هری پاتر از خانواده ی پاتر از بازمانده های پاوارل و نوه ی اگنوتیوس پاوارل ار دودمان سالازار اسلیترینه؛ پس گودریک گریفیندور میشه دوست جد بزرگ هری؛البته اگه اشتباه نکنم
البته چون خانواده های جادوگری اصیل همه با هم فامیلن،هری شوهر جنی از خانواده ی ویزلی که احتمالا از نواده های گودریک گریفیندورنه،مادر هری از خانواده ی بلک که به ریونکلاو میرسنه،پدرش نواده ی ایگنوتیوس پاوارل و سالازار اسلیترینه؛خودتون یه ربطی هم به هلگا هافل پاف پیدا کنید و تئوری مارو کامل کنید:d:

لاکهارت؛ چون فقط ادعا بود‏↳‏
‏Squibها حساب نیستن چون تقریبا مشنگ به حساب میان

اگه قراره من پاترانوس داشته باشم حتما پاترانوسم یه جغد یا یه عقاب میشه‏(آخه بیشتر دوستام بهم میگن جغد شب و بعضیاشونم میگن جوجه عقاب کلات که هردو اسم داستان داره‏)‏

1.نام کامل:گلرت گریندل والد
2.سن:116 سال
3.تاریخ تولد: سال 1882
4.تحصیلات:اخراجی مدرسه ی دارم استرانگ به دلیل آزمایشات به شدت سیاه
5.ظاهر کلی:لاغر و قد بلند
6.درصد خلوص خون:250%
7.چوب جادو: 15 سانتی متر از چوب اقطی و دارای موی دم تسترال (ابرچوب‏‎)‏
8.علاقمندی ها:جادوی سیاه و یادگاران مرگ
9.توانمدی ها:جادوگر نابغه،دارای استعداد فراوان در دوئل و پیروز در بیش از هزاران دوئل با جادوگران نامدار،بزرگترین جادوگر سیاه قرن یا شاید کل تاریخ
10.بیشتر:فرمانروای مقداری زیادی از کشورهای اروپایی در سال 1945
11.دوست نزدیک:آلفرد وولفریک پرسیوال برایان دامبلدور
12.بزرگترین دشمن خونی:آلفرد وولفریک پرسیوال برایان دامبلدور
13.دلیل بازگشت: اومدم که تحصیلاتم رو تو هاگوارتز با گروه ریونکلاو تموم کنم اخه الان 100ساله که میگن ما به دیپلم ردی دختر نمیدیم و اینکه فک کردی خیلی استادی که چار تا جک و جونور دور خودت جمع کردی؟‏!‏ تازه حبس کشیده هم که هستی دیگه بدتر‏!‏‏!‏‏!‏

به نظر میرسه گلرت گریندل والد در حال حاضر شناسه اش گرفته شده است. کمی صبر کنید آخرین شناسه رو پیدا کنم که اگه خیلی وقت بود ان نشده بود یا فعالیت نداشت، شخصیت رو به شما بدم.

در یکی از ظهرهای تابستان خانواده ی پاتر در منزل مشغول پذیرایی از رون و هرمیونی بودند و بچه ها مشغول بازی و شیطنت . هری که از صدای آنها به ستوه آمده بود گفت:"وقت قصه اس همه بیان اینجا" پنج بچه و بزرگترها به دور هری جمع شدند؛ هری از اونها پرسید که چه داستانی رو دوس دارن بشنون که یکدفعه آلبوس سوروس بلند شد و گفت:"بابا قصه ی نبرد برج ستاره شناسی رو بگو" بچه های دیگه با اعتراض گفتند:"صد بار شنیدیش هنوزم میخوای بشنویش؟" هری گفت:"خیله خوب، این بار داستان ابر چوب رو براتون تعریف میکنم،چوبی آنقدر خارق العاده که آرزوی هر جادوگر و ساحره ای بود" همه ی بچه ها سراپا گوش بودند و کلمه ای از دهان هیچ یک خارج نمیشد. هری داستان را از داستان سه برادر شروع کرد و پیش برد،بچه ها پلک هم نمیزدند و هری نیز با شور و شعف داستان را پیش میبرد. زمانی که هری در داستان چوب را شکست، بچه ها با ناراحتی از هری پرسیدند:"آخه چرا شکوندیش؟" جیمز که شوخیش گل کرده بود گفت:"اگه نمیخواستیش میدادیش به من!!!" هری در فکر فرو رفت و ناراحت از جای خود برخاست و به سمت اتاق زیر شیروانی،همان جایی که آینه ی آرزوها بود رفت و در مقابلش ایستاد و برای مدتی به آینه خیره شد؛ شخص درون آینه دستش را در جیب کرد وچوبی را بیرون آورد،چوبی بلند و با کنده کاری های عجیب؛ به آن نظاره کرد و آن را دوباره در جیب گذاشت...

تایید شد.

ممنون

نام کاربری من KnightChaser27191

من تو خیابان دیاگون گیر کردم نمیتونم جلوتر برم؛ چه کار کنم؟

1.لینک کتابهای فارسی هری پاتر و شاهزاده ی دورگه و هری پاتر و محفل ققنوس دیگه کار نمیکنن، لطفا رسیدگی کنید‏2.روی کتاب هری پاتر و سنگ جادو آدرس سایت jadoogaran.com نوشته شده، لطفا اصلاح بشه3.‏(پیشنهاد‏)تا حالا بیش از 5 سال از کتاب هری پاتر 7 میگذرد اما حیف است که ما یک نسخه هم در سایت نداریم

من وقتی دامبلدور مرد اولین باری بود که گریه کردم و دومین بار صحنه ی مرگ لوپین و تانکس بود ولی گریه واقعیم برای قسمت خاطرات اسنیپ بود که واقعا دلم براش کباب شد و همین قسمتشو ۱۰-۲۰ بار تماشا کردم و گریه کردم