-مگه خودت نگفتی که اگه پروف بهت سیلی بزنه عضو جبهه ی ما میشی؟
-کلکی بیش نبود دوست عزیز!
تام اشتباه بزرگی رو مرتکب شده بود!
حیله و دروغگویی گناهی کمتر از ضرب و شتم نبود.
همون موقع سه تا فرشته با قیافه های جدی جلو اومدن.
-به به! دوتا گناهکار توی بهشت پاکِ ما!
-باید دادگاه برگزار کنیم!
-بیخیال فرشتگانِ پاکِ الهی! من که تامی مظلوم بیش نیستم! منِ پاک سرشت رو چه به حیله!
ولی شعر سرودن و ننه من غریبم بازی حداقل اینجا فایده نداشت؛ چون بهشت مجهز به دوربین مداربسته بود!
-دروغگویی هم به لیست گناهات اضافه شد.
-بابا مثلاً اومدم برای دامبل گناه بتراشم، بیشتر برای خودم تراشیدم!
بلافاضله یه میز بزرگ و سه تا صندلی پشتش ظاهر شدن و هر کدوم از فرشته ها روی یه صندلی نشستن.
-خب...ما تصمیم گرفتیم برای سیاهی لشکرم که شده فقط یکیتون که گناه سنگین تری داره رو از بهشت اخراج کنیم و یکیتون رو تبرئه کنیم.
فرشته مذکور، عینکش رو از روی میز برداشت و گذاشت رو چشمش و شروع به مرور گناه های تام و دامبلدور کرد.
-یکیتون ضرب و شتم کردین و یکی دیگه حیله و دروغ؛ ولی چون تام خودش اعتراف کرد که می خواسته با حیله دامبلدور رو از بهشت بیرون بکنه، ما از این گناهش چشم پوشی می کنیم و فقط می مونه پنهان کاریش توی روز روشن.
-حالا که یکیشو خط زدی اون یکیم خط بزن رُند بشه دیگه!
-دیگه پررو نشو!
یکی از سه فرشته رفت و کتابی بزرگ با عنوانِ "قانون؛ کدام گناه سنگین تر است؟" آورد و روی میز گذاشت؛ بعد هر سه شروع کردن به پیدا کردنِ گناه های ذکر شده مجرمین.
بعد از گذشت زمان طولانی، فرشته ی قاضی عینکش رو در آورد و بلند شد تا شخصِ بخشوده نشده رو اعلام بکنه و دفاعیش رو بشنوه.
-رای تبعید به زمین نصیب کسی نمی شه جز...