هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴
#21
خیلی خوب...من با این برگشتم...
خیلی ها این شناسه رو می شناسن..تقریبا بیشتر اعضایی که دارن اینجا بحث می کنن...

من تمامی پست های اینجا رو خوندم...تک به تک...
اول یه چیزی می گم..
جدای از مسئله ای که بین سعید و ما بوده..من فعلا با اعضایی که دارن اعتراض می کنن صحبت می کنم...
اقا جان از چیزی خبر نداری..واسه چی نظر قاطعانه میدی؟
نظر بدید...ولی اینطور قاطعانه!؟؟؟؟

همگی بچه هایی قدیمی که از ماجراها خبر دارن...و چیزی نمی گن...دوستان قدیمی...چرا سکوت کردید؟
چرا هیچ کس به خودش زحمت نمی ده برای چیزی که بالاترین ارزش رو داره یه قدم مثبت بر داره؟!
سایت اصلا مهم نیست...یه فضای مجازیه...برای دوستی هامون...دوستان قدیمی کجاید شما؟! می ترسید نظر بدید؟!

جناب سوسک، شما به سعید خوب می خورید...به شخصه وقتی مدیر بودم یا شما زیاد برخورد داشتم...از شما انتظار دیگه ای نداشتم...یادتونه وقتی گفتم با شناسه ی سوسک نمی تونید فعالیت کنید گفتید اگر نزارید سایت رو هک می کنم!؟؟؟
پس از شما انتظار هیچ برخورد دیگه ای غیر این نداشتم...

من نمیدونم چه جیزی چشمان شما رو روی حقیقتی واضح بسته...من می دونم که تمامی افرادی که به قول شما سعید با ابهت شما رو دارن می کوبن! با خود شما هم ممکنه برخورد داشته بوده اند...چرا؟!؟؟؟ چون مدیر بودن...
من به غیر برخوردهایی که با اعضا سر مسائل سایت داشتم..برخورد دیگه ای با هیچ کس نداشتم..و هیچ وقت هم لازم نشده که باهاش کل بزنم...و شاید شناسه شو ببندم...اخطاریه بدم...اگر ما هم فقط با شما حرف از گل و بلبل می زدیم اینطوری می شد؟! حرف های ما هم میشد حق؟!
ولی چون شما از ما خشونت و قاطعیت دیدید که از ابزار لازمه ی یه مدیره...ما رو متهم می کنید به پنهان کردن واقعیت!؟؟؟ و حرف های بسیار منطقی علی رو اصلا در نظر نمی گیرید؟!
اون تاپیک مسخره اس؟!(تاریخچه) اون تاپیک عین حقیقته...
بعدشم کسی جلوی شما رو نگرفته که..تاپیک اخرین حرفای سعید هم هست....چرا پاک نشده؟!؟؟؟ اگر ما هر چیزی که بر خلافمون بود پاک میکردیم....اون چرا هست؟!
چرا سعید دوباره توی سایت هست؟! چرا اصلا بهش اجازه میدیم؟ خیلی راحت میشه اجازه فعالیت نداد...
اون تاپیک توی قدح هست..همه برید بخونید...
ما احتیاجی به مقایسه نداریم! شما برید مقایسه کنید.

آیا وقتی مقایسه می کنید...می بینید که کسانی که با سعید حرفشون شده..ازشون به خوبی هم یاد بشه؟و بگه بلاتریکس خودش خوب بود..ولی نظرش با من مخالف؟
شما میتونید ببینید...کسانی که سکوت کردند..ازشون به خوبی یاد شده...و کسانی که چیزی گفتن...به بدی...

آقای اسلاگرن..من شما رو نمی شناسم...که بگید پیش زمینه از شما دارم...به خاطر کارای مدیرا و ناظرا سایت مسخره شده؟!شما نمونه ی کسی که هستید که همیشه نقصیر رو به گردن دیگران می ندازید...و شونه از زیر بار مسئولیت خالی می کنید...یا اینکه زود جو گرفته میشید...و زود تا یه چیزی میشه همه چیو زیر پا می زارید.
اگر سایت الان اینطوری شده(البته سایت فقط در زمینه ی رول وضعش خراب شده..و در بقیه موارد بهتر هم شده)
به خاطر تک تک اعضا هست...اگر قرار باشه دلیلی برای بستن سایت وجود داشته باشه... اون اعضای سایت هستن...که فقط نشستن به جای کار کردن کل می زنن با هم...
اگر سایت دچار دو دستگی شده الان..به خاطر دوستان زودباوری هست که با دو کلوم حرف میان موضع میگیرن...چراشو شاید خودشونم ندونن...
اقای عزیز شما پاشو برو یه سایتی که شما بهش میگین درست حسابی...شروع کن بر ضد مدیریت و سایت فعالیت کردن..ببین چه بلایی سرت میارن.الکی ایراد نگیرید...اینجا یه سایته...و برای اینکه این سایت از اهدافش دور نشه..مدیران و ناظران اختیاراتی دارن..از جمله چیزای که گفتید.
مطمئن باشید اگر تک تک اعضا احساس می کردن خودشون مدیرن...و درست عمل میکردن هیچ وقت اصلا لازم نبود شناسه ی کسی بسته بشه...یا پستی پاک بشه.

بهتره دوستان کمی به خودشون بیان و بیشتر راجع به هر پستی که می زنن فکر کنن...باشد آنچه که حقیقت است برای همیشه روشن شود.




Re: مرکز فرماندهی محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۸:۰۸ سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۳
#22
دامبل: خوب...ما همگی اینجا جمع شده ایم.
مینروا: ااا آلبوس..شما دیگه غلط املایی نداری! چه جالب از چه وردی استفاده کردید؟!
دامبل: ..مرسی مینروا...من اوتو کُرکت دارم دیگه....داشتم می گفتم..ما همه جمع شدیم ...تا ببینم اوضاع از چه قراره....پروفسور اسنیپ گزارش بدین...
اسنیپ: بله..ولی من مطمئنا اون پاتر فضول این وراس..اول بزارید یه چک بکنم...
دامبل: نه پروفسور لازم نیست...بگید...
اسنیپ: نه قربان شما پیر شدی..نمی فهمی دیگه الان...اون پسره فضول می تونه جون همه ما رو مثه سیریوس به خطر بندازه
سیریوس از جاش بلند میشه: تو لازم نکرده از حق من دفاع کنی..دماغ گنده ی چرب..
اسنیپ واندشو می کشه...
دامبل: بسه دیگه...سیریوس از تو که مردی دیگه انتظار نداشتم...بشین...خونم که نداری بگم فشار خونت میره بالا..در کل بشین حرف نزن...و پروفسور شما هم گزارش بدید...
مودی:سوروس تا با اون واندت چشم کسی رو در نیاوردی بزارش کنار...
اسنیپ: من تا همین یه مدت پیش با بعضی از مرگ خواران در ارتباط بودم...ولدمورت رفته امتحان مشنگی بده! دلاهوف با بلاتریکس عزیزم دعوا داره...اگه دستم به دالاهوف برسه...
دامبل: سوروس احساساتی نشو...تو مثلا بزرگ شدی
اسنیپ:هوم...بله...توی خانه ریدل هم هیچ خبری نیست..ناظراش رفته ان نمی دونم کجا...رودی لسترنج همسر قبلی بلاتریکس مفقود شده و روح سالازار عزیز...
گودریک: ای اسنیپ {سانسور} تو هنوز {سانسور} نشدی؟!
اسنیپ: بله داشتم می گفتم...خانه ریدل خبری نیست...اون فسقلی بچه کرام هم داره واسه خودش یه پا مرگ خوار میشه...ولی در کل وضعیت ارتش سیاه هنوز هم مستحکمه...
سیریوس به تانکس: :joke:
اسنیپ: ااا خیلی بی تربیتی سیریوس...من هی برم جونمو بزارم کف سایت..اون وقت تو بشین اینجا به حرفای من بخند...
سیریوس: من؟! من؟!..من نشستم تو خونه؟! تو مثه اینکه یادت رفته...من مرده اممممممممممممممم
اصلا
دامبل:سوروس...سیریوس از وقتی مرده یه خرده حساس شده...مراعاتشو بکن..خوبه خودت مردی همه بیان مسخره ات کنن؟!
مالی:خوب ...جلسه تموم شد ..حالا جشن تولد سوروسه!
سوروس:بس کنین این لوس بازی ها رو...ایش..من رفتم..مطمئن ام اون پاتر فضول همین وراس...و من باید مچشو بگیرم...تا بعد...




Re: مرکز فرماندهی محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۳
#23
همه اعضای محفل دور میز نشستن...
سیریوس: باید بزنیم به قلبشون...بزنیم یهو بریزیم سرشون داغونشون کنیم...من از خونه موندن خسته شدم...
دامبل:البته تو مردی...ولی حالا چون دلت نشکنه...یه فکری می کنم...

تقق بنگ بببوممممممم
-ای دو رگه های کثیف..ای فلان فلان شده ها..ای کثیف های گندزاده..ببین با خونه من چی کار کردن؟!؟!؟!
* ا ببخشید...الان خودم درستش می کنم...
مالی: تانکس شد..یه بار بیای تو خونه مثه بچه ادم!؟دست پا چلفتی؟!ای بابا..به این شکم رعد و برق بزن...

تانکس میاد و دور میز میشینه
دامبل:تانکی اون چیه دستته!؟
تانکس:اوه..یه نامه اس..بیرون در افتاده بود...اوردم ببینم چیه...بزار بازش کنم
بنگگگگگگگگ
دامبل:اوه اوه...اوهوو...خفه شدیم...
سیریوس: :slap:
دامبل:بسه..بسه..بدید ببینم توش چیه؟!

دامبل نامه رو باز می کنه...
دامبل: از طرف بلاس...

شما { سانسور} با اون قیافه ی {سانسور} یا بهتر بگم اون گودریک {سانسور} یا اون مدیر پیر {سانسور} شایدم بهتر باشه بگم...ای {سانسور} کاری نکن که بیام..{سانسور} و یا اصلا بزنم {سانسور}...{سانسور}..




Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۸:۰۰ دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۳
#24
خبرگزاری گشر:

اینجا خط مقدم...سربازان جان بر کف سایت شروع به جنبش و انقلاب کرده اند....عجب صدا خوب میره....تکنولورژی رو حال کن...نورممد چه جوریاس؟!
نورممد:دیجیتاله!
خبرنگار:مگه صدا هم دیجیتاله؟حالا..بیخیال...اینا همش قدرت ریش مرلینه...ریش مرلین پشت ماست که همه چیز مرتبه!

جمعیت: مرگ بر....مرگ بر....
خبرنگار:جمعیت زیادی در باشگاه مشاعره گودریک تجمع کرده اند....بزارید من برم بالاتر تا بهتر ببینم...
نورممد:نکش اقا جان..سیمش نمی رسه...
خبرنگار:...بله اینجا بهتره...ولی به ریش مرلین قسم که صدا خیلی صافه!بزار یه دهن بخونم...
آهایییی خوششششششششششگل عاشق!

باشگاه مشاعره

گودریک برآورد بانگی ز خشم
که این همه قانون پنبه بود یا که پشم؟!

بلاتریکس نگاهش به گودریک بدوخت
بدو گفت:" بسه بابا دلم سوخت"

بلاتریکس واند خود بر کشید
ز خشمش جرقه زبانه کشید

صدایش را بینداخت در گلو
" که ای سفیدان زحمت کش کوچولو "

"نباشد شما رو تاب هیچ جنگ"
" بهتر است خود روید تا نگفتم جفنگ"

دنیس از دور دویدن گرفت
ولیکن پایش به ردای مینروا گرفت

بیفتاد و چرخید و غلتید و نالید
که " گودریک کجائیی که ذهنم پرید"

بلاتریکس واند بر گلویش نهاد
بدو گفت: داشتی می گفتی ادم با سواد!"

به ناگه خروشید سپاه سفید
ز بازپس گیریش ز دست بلای پلید

شدند روبه رو این دو لشگر سپاه
دماغ بر دماغ و نگاه بر نگاه

خبرنگار: این است انچه در حال اتفاق افتادن در باشگاه مشاعره است...تا بخش بعدی اخبار...گشر باشید!




Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۰:۰۱ چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۳
#25
وزارت سحر و جادو استخدام می کند

بدین وسیله به تمامی جادوگران اصیل و غیر اصیل..فشفشه و غول!...اعلام می دارد...وزارت سحر و جادو برای هر 6 طبقه ی خود جادوگر استخدام می کند.
متقاضیان برای گرفتن کاری درست و حسابی در این وزارت خونه در تاپیک کاریابی واقع در وزارت سحر و اینا اعلام امادگی کنند.

طبقه های موجود در این سازمان....
طبقه 7:سازمان ورزش و تفريحات
طبقه 6:سازمان حمل و نقل جادويي
طبقه 5:سازمان همکاري هاي جادويي بين المللی
طبقه 4:سازمان سازماندهي و نظارت بر امور موجودات جادويي
طبقه 3:سازمان حوادث و فجايع جادويي
طبقه 2:سازمان اجراي قوانين جادويي
طبقه 1: سازمان اسرار...

وزارت خونه...مکانی مطمئن برای کار کردن شما...


ویرایش شده توسط بلاتریکس در تاریخ ۱۳۸۳/۱۰/۱۶ ۱۴:۵۸:۳۲



Re: موسسه ی کاریابی(ورود به این تاپیک برای تمام اعضا الزامی است!)
پیام زده شده در: ۹:۵۸ چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۳
#26
وزارت سحر و جادو استخدام می کند

بدین وسیله به تمامی جادوگران اصیل و غیر اصیل..فشفشه و غول!...اعلام می دارد...وزارت سحر و جادو برای هر 6 طبقه ی خود جادوگر استخدام می کند.
متقاضیان برای گرفتن کاری درست و حسابی در این وزارت خونه در همین تاپیک اعلام امادگی کنند.

طبقه های موجود در این سازمان....
طبقه 7:سازمان ورزش و تفريحات
طبقه 6:سازمان حمل و نقل جادويي
طبقه 5:سازمان همکاري هاي جادويي بين المللی
طبقه 4:سازمان سازماندهي و نظارت بر امور موجودات جادويي
طبقه 3:سازمان حوادث و فجايع جادويي
طبقه 2:سازمان اجراي قوانين جادويي
طبقه 1: سازمان اسرار...

وزارت خونه...مکانی مطمئن برای کار کردن شما...




Re: محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۳
#27
بلا:خخخخ خخخخخخ گیلی...گیلی...واتس یور پوزیشن خخخخخخ تمام
گیلی: خخخ خخخخخ...ما الان پادگان رو هم گرفتیم خخ خخخخ داریم اسیرا رو یه جا خخخخخخ خخخ جمع می کنیم...تمام
بلا:خیلی خوبه...من هنوز نتونستم از مرزخخخخخ سیم خاردارهای پاتر رد بشم..خخخخخ ..خخخ...ولی دارم سعی می کنم...شما به حمله ادامه بدید..خخ..خخخ ..تمام...

بلا: از بلا به مینروا..مینروا ار یو در!؟
مینروا: هوم هوم...هوم...بیالبالصیذسلبثلبهمشتسب(به علت استفاده شدن بر علیه این پروفسور عزیز..حرفا رو نمی نویسم!)
بلا:مینروا ببین الان چه وقت جنگ است؟! ایام تفکر و درنگ است!تا هست رفاقت و صداقت...خود را ندهیم به فحش عادت!
مینروا:نیبتلبلذزنذبنیستاهقعث پتی گرو...ابذییاال چه رنگی؟!تبایتابیا دارم حرف یتسابتیا!




Re:دفتر لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۶:۰۸ شنبه ۲ آبان ۱۳۸۳
#28
اقایان و خانوم های مرگ خوار و لرد عزیز...فکر کنم مشکل این که با هم نمی تونید کار کنید اینه که همش به فکر زدن ارتش و وزارت هستید...
بهتره به جای اینکه هی بگید..تو معاون منی...وزیری...با هم فکر کنید و نقشه بریزید.رئیس بازی در نیارید.
پیوست: این نظر منه...به کسی برنخوره.




Re:ناگفته ها و تاریخچه درست شدن اولین سایت هری پاتری
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ جمعه ۱ آبان ۱۳۸۳
#29
خوب منم بهتره یه سری مطالب رو بیان کنم...

من جز اولین عضوهای تازه وارد این سایت بودم،عضوی که از سایت هفتم نبود، با شناسه ی مودی.
یادمه اوایل کار در یکی از تاپیک ها،ولدمورت به من توهین کرد...منم خوب راستش اوایلش خیلی ناراحت می شدم!سریع ورداشتم یه پیام شخصی زدم براش که اقاجان چه طرز رفتاره...و بعد هم از ایشون در تاپیکی که الان معدوم شده،شکایت کردم...ایشون به من گفتن من فکر کردم پسری..و ایشون با دخترا این طور صحبت نمی کنن...خلاصه دوستی من با ایشون اغاز شد...اوایل از چت خبری نبود...
2 هفته(تقریبا) از اومدن من به سایت می گذشت که یه شب..علی به من پیشنهاد کرد که مدیرکل بشم.من به علی گفتم نه..من نمی خام مدیر باشم..چون ادم مسئولی هستم و برای خودم مشکلات پیش میاد...ولی علی با وجود مخالفت من،من رو مدیرکل کردن. راستش اوایل اصلا مشکلی نبود...یعنی اعضا کلا 10 15 نفر می شدن و همه با هم دوست بودیم و همش خنده بود...تا اینکه ماجرای هک شدن سایت پیش اومد..تا قبل از اون من با خشایار دوست بودم...دیدم سایت هک شده..به خشایار گفتم چی شده؟ خشایار گفت سایت هک شده...گفت از علی بپرس کی هک کرده؟! از علی پرسیدم(آن بود) برام گفت چی شده...من تعجب می کردم که چرا علی و مملی این ها رو از سایت دیلیت نمی کنن!!!
-----پرش به یه مدت جلوتر!
شروع توهین به مدیران و مملی و علی...تمامی پست های اون زمان موجوده..از طرف سارون..و بقیه دوستان(دقیق یادم نیس ..ولی تو سایت هنوزم هس)که چرا این سایت اینطوریه...چرا علی مدیره..چرا فرهاد مدیره...چرا این جور..چرا اون جور...که سارون گفتن مدیرا همه بوق هستن...روز به روز جو سایت متشنج تر می شد( من چون از هیچ چیز خبر نداشتم هیچ دخالتی هم نمی کردم)...سر مسائل مسخره جو سایت از حالت دوستانه به خشونت کشیده شد...دوستان سیاه ما(اون موقع من سفید بودم) از اینکه در پست هامون و نمایشنامه هامون همیشه اونا پیروز نیستن شکایت می کردن..تا جایی که برای مدتی سارون رو من خودم از نام بردنش در پست ها حذف کردم.نگید بی ربطه..من قصد گفتن نکته ای رو دارم!خلاصه تمام قدرتی که از سیاهان(به غیر خوناشام) دیدم گفتن اینکه ما قوی تریم..خواب بودی..جک نگو...روانی هستی(چیزی که در موقع سیاه بودن خودم از سفیدا! دیدم!) بود...و فقط می خاستم برتری خودشون را با شناسه اعلام کنند...(قابل توجه سعید، که به من می گه خانوم نوریس بیشتر به من میاد!)
مدتی گذشت،سعید و سارون سایت خودشون رو زدن و از این سایت رفتن...حدود اردیبهشت بود...خون اشام هم از سایت رفته بود قبل ترش به دلایل شخصی البته...
جو سایت اروم شد و با وجود مشکلات پیش امده کمی به رکود و افت خوردیم...بیشتر بچه های قدیمی برای درس خوندن و پایان ترم رفته بودن..و فقط من علی و مملی گاهی فرهاد و منیروا(اون موقع مدیر نبود) در سایت بودیم...اعضای تازه وارد به قدری زیاد شدن که کنترل اوضاع برای ما سخت شده بود...پست های چرت و بی ربط...شناسه های بی ربط به هری پاتر...و بدتر این که سیاهی در سایت باقی نمونده بود و سایت کاملا سفید شده بود...من برای ایجاد توازن و راه انداختن مجدد اسلیترین طرح کتاب 4 رو (البته ناشیانه چون سرم شلوغ بود) پیاده کردم و با بلاتریکس از صفر شروع کردم.
---ماجرای سایت ایران اچ پی!
در همین مدت چون با سعید دوست بود در سایت اون هم با عنوان بلاتریکس فعالیت می کردم..سایت بسیار بسیار جو خشن و خشکی داشت و من فقط باید می زدم تو سر هر کی سفید بود...و مواظب می بودم کاری نکنم از ما امتیاز کم بشه!واقعا برام سخت بود این همه با فشار کار کردن..ولی سعید دوستم بود...به خاطرش این فشار رو تحمل می کردم...یه روز سعید بهم گفت،سارا من میخام فقط بلاتریکس سایت من باشی و دیگه جادوگران نری...گفتم:من اولین سایت هری پاتری که اومدم جادوگران بوده و همیشه برای من حکم خونه رو داره..من هیچ وقت اونجا رو ول نمی کنم برم جای دیگه...گفت:باشه..
مدتی گذشت توی سایت ایران اچ پی دعوا شد...سر اینکه سارون می گفت سعید کاری نکرده(فک کنم البته..من اینطوری فهمیدم!) سعید از من توقع داشت اونجا تو سایت برم ازش دفاع کنم...من گفتم..اخه من که نمی دونم اصلا چی به چیه..برم چی بگم...گفت تو محافظه کاری...تو ترسویی..لیاقت نداری...خلاصه دعوا شد!بعد از گفتن هر چی تو دلمون بود...بدون خدافظی رفتیم...البته من به خاطرش بازم رفتم یه پست 800 متری زدم..که می گم اشتباه کردم...
مدتی گذشت...سعید و من دوباره آشتی کردیم و دوباره دوست شدیم..اون سایت جادوگران نمیومد...می گفت اینجا عدالت نیست...حق منو خوردن..سایت نمی دونم طرحش،رنگاش چی چیش برای من بوده..اینا دزدیدن...خلاصه مدتی گذشت...سعید فقط تو قسمت نمایشنامه می نوشت...سر نمایشنامه هم با هم دعوامون شد...همون جایی که الانم نصفه مونده...گفتم چرا همش می خای سفیدا رو پایین نشون بدی..خلاصه دوباره دعوا شد...من و سعید دوباره قهر کردیم!
----ماجرای نامه پر از توهین معروف!!!!
گرنجر سابق ما...شیوای عزیز ما!در قالب ایفای نقش در مورد ولدمورت پستی زده بود...و من یادم میاد که تنها چیزی که بود گفتن نام ولدی به جای ولدمورت بود...که سعید که ناظر اون بخش بود..اون پست رو پاک کرد...همه با هم ان بودیم یادمه...شیوا گفت که هر چقدر این پست رو دوباره می زنه سعید پاک می کنه...من چون با سعید دوست بودم..بهش گفتم چرا اینطوری می کنی...خلاصه ماجرا به این ختم شده که به من گفته شد تو سنگ سعید رو به سینه می زنی!و اون پیام هم پاک شد!
-----ماجرای سامان و من!
سامان (البوس) که من با ایشون هم چند باری سر مسایل سایت دعوا کرده بودم...یه پست بی ربط در ادامه نمایشنامه زدن که به سعید پریده بود..(هنوزم پستش در سطل افکار اشغالی هست) و رول پلیینگی رفته بود...اون پست رو من پاک کردم..و خلاصه سامان هم به همین دلیل بعد از توهین به من..که من بی جا کردم پست ایشون رو پاک کردم..ورداشتن پست من رو پاک کردن!و به من گفت یا شناسه منو پاک می کنی یا من همه پستای تو رو پاک می کنم..من دیدم اگر من ایشون رو پاک کنم می شه انگیزه شخصی و این درست نیس...گفتم من این کارو نمی کنم...خلاصه مملی ایشون رو پاک کردن و سامان بعد از کلی پریدن به من و تهدید من از سایت رفتن...سعید به من دلداری داد...بهم گفت ولشون کن...من دوباره با سعید دوست شدم...گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه من هی به سعید می گفتم من تو سایت تنهام...تو نمیای؟ ایشون هر دفعه می گفتن نه...اینجا فلانه بهمانه...
---اسلیترین به پا می خیزد!
من با کمک کرام،گیلی...رودی...شکم ..فرهاد..تونستیم دوباره اسلیترین رو پر قدرتش کنیم..نه به پشتوانه شناسه های قدرتمند...بلکه با فعالیت و نقشه کشیدن...سعید ماها رو قبول نداشت..می گفت ما ها در واقع به درد نمی خوریم!(اصل جمله یادم نیست..تو ارشیم گشتم پیدا نکردم ماله کی بوده) ولی من واقعا با این گروه مرگ خوار لذت می بردم و از اینکه تونسته بودیم با وجود عده ی کم گریفی ها رو کم رنگ جلوه بدیم خوشحال بودم...ولی این خوشحالی زیاد طولی نکشید...و سفید ها شروع کردن به خراب کردن جو سایت...توهین ها و چرت و پرت گویی ها شروع شد...کار من به عنوان مدیر شده بود پاک کردن چرت و پرت های بقیه...شنیدن توهین های اونا..و طلبکاری بعضی هاشون...و در اخر هم می گفتن تو عقده داری!
----پایان ماجرا
سعید برای برگشتنش به سایت شرط گذاشت..گفت اگر من ناظر بشم..بر می گردم...
بعد از بررسی این موضوع بین خودمون رای در کل منفی شد...و البته رای من هم منفی بود...و ایشون بعد از فهمیدن این موضوع که من رای منفی دادم..شروع کرد به توهین کردن به من...دوس داشتم متن چت رو می زاشتم تا چهره واقعی ایشون رو بشه ولی زیاده...و از حوصله جمع خارج...من به دلیل مریضی خودم سایت هم نمی تونستم دیگه بیام..و ایشون و اریک( که من 80 درصد می گم خود سعید بوده نه از نظر ای پی..از نظرای دیگه) من رو تو سایت خائن..عقده ای ...و یه انسان مزخرف نامرد نشون دادن و به زندون انداختن...
--حواشی سایت
من در تمامی این تقریبا 8 9 ماهی که با مملی فرهاد علی(دوستانی رو می گم که در قضیه شریکن) هیچ چیزی به غیر محبت،دوستی،وفاداری،خوشی، از این دوستان ندیدم...همیشه با هم می خندیدم...همیشه با هم رو راست بودیم(من چند بار هم با علی به صورت بسیار جدی و خشن بحث کردم...)ولی هیچ گاه احترام همدیگه رو زیر سوال نبردیم..علی...مملی..فرهاد با وجود مشکلاتی که داشتن و من در یه سری جریاناتش بودم...برای سایت از ته دل و وجود زحمت می کشیدن... و من نه به عنوان پاچه خواری..چون به خدا دیگه مدیر نیستم و نمی خام باشم...من صمیمانه از علی و مملی تشکر می کنم و می گم که زحماتشون برای من بسیار ارزش داشته و داره و همیشه می تونن روی دوستی من حساب کنند.
پیوست: سعی کردم بیشتر مسایل مربوط به سعید رو بگم...
پیوست دوباره: اینکه من هی با سعید دعوا می کردم و اشتی می شدیم رو به این خاطر گفتم،که دوستان بدونند که ایشون بعد از پیش اومدن کوچک ترین مشکلی کل دوستی رو زیر سوال می بردن و مهم تر اینکه سعی داشتم اگر بشه کاری کنم که اوضاع درست بشه..ولی نتونستم....و اینم می گم که در هر دعوا ما همیشه یه سری حرفا رو بهم می زدیم...ایشون روی عقده ای بودن و محافظه کار بودن و ترسو بودن من تاکید داشتن...و من روی اینکه ایشون فقط قدرتشون به شناسه شونه و این که احترام رو نگه نمی دارن.خواستم بدونید که من با ایشون خیلی برخورد داشتم(خیلی بیشتر از اینا که گفتم)و خیلی خوب اخلاق ایشون دست اومده
..امیدوارم که دوستان از من ناراحت نشن...و دعوا درست نشه..ولی چون قرار شد ناگفته ها گفته بشه...و به من همچین حرفی زده شده بود..خواستم ببینم موضوع چی بوده واقعا...
پیوست
یوست دوباره: این مربوط به سایت جادوگران هست..اگر من درست فهمیده باشم البته!من سایت محفل نمی دونم چی بوده!


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۳/۸/۳ ۱۳:۱۴:۴۱
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۴/۵/۵ ۲۰:۰۲:۵۸



Re: فرهنگ اصطلاحات فروم
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۳
#30
این نسخه جدید فرهنگ سایت توسط من و پروفسور مک گونگال تهیه و تنظیم شده است...البته بیشترشو من انجام دادم


گیزر: معادل گیر در زبان فارسی..دارای کسره بر روی حرف ز...
پیدایش: اشتباه تایپی در کنفرانس های فراسایتی!

نمید: دوست دختر پاتر..عشق مدرن...دختری مظلوم از اهالی فراسایتی..وی که بسیار مظلوم می باشد بارها و بارها توسط پاتر و با سیم سرور مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
دارای حرف کسره بر روی ن
نحوه پیدایش: اشتباه تایپی در کنفرانس های فراسایتی

آموش:آموس دیگوری..پدر سدریک دیگوری مرحوم...وی کارمند وزارت سحر و جادو می باشد...
نحوه پیدایش: وی فردی معتاد در کنفرانس های شبانه می باشد...که برای اولین بار وقتی یه صدای مشکوک از خونه سدریک سابق...ریموس فعلی اومد...اموش وارد فرهنگ سایت شد...
موارد استفاده: برای موارد اعتیادی

کو کو غذا: معادل پروفسور سوروس اسنیپ...استاد معجون سازی هاگوارتز...گشنه ترین فرد سایت
نحوه پیدایش: از نمایشنامه های سایت...وی به دلیل شرکت نکردن در کنفرانس های اوایل سایت..تنها نقشی که توش جا افتاد..کو کو غذا بود...
موارد استفاده: برای تموم کردن نمایش به نحوه های فرز و یهویی!به طور مثال: سوروس مرلین را خورد!

بی جامه پارتی: از واژه پیژامه پارتی گرفته شده...امری است بسیار طبیعی و حیاتی...در مدح ان گفته اند..بدون ان زندگی نباشد.
نحوه پیدایش: در کنفرانس ها...ورژن جدید پیژامه پارتی
موارد استفاده: در جاهایی که مرلین یافت میشود..و اکثر مکان های رفت و امد مرگ خواران...و شکنجه دادن!

تنفس مصنوعی: معادل بوس..کیس..فرنچ کیس..ماچ و یا هر چی که این تعبیر را به یاد اورد...بدون بی جامه پارتی استفاده نمی شود.
نحوه پیدایش: در نمایشنامه های سایت...
موارد استفاده: شکنجه دادن...احیای نفس..زنده کردن مرده ها..یا خفه شده ها...و موارد رومانتیک

بوق: صفتی مختص مدیران سایت...معادل گاگول..بیق...یا هر چی که به مدیران نسبت می دهند.
نحوه پیدایش: توسط عضو دوره ما قبل عید؛ سارون به مدیران اعطا شد.
موارد استفاده: در امضای بعضی از مدیران هنگام پیام مدیریتی دادن...همین!به طور مثال: بلا _ بوق
دومبولیسم: واژه تخصصی برای کسانی که در نوشتن خود غلط املایی دارند..دامبل،دامبی،دومبول!
نحوه پیدایش: البوس دامبلدور قبلی سایت...که در نوشته های خود غلط املایی داشت.
موارد استفاده: منحصرا برای اعضای ارتش سفید

خارج از چارچوب: معادل ضرب المثل پاتو از گیلیمت دراز تر کردی! حد رو زیر پا گذاشتن...گذشتن از مرزهای سایت!
نحوه پیدایش: توسط ولدمورت در یکی از کافه ها
موارد استفاده: هر کی از یه حدی فراتر رفت!

هوووووم: واژه شناسایی اعضای سایت جادوگران از غیره! واژه ای پر معنی به جای کلمات: سلام..حرفی ندارم..مشکوکه...هستم ولی خسته ام...راستی...وا...که این طور...چی؟!..و یه عالمه دیگه!
نحوه پیدایش: از اول سایت! در کنفرانس های فرا سایتی
موارد استفاده: همیشه..همه جا..

هومک: واژه پیشرفته تر هوم..برای اعضای قدیمی تر سایت...توضیحات هووووم در این مورد نیز صادق است.

در کوبیدن: نحوه رایج امدن داخل کافه های سایت...وارد شدن...داخل شدن!
نحوه پیدایش: توسط مودی در میخونه دیگ سوراخ
موارد استفاده: هر جا که در بود...مخصوصا کافه ها و میخونه ها

سوراخ تاپیک: محل عبور و مرور گیلدروی لاکهارت!
گیلی از سوراخ میاد تو....

غش کردن: از حال رفتن...بی هوش شدن...واژه تخصصی هنگام ورود گیلدوری لاکهارت...
گیلی از سوراخ میاد تو... و همه دخترا غش می کنن!

سیم: نخ..مفتول...وایر..طناب...بند...شیلنگی که الکترون ها از توش میان و میرن!

سیم سرور: شیلنگی که به سرور وصل میشود و الکترون ها به سرور منتقل می شوند! وسیله ضرب و جرح نمید...توسط پاتر.وسیله ازار و شکنجه روحی دادن اعضای سایت توسط پاتر!

دان شدن سایت: بودن پای پاتر بر روی سیم سرور...شکنجه شدن اعضای سایت...اغفال شدن اعضا توسط چت روم های بی ناموس...اضافه کاری مدیران برای برگزاری عملیات ژانگولر جهت سرگرم کردن اعضا تا درست شدن سایت!

انتحار: واژه ای بسیار با کلاس ویژه کسانی که یهویی تصمیم می گیرن یه کاری رو بکنن...مخصوصا برای ترک سایت..و یا کاراهای ناظری و مدیریتی...

گاز گاز کردن: تیکه تیکه کردن..لت و پار کردن...داغون کردن...طرف رو مخشو داغون کردن!رو اعصاب کسی راه رفتن!واژه اختصاصی برای بلاتریکس

مخ زدن: مخ زدن..مخ طرف رو پیاده کردن..اذیت کردن..سرکار گذاشتن..

دستشویی: مکانی برای چیز! مکان مورد علاقه مرلین...
نحوه پیدایش: در نمایشنامه ها...نامعلوم
موارد استفاده: همه جا!

ریش: موی زبری شایدم نرم! که بر صورت اقایون می روید...کلمه اختصاصی برای مرلین جادوگر...ریش مرلین!

آفتابه: وسیله ای است برای دستشویی! یکی از وسایلی که همیشه در دست مرلین پیدا می شود.اسلحه سری ارتش سفید!
نحوه پیدایش: هر وقت دستشویی بوده..البته این سوال هم مطرحه..که اول افتابه بوده یا اول دستشویی

بمب بازی: بازی رایج بین اعضای قدیمی سایت!یکی از بازی های مسنجر 6

بی پی جی 13: بی ناموسی...رعایت سن کسانی که مخاطب هستند...

آسلام: نوعی جدید از دین رایج در سطح سایت!

...: معانی بسیار زیاد..معنی رایج در سایت: گاو!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.