هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (اسکورپیوس.مالفوی.)



پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲
#21
اسکورپیوس در حالی با تردید به سفارش دوریا نگاه می کرد سرتکان داد. سفارش دوریا بسیار سخت بود و عرق اسکورپیوس را در آورده بود. بهر حال اسکورپیوس مطمئن بود دوریا از آواتاری که او برایش آماده کرده بود خوشش می آمد. او برای دوریا چندین آواتار درست کرده بود و امیدوار بود زحمت اش کافی باشد.
اسکورپیوس آواتار ها را درون کیسه ریخت. آواتار ها آنقدر زیاد بودند که چندین کیسه پر شد. اسکورپیوس کیسه آواتار ها را به چوب رخت آویز کرد تا دوریا از راه برسد.

***


دوریا از اونجایی که من مطمئن نبودم چی میخوای چندین آواتار برات آماده کردم تا انتخاب کنی! هر کدوم رو خواستی بهم بگو تا برای گذاشتن روی پروفایلت درستش کنم.

این - این - این - این - این - این - و آخری

امیدوارم خوشت اومده باشه! اگه از بین اینا تصویری به دلت نیومد بهم جزییات بیشتری بده تا آواتار بهتری بهت بدم.




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲
#22
اسکورپیوس در حالی که تابلوی مغازه اش را تمیز می کرد عرقش را پاک کرد. کار سختی داشت و حقوق خوبی را نتوانسته بود به دست بیاورد و حالا هم فقط باید زحمت می کشید. اسکورپیوس آدم زحمت کشی نبود و زحمت را دوست نداشت و برایش سوال بود چرا آدم باید تحمل سختی می کرد تا به هدفش برسد و آیا این کار لازم بود. این سوالاتی بودند که اسکورپیوس از خود می پرسید و دنبال جوابشان می گشت که با وارد شدن اولین مشتری فعلا از رسیدن به سوالاتش منصرف شد و توجه اش را به درخواست مشتری داد.

- ببخشید! یه آواتار میخواستم؟ اصلا آواتار خوبی ندارم و آواتار بدرد بخوری رو هم پیدا نمی کنم! شما یه آواتار مناسب دارید به من بفروشید؟
- آواتار نداریم ولی کلی چیز دیگه هست اگه بخواین برام بیارم؟
- نه ممنون.

سپس رفت. اسکورپیوس کلی چیز دیگر داشت اما مشتری اش فقط آواتار میخواست و چیزی دیگری برایش مهم نبود. اسکورپیوس دوباره به فکر رفت تا به مشغله هایش فکر کند که مشتری دیگری وارد مغازه شد و اسکورپیوس دوباره از فکر کردنش منصرف شد تا به مشتری تازه اش سرویس دهد.

- ببخشید آقا آواتار دارین؟ یه آواتار مناسب رو لازم دارم؟
- نه.
- بوممممممم.

این مشتری حتی پاسخش را هم نداده بود و با عصبانیت در را به هم کوبیده و رفت بود. اسکورپیوس با خودش فکر چرا تمام مشتری هایش از امروز به دنبال آواتار می گردند و چیز دیگری نمی خریدند که جرقه در ذهنش شکوفا شد. شاید باید آواتار فروشی باز می کرد و کاسبی اش را دوباره راه می انداخت. آن طوری هم نیازی به زحمت زیاد نداشت و هم پول خوبی گیرش می آمد.


***



سلام بر مردم غیرتمند جادوگران!

از اونجایی که پیدا کردن یه آواتار برای شما سخت بود و نایاب با ویژگی های شخصیتی شما بود من تصمیم گرفتم این مشکل رو حلی کنم و راه شما رو آسان بکنم!
پس اگه دنبال آواتار مناسب با شخصیت خودتون می گردید با اومدن به این تاپیک و مطرح کردن درخواستتون در قابل یک رول و گفتن ویژگی های آواتار تون اون رو از من دریافت میکنید.

ولی باید این نکات رو رعایت کنید.


نکته 1: حتما در قالب رول باشه و گرنه سفارش پذیرفته نیست. ( سبک رول مهم نیست)
نکته 2: اگه عجله ای چیزی دارین بگین که زودتر تحویل بدم ولی حداکثرش یه هفته طول میکشه.
نکته 4: من اندازه‎ی آواتار ها رو درست میکنم پس نیازی به تغییر اندازه از جانب شما نیست و شما راحت با دانلود کردن آواتاری که من براتون درست میکنم میتونید اونو درجا استفاده کنید.
نکته 5: یه سری نکات درباره آواتارهای سفارشی هست که میگم و شما اونو یه جوری تو رولتون ذکر کنید.


نکات:

1. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)

2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)

3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم:
رنگ مو:
رنگ پوست:
رنگ لباس:

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان

۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)

۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!

تمام



ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۶ ۱۷:۰۰:۰۳
ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۶ ۱۷:۰۱:۰۷



پاسخ به: مغازه ی بورگین و بارکز
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲
#23
همگی ساکت شدند. دیگر دیر شده بود و کوسه از چیزی که نباید با خبر میشد اطلاع پیدا کرده بود و حالا با دندان هایی که مشغول سوهان کشیدن آن بود مقابل مرگخواران ایستاده بود و ورودی در را به اشغال خود در آورده بود تا نگذارد بعد یک پیمان درست حسابی مرگخواران از آنجا رد شوند و بتواند از این طریق به دوست خودش برسد.

بلاتریکس همانطور که با قیافه ترسناک و حالا عصبانی اش لینی را نگاه می کرد با حرکتی فرز و سریع لینی را قاپید و درون قفس انداخت و با نگاه به مرگ‌خواران به آنها فهماند عاقبت نافرمانی چیزی خوبی نیست و بعد و با نگاه ترسناک تری به کوسه گفت:

- من با هیشکی معامله نمی کنم واگه تا چند ثانیه دیگه از جلوم نری کنار اتفاق بدی واست میوفته.
- نه.

ظاهراً کوسه ظرفیت جواب نه بلاتریکس را نداشت و تهدید های او رویش تاثیر نداشته و حالا با کمال سر سختی بیشتر در را مسدود تر کرده بود.
اسکورپیوس که فرصت را مناسب رونمایی از ویژگی هایش دید خودش را از ته جمعیت رساند و با قیافه ای که معلوم بود از از این اتفاق خوشحال است رو به جمعیت کوسه و مرگخواران کرد و گفت:

- من یه معامله بهتر سراغ دارم! بهتر نیست بجای این ایوان پلاستیکی و استخوانی یه چیز بهتر داشته باشی؟ مثل بالشت سدریک یا کلاه سو و یا یه چیزی از همه ی اموال ما مرگخوارا ؟

مرگخواران نگذاشتند حرف اسکورپیوس تمام شود که او را گرفتند و پیچیدند و همراه لینی داخل استخر انداختند تا اسکورپیوس بیشتر از این بیچاره شأن نکند چرا اموال مرگخواران اهمیتی کمتر از ماموریت برایشان نداشت که با حرف کوسه همگی متوقف شدند.

- پیشنهاد خوبیه.

در همین حین ایوان نیز از حواس پرتی مرگخواران استفاده کرد و با جدا شدن از آنها سعی کرد تا جایی قایم شود.




پاسخ به: مغازه ی بورگین و بارکز
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲
#24
مرگخواران همانطور که مشغول دیدن فیلم بودند اعتراض هایشان ثانیه به ثانیه بالا می گرفت و بیشتر میشد. فیلم هری پاتر آنقدر تناقص و تحریف را از نظر تماشاگران مرگخوار داشت که اگر کارگردان فیلم در آن لحظه آنجا بود او را می گرفتند و خفه می کردند تا اثری از او نماند ولی حیف که در دسترسشان نبود و مجبور بودند فیلم را تحمل کنند و برای حفظ انگیزه شأن شخصیت های خود را در فیلم پیدا کنند.

- اون منم! کتش خیلی شبیه منه...پاهای بزرگی هم داره که معلومه همش داره ازش به عنوان لگد استفاده می کنه.
- نه تری تو توی فیلم سیاهی لشکری! اصن فکر نکنم اسمی از تو برده باشن داخل فیلم! در ضمن اون هاگریده و خیلی از تو بزرگتره!
- خودت چی؟ تو که اصلا داخل فیلم نیستی! فیلمی هم درباره نساختن فقط تو کتاب آخری اون نسخه فرعی.

اسکورپیوس حرفی برای گفتن نداشت و تری خوب جواب او را داده بود پس سکوت کره تا بیشتر از این تری آبرویش را نبرد که با نگاه های خیره مرگخواران نگاهش به پره سینما جلب شد.

ولدمورت سفیدپوست در حالی که وارد مخفیگاهش شده بود به سمت دوربین و صفحه سینما رفت و شروع کرد به زانو زدن و خواندن نقشش.

- ای دنیا! دیگه خیلی دیره من دیگه نمی‌خوام آدم بدی باشم من می‌خوام خوب بشم من می‌خوام با هری پاتر صلح کنم و با اون به مردم دنیا کمک کنم!

مرگخواران در حالی که سعی می کردند گروهی و گله ای بلاتریکس را مهار کنند به صحفه سینما نگاه کردند و فکر کردند چگونه و چرا که اربابشان نه سفید پوست بود و نه این حرف ها را زده بود و حالا چرا این صحنه در فیلم پخش شده بود.


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲ ۱۷:۳۳:۵۴



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
#25
عمو یوری همانطور که جلوی ورودی مخفی ایستاده بود و سعی می کرد پاهای لرزانش را ثابت نگه دارد عصایش را بلند کرد و آن را درجهت مهمان های ناخوانده گرفت و با چند نفس عمیق سعی کرد، حس بگیرد و دیالوگ های فیلم مورد علاقه پلیسی اش را به یاد آورد شروع به صحبت کرد.
- این یک سرقت مسلحانه ست! چیز... این یک دزدی مسلحانست.


پیرمرد بعد گفتن دیالوگ فیلم مورد علاقه اش صبر کرد تا همانند آنچه در تلویزیون دیده بود حرفش اثر خود را روی حاضرین بگذارد و آنها شروع کنند به گریه زاری و زجه و کمک خواستن اما اینطور بنظر می‌رسید که عصایش حکم وسیله مسلحانه را نداشت. ولی آنچه خونسردی حاضرین بود این را نشان نمی‌داد و در عوض قیافه های عصبانی روبه رویش و ویز ویز مگس های عصبانی تشنه به خون نشان میداد که آنها نترسیده بودند و داشتند به شکل وحشتناکی قولنج دست هایشان فشار میدادند.

همان زمان - اسکله تفریحی

همینطور که اعضای گروه های چهارگانه هاگوارتز و اساتید به دنبال سر نخی برای پیدا کردن سولی بودند و داشتند زمین زمان برای پیدا کردنش به هم می دوختند اعضای سبزپوش گروه اسلایترین نیز در حال کند کاو بودند تا به به سرنخی برسند که حرف یکی از اعضای گروه باعث شد دست از کار بکشند و به او نگاه کنند.

- چیزه...؟ من چیز مهمی گفتم؟ من فقط گفتم چرا اثری از اسکندر نیست...آخه قرار بود کمکمون کنه.

اعضای گروه اسلایترین همانطور که مشغول تجزیه تحلیل این سوال آلبوس بودند به دوریا نگاه کردند که باهوش ترین و نکته بین ترین عضو گروهشان بود و داشت جمعیت را کنار میزد تا خودش را به بالای جمع برساند.

- چرا به فکر خودم نرسید. اونا مارو گول زدن. ما اینجا داریم میگردیم، در حالی اونا به پیدا کردن سولی نزدیک تر شدن و از ما جلو زدن.

اعضای گروه اسلایترین سرشان را به نشانه موافقت تکان دادند. دو چیز را فهمیده بودند و مطمئن بودند درست است. اولی آن بود که دوریا واقعا نکته بین است و دومی آن که سرشان کلاه رفته و در حال شکست خوردن در پیدا کردن سولی بودند.

از آنجا که اسکورپیوس خودش استاد تقلب و کلاهبرداری بود از این قضیه فریب خورده است احساس خجالت کرد و با نفسی عمیق شروع به صحبت کرد.

- من ردپاهاشون رو دیدم که دارن کجا میرن میتونیم بریم دنبالشون. اگه زود بریم بهشون میرسیم.

اعضای گروه همین که خواستند که به رهبری اسکورپیوس به دنبال اسکندر و مگس هایش بروند جمعیت زیادی را از بقیه گروه ها دیدند که پشت سرشان بودند و داشتند آنها را هاج واج نگاه می کردند.

ظاهراً اسکورپیوس بلند حرف زده بود.


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۲۰ ۱۹:۱۶:۴۷



پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ چهارشنبه ۶ مهر ۱۴۰۱
#26
این دوره از ترین‌های تالار خصوصی اسلایترین برگزار نشد. (تابستان 1401)




پاسخ به: مجموعه ورزشی بارگاه ملکوتی (توپچی های هلگا)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ جمعه ۱۱ شهریور ۱۴۰۱
#27
به خاطر یه مشت افتخار


VS


چهار چوبدستی دار


پست اول


تماشاگران متعحب درون ورزشگاه با دهان های باز مانده همانطور که به تیم چهار چوبدستی دار نگاه می کردند آب دهنشان را جمع کردند.

- خوب همانطور که دیدید تا اینجا کار بازی عجیبی رو از تیم چهار چوبدستی دار مشاهده کردیم...هیچکی نمیدونه ماجرا چیه...چطور اینقدر عجیب بازی می کنند ولی بنظرم احتمال دست مرلین و حوری هاش تو کاره وگرنه همچین چیزی دلیل غیر از این ندارن... بهر حال امیدوارم بتونن بازی رو همانطور که دوست دارن پیش ببرن!


طرفداران تیم بخاطر یک مشت افتخار با پرت کردن انواع بطری و وسایل مختلف به سمت گزارشگر بازی يوآن و دادن و اعتراض خودشون رو به يوآن بابت طرفداری از تیم مقابل ابراز کردن البته این کارشون خشن تر از حد معمول بود چون تیمشون همه بازی ها رو تا الان باخته بود و انگار نه انگار این همه پول خرج تیم شده بود و طرفدارا پول بلیت داده بودند.

از اون طرف يوآن که بیدی نبود که با این بادا بلرزه دوباره گزارشگری بازی رو شروع کرد.

- خب برای کسایی که هم اکنون به ما پیوستن و دارن بازی رو نگاه میکنن بگم نتیجه بازی 0/123 به 5/349 به نفع تیم یک مشت افتخاره...حالا شاید تعجب کنید بگید چرا نتایج اینطوریه!...تعجب نکنید موهای خودمم ریخته. اینطور که رسانه غربی میگن وزیر سحر جادو که اسمشم یادم نیست با مرلین توافق کردند که با اعشاری کردن نتایج آه و فغان مردمم رو در بیارن...بنظر میرسه موفقم بودند چون تماشاگرا دارن پوستر های وزارت وزیر سحر جادو رو آتیش میزنند.


اعضای تیم چهار چوبدستی دار به توجه به گزارش یوآن به وقایع اون روز فکر کردند. چرا اینقدر تغییر کرده بودند. هیچکی چیزی نمیدونست اما گابریل گفته بود اونا به موجودات جهش پذیر تبدیل شده بودند چون که اسکورپیوس نامرئی و تری بدنش آتشین شده بود ...گابریل شبیه غولی سنگی و جیانا به موجودی انعطاف پذیر و کششی تبدیل شده بود. بهر حال اتفاقی بود که افتاده بود و نمیشد تغییرش داد حالا اعضای تیم چهار چوبدستی دار که بیشتر شبیه چهار شگفت بودند باید به نحوی با این بدن و ویژگی های جدیدش کنار می آمدند تا بتوانند بازی کنند چنانچه تا حالا خسارت شدیدی به ورزشگاه زده بودند و از بازی هم عقب بودند. هیچکدامشان نمی‌دانستند چرا به این شکل تبدیل شده اند چرا که آنها اصلا به فضا نرفته اند و این جور حرفا.

فلش بک

لرد سیاه روی صندلی چرخ دارش جابجا شد و به جمعیت مرگخواران ناراضی خیره شد. حدود هفت روز بود که هیچکدام از مرگخواران به همراه لرد سیاه نخوابیده بودند و پلک رو پلک نگذاشته بودند. و حالا مرگخوارانی که بنظر می‌رسید تشنه به خون باشند جلوی صندلی لرد سیاه و درون اتاقش صف کشیده بودند و در حال ابراز اعتراضات شأن بودند.

- ارباب بذارید خودم مسئله رو حل کنم....فک کنم بقیه مرگخوارا هم راضی باشن که کار این تیم چهار چوبدستی رو تموم کنم.

مرگخوارا راضی نبودند چرا که خودشون می خواستند حساب تیم چهار چوبدستی دار رو برسند ولی چون از بلاتریکس حساب می برند چیزی نگفتند و بلاتریکس سکوتشون رو به نشونه موافقت در نظر گرفت.

لرد سیاه کمی فکر کرد. خود او هم اعصاب درست حسابی برایش باقی نمانده بود.اون بیشتر از همه عصبانی بود. اعضای تیم چهار چوبدستی چند بود که شب و روز...بیست چهار ساعته در حال تمرین در حیاط خانه ریدل ها بودند و روز شب برای اهالی خانه نگذاشته بودند و آنها را کلافه کرده بودند. ولی لرد فکری بهتری داشت. اگر شر دو محفلی تیم کم میشد تیم منحل میشد و تمام کار ها حل میشدند.

- خوب ما فکرمون رو کردیم. هیچکسی هم حق اعتراض ندارد. ما وظیفه کم کردن شر تیم چهار چوبدستی دار رو به هکتور میدیم. باید بره با معجون هاش تیم چهار چوبدستی را مسموم کنه. ما به معجون های هکتور اعتماد داریم...میدونیم هر کی بخورشون دیگه مثل قبل نمیشه.

مرگخوارا سری به شون موافقت تکون دادند. قطعا هکتور بهترین راه حل برای این مسئله بود.




پاسخ به: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۱
#28
به نام دولت آه و فغان


با توجه به اطلاعیه قبلی منبی بر درست کردن پوششی که با سخن وزیر سحر جادو سازگار باشد به اطلاع جادوگران و ساحره های عزیز میرساند همانطور که گفته شد لیست کسانی که نسبت به سخن وزیر بی تفاوت بودند اعلام میشه.

قبل از اعلام کردن لیست بگم که لیستی که اعلام میشه در اون افراد درون لیست زندانی حساب میشن و برای آزادی شون باید نظر زندانبان رو جلب کنند و امیدوار باشند زندانبان دل رحم باشه.

لیست بی حجابان:

ویکتوریا ویزلی
دوریا بلک
بودریک بود
اسکندر
پلاکس بلک
لرد سیاه
هکتور دگورث گرنجر
بلاتریکس لسترنج
آماندا ویلیامز
لودو بگمن
دیزی کران
سوزانا هسلدن
نارلک
حسن مصطفی
نیکلاس فلامل
گابریل تیت
سوزان بونز
رز زلر
آلبوس دامبلدور
الکساندرا ایوانا
تاتسویا موتویاما
جیانا ماری
سوجی
گودریک گریفیندور
وینکی
ادوارد
اما ونیتی
جیسون سوآن
آرکوارت راکارو
پیوز
اینیگو ایماگو
لیلی لونا پاتر

بدیهی است که این افراد زندانی محسوب شده و دسترسی های آنها گرفته خواهد شد.

با احترام،
اسکورپیوس مالفوی.
تصویر کوچک شده





پاسخ به: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱
#29
به نام دولت آه و فغان


با توجه به اطلاعیه جدید وزارت سحر و جادو به اطلاع جادوگران و ساحره ها میرساند که تا شب 26 مرداد وقت دارند آواتار هایشان را با پوشش جدید سازگار کنند چرا که سرپیچی از این دستور باعث میشود فرد مورد نظر تحت پیگرد قانونی قرار بگیرد و به عنوان زندانی به آزکابان فرستاده شود.

نکته دیگر اینکه لیست کسانی که تا زمان داده شده پوشش خودشون رو درست نکنند در همین تاپیک اعلام میشه و بعد از اون به عنوان زندانی پرونده شون ارجاع داده میشه به زندان آزکابان تا در مورد شون تصمیم گیری بشه.

با احترام،
اسکورپیوس مالفوی.
تصویر کوچک شده





پاسخ به: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۱
#30
- مواظب باش! یواش بیارش...اون یادگاری مادربزرگ منه.

کارگران داشتند همینطور که اسباب و اثاثیه را جابجا می کردند و در دفتر اسکورپیوس می گذاشتند به ناله های او گوش کردند. هیچکدام از کارگران علاقه نداشتند به حرف های او عمل کنند چرا که بنظر آنها اسکورپیوس کلاهبرداری و شیادی بیشتر نبود که با کلک و زیرمیزی به همچین جایگاه مهمی رسیده بود.

- اون گوشواره جد عمه پدری منه با احتیاط بیارش.

اسکورپیوس خیلی دیر این حرف را زده بود چرا که پای کارگر به زمین گیر کرده و کارتن از دست کارگر رها شده و بر روی زمین برخورد کرده بود.

- مگه بهت نگفتم مواظب باش... کی تو رو انتخاب کرده؟ تسترال بهتر می‌تونست کارگر انتخاب کنه.

- جناب وزیر مارو انتخاب کردن...

اسکورپیوس بقیه داد بیدادش را خورد. اگر وزیر این قضیه را می فهمید اسکورپیوس به اولین مجرم دولت آه و فغان تبدیل می شد. پس باید شواهد را از بین می برد تا کسی متوجه این قضایا نشود.

- تو به جرم اقدام علیه اموال دولتی و همچنین حاضر جوابی در حضور رئیس ساواج مجرم شناخته میشی...یکی بیاد اینو ببره.

همین که حرف اسکورپیوس تمام شد دو غول بیابانی که اسکورپیوس به محض اینکه ریاست ساواج را به دست گرفته استخدام کرده بود وارد دفتر شدند و با اشاره های اسکورپیوس کارگر بیچاره را روی پوششان انداختند و با خودشان بردند.

اسکورپیوس نفس راحتی کشید. حالا می‌توانست هر کس را که دوست داشت مورد اتهام قرار دهد و در عوض آب از آب هم تکان نخورد.

تصویر کوچک شده


به نام دولت آه و فغان


با توجه به روی کار آمدن وزیر جدید سازمان ساواج مشاهده کرده است که افرادی قصد در ضربه زدن به وزارت سحر و جادو هستند و به همین خاطر ساواج تصمیم به دستگیری مجرمان با کمک مردم جامعه جادوگری دارد و از علاقمندان دعوت میکند تا به سازمان ساواج کمک کنند تا بتواند جلوی دشمنان را بگیرد و صداقت خودشان را به ما نشان دهند.

بنابراین کسانی که قصد دارند به ما در حفظ امنیت جادویی کمک کنند می‌توانند با شواهد و مدارک و حتی حدس گمان به صورت پیام شخصی برای اینکه شناخته نشوند به خودم من یا به صورت علنی در همین تاپیک ظن خود را ارسال کنند و به جامعه جادویی و امنیتش کمک کنند.

فردی که مورد ظن قرار بگیرد میتواند با ارائه شواهد و مدارک در همین تاپیک بی‌گناهی خود را اثبات کند و در این صورت فردی که او را متهم کرده است مورد جریمه قرار میگیرد و محکوم میشود.


همچنین این نکته رو بگم رییس ساواج که خودم باشه می‌تونه هر کی رو خواست مورد بازخواست قرار بده و به میز عدالت بکشونه و همینطور کسانی که به سازمان ساواج کمک کنند در هنگام اینکه خودشان مورد ظن قرار میگیرن به علت سابقه شون در کمک به ساواج مورد بخشش قرار میگیرن و جریمه شون کاسته میشه تا بقیه هم تشویق بشن به ما کمک بکنند.

با احترام،
اسکورپیوس مالفوی.
تصویر کوچک شده



ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۲۳ ۲۲:۲۴:۱۵







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.