گانت داره از رو اسم میخونه و منم نزدیکم ولی بزار ببینم بقیه چی اوردن خیل خوب شده بود همه بجز دو سه نفر غذا داشتن ولی من خوراکی داشتم
-هدر؟ هدر کجایی ؟
-اومدم پرفسوراومدم .
قبل رفتن ی نفس عمیق کشیدمو رفتم واسه قاضی شدن حس جالبی بود اول خندم گرفت ولی تونستم خودمو جم کنم
دونه دونه همه چیپسارو توی جایگاه گذاشتم ولی بخاطر اینکه ورقه بودن طول کشید و فک کنم پرفسور گانت ی زره عصبی شد منم زود جم و جور کردمو ب زور تونستم نگهشون دارم
رفتم توی جایگاه قاضی وقتی نشستم بغل دستم ی کلاه گیس سفید بود منم سرم کردم و قیافه ی جدی گرفتم
-ایی چقدر کلاه گیسه ناراحته
بعد ب چیپسا نگاه کردم دیدم همه از خنده ولو شدن رو زمین با مدادم زدم رو میز ولی انگار ن انگار وقتی ب دست یکیشون دقت کردم دیدم داره ب من اشاره میکنه نگران شدم سر تا پای خودمو چک کردم ولی چیزی ندیدم که یهو پرفسور گانت با حالتی ناامیدانه ب کلاه گیسم اشاره کرد منم وقتی ورش داشتم دیدم ای وای من وای خدا چقد خجالت کشیدم اخه چرا ینی ندیدم کلاه گیسم برعکسه خدا میدونه قیافم چقد احمقانه بود بعد اینکه چیپسا ی دل سیر خندیدن جلسه رو شروع کردم بعد اینکه سه ساعت به چیپسا توضیح دادم که چرا مضرن نوبت محاکمه شد منم با ارامش و صدای صاف شده محاکمه رو اعلام کردم ولی خوب پرفسور گفت خیلی محاکمه ی ملایمیه راستم میگفت اخه سه روز حبسم شد محاکمه ؟
منم از بدون چاره بودن اونارو ب افتادن توی دریاچه محاکمه کردمو مدادمو ب میز زدم و ختم جلسه رو اعلام کردم وقتی داشتم میفتم بیرون صدای گریه ی چیپسا رو میشنیدم و برا همدردی خودمم تا لحظه اعدام ی ریز باهاشون گریه کردم
پایان