هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شركت حمل و نقل جادویی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#21
در این سفر مایکل رابینسون نیز با آنها است...

او خندید بخاطر غذا های ایتالیایی و با سرعت جت رفت به سمت رستوران با صدا بلند گفت:

-غذاااااااااااااااااااااااااااااا!

لرد تعجب کرد، و رو به گب گفت این بچه را بخوابان وگرنه تا صبح ما را هم یک لقمه چپ می کند...

گب گفت:

-آمرزش مرلین! مگه میشه چنین کاری کرد اربااااااب؟! شما ارباب تاریکی هستید... ارباااااااااب بزرگ تاریکی!

لرد گفت:

-ساکت گب! برو پی کارت و بگذارم آرامش داشته باشیم...

-چشم ارباااااااااااااب!

-خب برو دیگه نکنه هدفت بر هم زدن آرامش ماست؟

-نه نه قربان من رفتم

و بعد گب با یک بشکه وایتکسی و بایک حرکت مایکل را ناک اوت کرد و او به خوابی عمیق فرو رفت!



پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#22
پیرزن بر روی سرمان جای دارد!

پیرزن ها و پیرمرد ها همیشه بر روی سرمان جای دارند!

آن هم با هر خو و اخلاقی که داشته باشند!

بخصوص اگر آنها از ما کمک بخواهند...

باعث افتخارمان هستند!


مایکل این ها را گفت و نگاهی جدی کرد...

نگاهی که نشان از روح زیبایش داشت...

مرگخواران از این حرفای او تعجب کردند...!

و حتی لرد هم تعجب کرد...!

اما بعد همه او را تشویق کردند بخاظر این سخنرانی جانانه!

و بعد او گفت:

-پیرزن را به محلمان ببرید و تاج سرتان کنید!



پاسخ به: فرار از زندان
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#23
تنباکو ها آن ها را دیوانه کرد...

پریشان کرد...

سر به بیابان زد...

آواره کرد...

جنون داد...

و تا حد مرگ آنها را دیوانه کرد...

نقشه فرار آماده بود...!

اما آیا توانستند؟؟؟

خخخخخخخخخخخیییییییررررررر.

آنها دیگر روانی شدند...

روانیییییییی....

رواااااانیییییییی...




پاسخ به: دعواهای زندانيان
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#24
از آن طرف مرگخواران از راه می رسند و می گویند:

-عه کله زخمی و محفلی پیازی ها اینجان

همه متعجب می شوند و حتی زمانی که بلاتریکس در میانشان میاید متعجب تر هم می شوند!

ناگهان بلا گفت:

-برید تو سلول محفلی پیازی ها، زود باشید!

-نه نمیرن

-باشه پس همه بمیرید! کککککررررررررررووووووووشششششییییییوووووووووو.



پاسخ به: کافه هاگزهد
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#25
و بعد مایکل رابینسون شاد و خندان از راه رسید...

-سلام بلا و پلاکس!

-سلام مایکل.

-چه خبر؟

-هیچ!!!

-می خوام رو پلاکس کروشیو بزنیم پس چوبدستی را داریم تمیز می کنیم!

-وووووووواووووووو! پس من دیگه میرم سراغ غذام!

-حالا بودی پیشمون!

-نه نه دیگه با اجازه می خوام برم شکار مشنگ...

-باشه پس مرلین یارت!



پاسخ به: هاگوارتز در تاریخ (داستان‌های یک مدرسه‌ی در دست احداث)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#26
-سالازار اسلیترین بزرگ در قلب هر اسلیترینی است. قدرت او ارثیه بزرگ ماست، ارثییییییییییییییه!

-مایکل جان خوبی؟!

-گب باید کتاب تاریخچه اسلیترین رو باید بخونی، نه اصلا باید بخورییییییی. حتی...

-هیییییییس! آبرومونو تو کتابخونه بردی!

-همه باید بدونن، این کتاب همه چیز رو نگفته اما تو همین چیزایی گفته خیلی خوب گفتههههههههههههههههههههههه!

لرد آمد...

-چه شده؟ این سر و صدا ها برای چیست؟

-ارباب من رو عفو کنید. نمی دونید این کتاب چقدر خوبه...!

-بده بخوانیم!

-بله سالازار برترین و قوی ترین و اصیل زاده بوده...
آفرین! آوَرین! اما...

-اما چی ارباب؟

-اینجا نوشته او خائن بوده یعنی چه؟! این کتاب باید بسوزد، باییییییییید!

-چشم ارباب!

و بعد مایکل زیر نگاه هایش ذوب شد! و بعد با لرزیدن از کتابخونه رفت اما قبل از رفتن کتاب را آتش زد و گفت:

-کتابی به این بدی چرا اینجاست؟

و بعد فرار کرد...



پاسخ به: سفر با زمان برگردان
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#27
-عه... زمان برگردان به دست من افتاد. هی گب این زمون برگردونه دست منه ها.

-چیییییییییییییییییییی؟! مایکل بدش به من.

-اول کار خودم بعد واسه تو.

-باشه، باشه، باشه.

-خب بریم به ۵ ساعت پیش دقیقا زمانی که کتاب خراب شد.

ووووویی ووویییی ووووووووی

فلش بک

-هی این کتاب توعه مایکل؟

-آره

-اسمش چیه؟

-شیوه تشخیص اصیل زاده واقعی از غیر واقعی یعنی یکی مثل ویزلی ها رو اصیل زاده واقعی نیستند و نباید بدونیم!

-کتاب خیلی خوبیه، تموم کردی بده من

-باشه

۵ دقیقه بعد...

-هی گب شوینده ات رو بگیییییر!

-واااااااااااااااای!

اما این بار سریع کتاب رو عقب کشید...

-هوووف. بخیر گذشت.

حدودا ۴ ساعت و ۵۰ دقیقه بعد...

خب گب ماشین برگردون برای تو من به خواسته ام رسیدم!



پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#28
که ناگهان مایکل رابینسون در تالار اسلیترین آمد و گفت:

-چی شده اینجا؟

-هیچی برو.

-چرا انقدر سر و صداعه؟

-برو پی کارت.

-اول بگو چه خبره؟

-برو پی کارت دیگه.

-اینا چرا اینجان؟!

-درست صحبت کن بچه!

-هوی اینجا تالار ماستا.

آنها می دانستند که تنها راه نجات بشکه گابریل هست پس دو نفر به اتاق گابریل رفتند و بشکه وایتکس را روی سر او خالی کرد.

اول سرش گیج رفت بعد چشاش سیاهی رفت و بعد غش کرد و آنها بلافاصله به اتاقش بردند او را.



پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۲۰:۳۱ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#29
سلام ارباب و بلا!

1-هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد.

هیچ. هیچ وقت وفاداری ام رو به لرد از دست نمی دم!

2-به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟

ابهت و خلاقیت ارباب دارن اما دامبل (یا مدیر آب نباتی یا دمبل) ترس و فساد داره!

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

خدمت به ارباب با تمام جان!

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

رون ویزلی: کله هویجی.
هرمیون گرنجر: کله لیمویی.

5- به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

ویزلی ها رو غذای خودشون میکنه!

٦-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

پیاز و پیاز و پیاز!

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

ایشون امر کنن برای من مثل ارباب فقط یه درجه پایین تر!

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

تصمیم گرفتن نهایت تفاوت رو با مدیر آب نباتی حفظ کن!

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

استفاده ای نداره! مطمينا انقدر بیخود بوده که به چونه دامبل چسبیده!


سلام ارباب و بلا بر مایکل!
پیاز منبع تغذیه بود که... چطوری شد عامل مرگ؟

مایکل نسبت به تاریخ ورودت، تعداد پست‌هایی که زدی خوب بوده. اما هنوز لازمه روی کیفیتشون کار کنی. پست‌هات هنوز جای کار دارن. جای بهتر و قوی تر شدن.
لازمه کمی صبر کنی تا پیشرفت کنی و به سطح میانگین گروه برسی تا راحت‌تر بتونی تو فعالیت‌های مشترک گروه شرکت کنی.
پست‌های بیشتری با توجه به نکاتی که تو نقدهات گفته میشه بزن و اینبار سعی کن به کیفیت اهمیت بیشتری بدی تا کمیت. پست‌های سایرین رو هم بخون. اینکار به پیشرفت پست‌هات کمک می‌کنه.
مطمئنم خیلی زود بهمون اضافه میشی.

موفق باشی.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۲ ۱۳:۲۹:۲۸


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#30
نوبت به غذا خوردن بود یعنی کار مورد علاقه مایکل!

-سلام، غذا چی داریم؟

-هیچ.

درک این کلمه در شرایط دیگر برای مایکل سخت نبود اما در مورد غذا این کلمه یعنی اینکه او را عصبی کردند!!!

-یعنی چی؟؟ یعنی چییییییییییییییییییی؟؟ یعنییییییییییی چیییییییییییییییییییییییی؟؟

همه از او ترسیدند زیرا می دانستند وقتی که عصبی شود دیگر هیچ کس غیر از لرد و مرلین نمی تواند جلویش را بگیرد...!

-هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه!!!! هاااااااااااااااااااااااااااااااااااه!!!!!!!!!!!!

و بعد مایکل شروع به زندن خود به اینور و اونور و خراب کردن وسایل کردن تا اینکه گب با بشکه وایتکس از راه رسید و عین همیشه آن را بر روی مایکل خالی کرد و مایکل غش کرد...

گب او را به تعطیلات فرستاد تا دوباره به حال خودش بیاید و البته برایش آشپز خصوصی گرفت...







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.