VS
پست چهارم
اسکورپیوس به تیمش نگاه کرد. توی آن گرما همه مثل چی عرق می ریختند. پاهای میگ میگ به هم گره خورده بود ،تری حال خوبی نداشت. بقیه اعضا تیم هم وضعی مشابه داشتند.
- اه حیف اون همه تمرین تو چاله های گل .
- منم هنوز بدنم از دست اون قلوه سنگ هایی که برای تمرین فرار از دست اونا بود کبوده.
- یا شاخه هایی که توی کمرمون میخورد.
- طلسم گیجی خیلی کمتر از این درد داره.
- باورم نمیشه توی عصر حجر هم داور رو می خرن.
با این حرف گابریل فکری به نظر اسکورپیوس رسیده بود. با این که هنوز خودش را مقصر می دانست ولی باید کاری می کرد.
- به نطرتون میشه خریدشون؟
- واقعا؟ به نظرت داور رو میشه خرید؟
- البته هر کس یه قیمتی داره.
تری محکمی به اسکورپیوس زد.
- به نظرت جواب میده؟
- اگه قبلا خریده باشنش که نمیشه باز خریدش کرد.
-چرا میشه.
- توپول میدی؟
- فکر خوبی نیست واحد پول اینا متفاوته.
-پس چی کار کنیم جیانا؟
جیانا سرش را پایین انداخت بار ها با خودش کلنجار رفت ولی این تنها راه بود و تنها فکری که به نظرش جواب میداد. قطعا باعث می شد همه به محفلی بودنش شک کنند ولی هوش شیطانی بلا استفاده او هم بالاخره وجود داشت.
-شاید بتونیم مثلا چه میدونم رو جارو هاشون طلسمی اجرا کنیم که برعکس بشن یا یکهو اوج بگیرن . به هر حال اونا اول شروع کردن.
دهان همه به خاطر این که این نظر جیانا بود یک متر باز مانده بود . حتی شتر هم تعجب کرده بود.گابریل نگاه مرددی کرد که با لگد نابه هنگام تری خاطمه یافت.
- چته تری؟
-فکر بدی نیست ولی ...
- آره کی باید این کار رو بکنه؟
همه به اسکورپیوس خیره شدند.
- چرا این طوری نگام می کنین؟
- همه اش تقصیر خودته پس خودتم باید جمعش کنی. وگرنه بد میبینی.
- ببخشید آقای گودریک یه سوال داشتم چطوری اون حرکت رو زدین؟
تری در حالی که به سختی پایش را مهار می کرد به اسکورپیوس که پشت تخت سنگ پنهان شده بود نگاه کرد. حتی نمیدانست چرا حتی خود اسکورپیوس نباید حواس پرتی باشد.
-خب فرزندم اول باید تعادلت رو این طوری حفظ کنی البته بعد از بازی نکات بیشتری رو بهت میگم خب...
در حالی که حواس اعضای تیم تف تشت جمع تری بود تا دردسر ایجاد نکند و گودریک باعث باختشان نشود اسکورپیوس جارو هایشان را جادو کرد.
- قی قو قووووو.
- ممنونم من دیگه باید برم.
- خوش بگذره فرزندم.
تری مطمئن نبود ولی انگار شنید که گودریک به او گفته بازنده. ناراحت به اسکورپیوس نگاه کرد.
- اگه جواب نده خودم می کشمت. در ضمن صدای قرقاولت کاملا شکل کلاغ بود.
- بهتر بلدی خودت میزدی.
داور سوت دو انگشتی بلندی می زند و بازی شروع می شود.
- وای چه هیجانی اینجا در جریانه سرخگون دوباره دست تریه و گریفیندور برای بار سوم میخواد شانسش رو امتحان کنه . تا سه نشه بازی نشه ، وای باید این رو بنویسم تا برای نسل آینده بمونه.به هر حال گودریک مثل عقابی که خرگوش دیده باشه به سمت سرخگون حمله ور شده ، ولی...چی شد؟ انگار امروز روز خوش شانسی تریه . گریفیندور داره تعادلش رو از دست میده. و بله گریفیندور به سختی چوبش رو نگه داشته چوبش داره میچرخه . وای چه اتفاقی افتاده؟ جستجو گر سه چوبدستی دار گوی سنگی رو انگار دیده روند بازی داره داره برعکس میشه. دو جستجو گر در تلاش هستن.
گابریل که سرش را از کتاب درآورده بود به بالا نگاه کرد.
- اسکورپیوس ببینم میخواستی چوباشون بندری بزنن؟
- به خمیر دندون مرلین قسم من این کار رو نکردم!
- پس کار کیه؟
در یک صدم ثانیه گابریل چنان مبهوت شد که میگ میگ بهش برخورد کرد و باعث شد که زبان گابریل باز شود.
- خودشون !
- خودشون چی؟
- خودشون این کار رو کرده اند تا ما رو بد جلوه بدن . لابد ورد اسکورپیوس با مال خودشون قاطی شده.
جست و جو گر ها به بالای ابر ها رسیده بودن. این بالا دست کم خنک بود.
- حتی فکرش رو هم نکن که ببری ماری.
- واقعا؟ میبینیم.
ابر ها کم کم سیاه می شدند. و باران باریدن گرفت.
- بله ساحره ها و جادوگران عزیز انگار اوضاع آب و هوا برای جستجو گر ها خیلی سخت شده بازی برای بقیه از سر گرفته شده. انگار یکی از جستجو گر ها گوی سنگی رو گرفته ولی نمیشه درست تشخیص داد وای نه آسمون خشمش گرفته و نور مرلین عصبانی داره خطر ساز میشه.
- اسم اون رعد و برقه و...
- بله اون کسی که دچار خشم مرلین شده کسی نیست جز جستجو گر تیم تف تشت ولی صبر کنین ماری با این که تقریبا گوی سنگی رو گرفته دنبال فرد جزغاله میره تا نگذاره بیوفته ... بله و ماری در حالی که گوی سنگی رو در دست داره و بازیکن تیم حریف رو کول کرده پایین میاد و تیم چهار چوبدستی دار برنده میشه! البته گوی سنگی فقط ۲۰ امتیاز داره به خاطر نجات حریف حتی به قیمت از دست دادن گوی سنگی ۴۰ امتیاز میگیرن و جایزشون که وقت برگردونه رو تحویل میگیرن.
اعضا تیم که برای اولین بار در کل عمر پیروزی را تجربه می کردند یکدیگر را در آغوش گرفتند . لباس هایشان خیس بود ولی باران بند آمده بود و اشعه طلایی خورشید روی آنها بود. برای مدتی هیچ کس حرفی نزد تا اینکه تری سکوت را شکست.
- باورم نمیشه بدون تقلب بردیم.
- آره باورم نمیشه اونا داشتن تقلب می کردن.
- خیلی عجیب بود.
بعد از تشکر بابت بازی خوب و قول اینکه باز هم گاهی برای بازی برگردند زمان برگردان را گرفتند.
- اینا میدونن نمیتونیم برگردیم؟
- معلومه که نه ولی نباید هم بگیم وگرنه ممکنه نذارن بریم.
همه سر تکان دادند.
- اعضای تیم تف تشت چی میشن ؟به هر حال ما که نمیتونیم بگذاریم اینجا بمونن. به هر حال ما باعث شدیم اونا ...
اسکورپیوس تا خواست مخالفت کند از تری لگد
محکمی خورد.
- این عمدی بود ، همش تقصیر توئه.
- باشه اون ها رو هم می بریم.
اعضای تیم دست هایشان را روی وقت برگردان گذاشتند.
- یک... دو ...سه
- وایسین شعاع اش...
ولی حرف گابریل باز هم نا تمام ماند و کل اعضای تیم ها و تماشاچی های عصر حجری هم با هم به درون حاله سبز نورانی فرو رفتند و وقتی چشم هایشان را باز کردند وسط استادیوم کوویدیچ ولو شدند.
- برگشتیم!
- ولی تنها نیستیم.