اسنیپ در حالی که مطمئن شده بود تمام دانش اموزان به اتاق خودشان رفته بودند قدم زنان به طرف تالاری که اینه نفاق انگیز در انجا بود می رفت !
اسنیپ گذشته ای تاریک داشته و قلبی شکسته. قلبی که به خاطر گذشته اش شکسته و هیچوقت بهبود نیافت ! جلوی آینه قدیمی ای ایستاد که، تنها آن اینه راز اسنیپ را می دانست.بله آن اینه ، اینه نفاق انگیز بود!
اسنیپ در اینه خودش را در آغوش لیلی پاتر دید . دختری که عاشقش بود اما آن دختر عاشق کسی دیگری شده بود،یعنی همان جیمز پاتر معروف پدر هری پاتر و همسر لیلی پاتر . جیمز جادوگر حرفه ای بود و میان دانش اموزان هاگوارتز جزو بهترین شاگرد ها بود چون ورد ها را سریع یاد می گرفت و در امتحان ها همیشه اول بود اما اسنیپ نه ، اسنیپ دانش آموزی ضعیف بود که همیشه در امتحان ها پایین ترین نمره را می آورد و جیمز همیشه او را مسخره می کرد !
اسنیپ همانطور که اینه ای زل زده بود که یکی از بزرگترین آرزو هایش رو نشان می داد آن قدر غرق تماشای آن اینه بود که متوجه نشد هری دارد نگایش می کند!
اسنیپ در حال نگاه کردن به آینه نفاق انگیز
تایید شد!مرحلهی بعد: گروهبندی