هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲
1. به نظر شما چه بلاهایی طی سالهای دوران دانش آموزی تا ولدمورتی سر تام ریدل اومده که به این روز افتاده؟ کامل توضیح بدین! (10 امتیاز)

خب ابتدا لرد که هنوز لرد نبود، تام ریدلی بود بسیار گوگولی. وی در آن زمان دارای یک عدد روح بود. او این یک عدد روح را تا سن هفده سالگی حفظ کرد.
در سن هفده سالگی او پس از انتخاب نام لررررد ولدمورررت!(با ابهت بخوانید ) موفق شد روحش را به دو قسمت تقسیم کند و نصف آن را پیش خودش نگه دارد. از آنجا که نصف روح کفاف یک متر و هشتاد سانت قد را نمی دهد، او دچار کم خونی، بد خوابی، سرخی چشم و رنگ پریدگی شد.
پس از آن وی پس از چند سال تلاش موفق شد نصف روحش را نصف کند و نصف دیگرش را توی چیز دیگری جا بدهد که از آنجا که اینکار را مخفیانه انجام داد، کسی نفهمید چی بود. از آنجا که یک چهارم روح کفاف یک متر و هشتاد سانت قد و نیم متر پنها را نمی دهد، گوش های ولدمورت شروع کردند به شل شدن و افتادن. وی در این دوره تلاش می کرد با بلند کردن موهایش این نقص را بپوشاند.
چند سال بعد او توانست نصف نصف روحش را نصف کند و نصف آن را در شیء دیگری جا بدهد. از آنجا که یک هشتم روح کفاف یک متر و هشتاد سانت قد و نیم متر پنها و خرمن گیسوان را نمی دهد، ولدمورت شروع کرد به آب رفتن و کم مو شدن...

پس از مدتی یک هشتم شد یک شانزدهم و یک شانزدهم شد یک سی و دوم و یک سی و دوم...

چه انتظاری دارید از یک صد و بیست و هشتم روح خب؟! همین که یک متر و هشتاد سانت قد را کفاف می دهد کلی هنر کرده، انتظار دارید جور عرض و قطر و دماغ و مو و گوش و چشم و زنگدانه های مقتضی و اینها را هم بکشد ؟!!

2. جیمز چرا دیر رسید سر کلاسش؟ (5 امتیاز)
دنبال اقای بلوپ می گشت ، در حالی که یادش نبود اقای بلوپ رو گذاشته رو میز تدریسش!
البته در بدو ورود کاملا طبیعی رفتار کرد که ریا نشه!

3. حضور آقای بلوپ در کلاس چه فایده ای داشت؟ (5 امتیاز)

خب از اونجا که جا مونده بود ، قرار نبود فایده ای داشته باشه...
البته برای شخص من فایده داشت...من یه بچه نهنگ ماده دارم، به کنیزی می پذیرین؟ پسندیدیم پسرتونو!

4. یه نقاشی از مورفین گانت قبل از اعتیاد و بعد از اون برام بکشین. اگه دوس دارین می تونین چندتا تصویر بکشین و به مرور اعتیادشو نشون بدین تا لحظه ی تبدیل شدنش به یه کپه لباس! بدون استفاده از جادو {فتوشاپ!} با نرم افزار paint که رو سیستم همه تون هست! نقاشیتون هر چقد کثیف تر و شلخته تر امتیازتون بالاتر، هر چقد تمیزتر و سوسول تر و با استفاده از نقاله و گونیاتر (!) امتیازتون کمتر! (10 امتیاز)

آقا من می لرزه دستم...نمیشد با مداد رنگی بکشیم؟
این!
توضیح: از چپ به راسته!




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
الف)ویژگی های ظاهری شاخدم

همونطور که از اسم این جانور بر میاد، شاخدم جانوریه دارای شاخ و دم.همینجا نسب این جانور با غول بی شاخ و دم(هیولای مشنگ خوار معروف) از بیخ تکذیب می گردد که خب، موضوع بحث ما نیست...!:دی
شاخدم به نوعی کاملا با تصورات کلاسیک امت جادوگر و غیرجادوگر از اژدها، منطبقه. گردن دراز، تنه ی خپل، بال های چرمی خفاشی کوچیک و به ظاهر بدون قدرت کافی برای پرواز، دم بلند سوسمار مانند و دست های کوتاه.به طور خلاصه میتونید یه تی-رکس رو تصور کنید که بال داشته باشه! و البته دمش هم باید شاخ داشته باشه بالطبع!شاخدم در رنگ بندی های مختلف به دو صورت مات و متالیک دیده شده. توضیح بیشتر فاقد ارزش ادبی است!

ب)شرح مکالمه

اولا شما فکر نمیکنید اگه میخواست ما بدونیم بلند می گفت؟ یه بار هم که یکی اومد آبروی این کورممد رو حفظ کنه شما ممانعت کنید!:دی در ثانی نظر به شواهد و قرائن، احتمال یحتمل بر آن است که کور ممد به دوئل تن به تن و بدون چوب دستی با یک شاخدم گرسنه دعوت شده باشد:دی روحش شاد و یادش گرامی باد!

ج)مقاله

همینها که این بالا نوشتیم کم از مقاله نداشتا...:دی
خب...شاخدم مجارستانی اژدهایی است که به هیچ وجه ارتباطی به مجارستان ندارد! مثل ذرت مکزیکی که در مکزیک از وجودش هم بی خبرند ! از آنجا که نویسنده پیرو مکتب "اژدها همون دایناسوره، منتهی اسپورتش کرده ن!" است، پیدایش این دایـ...یعنی، اژدها را برخاسته از آمیزش یک پتروداکتیل و یک تیرانازوروس میداند که بعد ها بچه شان با دیپلودوکویی وصلت کرد و بعد که از این ازدواج میمون ( جیم دارای کسره است، خدایی فکر کنید، میمون بین این همه غولتشن چه کار دارد؟! :دی) دارای فرزندی شد ،فرزندش دچار جهش ژنتیکی شده، بال های مادر بزرگ و هیکل پدر بزرگ را به همراه گردن والده ی گرامی اش به ارث برد!! والده فوق الذکر که دیپلودوکو ای دارای نام و آبرو بود (حتی برخی مورخان معتقدند بس که وی مبادی آداب و محترم بوده،دیپلم و دیپلمه و ارجی که بر آن مینهند از همینجا بین مشنگ ها باب شد!) از به دنیا آوردن اژدها توله ای (جوجه ای؟ کره ای؟)همچو شاخدم شرمگین شد، بچه را برداشته به کوهستان های مجارستان گریخت! (تصور کنید دپلودوکو با آن عظمت و سرعت لاکپشتی در تحرک ، شاخدم به کول "گریخته" باشد... چی کشیده این زن در این سال ها...!)
بله و در واقع زادگاه شاخدم مجارستان نیست و اگر جهش ژنتیکی او به حدی خفن بوده که ازدواج نسل های بعدی اش با پتروداکتیل ها، دیپلودوکو ها، تی رکس ها، حتی ببر های خنجر دندان(!) تاثیری در تغییر چهره ی نوه ها و نتیجه ها و ندیده های ننه دیپلو ی بینوا نداشته، میتواند نفرین پدرش باشد که شب به خانه برگشت و دید جا تره و توله( یا همان جوجه،کره، لارو حتی!) نیست!
این اژدها در رسته ی اژدهایان هوشمند قرار می گیرد. به عبارتی چیزهایی سرش می شود و مثل گوی آتشین چینی زبان نفهم بار نیامده ( ادیبی می گفت کنج عزلت گاهی لاکپشت را هم حکیم فرزانه می کند:دی) و میتوان از وی انتظار دسیسه چینی، تربیت پذیری، مکر و حیله یا مهر و وفا داشت! البته تا جایی که نگارنده به خاطر دارد تا به حال کسی به تربیت شاخدم مبادرت نورزیده ولی در حالت تئوریک، این امر امکان پذیر است!

شاخدم ها مثل باقی اژدهایان تخم گذار هستند. تخم شاخدم به رنگ سیمانی، با پوسته ی محکم و دارای خال های تیره است. شاخدم از تخم در آمده ابعادی به اندازه یک بچه یکی دو ساله دارد( با دختر خاله مان سانت زدیم) و از گوشت خام تغذیه می کند، مثل اژدهای بالغ.

کافی بود استاد؟:دی

ه) گمراه ساز

اوممم...
گمراه ساز یکی از زیربخش های وزارت سحر و جادوست که وظیفه ی گمراه ساختن مشنگ ها از فعالیت جادوگران رو به عهده داره. مثلا در حالی که چارلی داره قلاده ی شاخدم به دست از فراز ساختمون ریاست جمهوری عبور می کنه، یهو یه گمراه ساز میگه "عع وزیر دیگر اونجا رو!!(اشاره به نقطه مخالف راستای چارلی و اژدها) یه دودو!! و وزیر دیگر سرش رو بر می گردونه تا دودو رو ببینه و گمراه میشه، و چارلی و اژدها به سلامت عبور می کنند!:دی
در مواردی مثل وزیر مشنگ ها که به راحتی گمراه میشن، گمراه ساز زیاد به زحمت نمی افته...در مورد فضول هایی مثل پتونیا دورسلی یا ناظمین مدارس مشنگی، یک تیم زبده اعزام شده، به جادوهای مثبت هجده سال متوسل میشن تا طرف رو گمراه کنن:دی

+ این مترادف های فارسی که بعضا استفاده میشه تو متن تدریس اساتید گیج کننده ست، همه که یک نوع ترجمه از کتاب رو نخونده ن، ممکنه اون چیزی که ترجمه ی من نوعی اسم برده برای شما زمین تا آسمون متفاوت ترجمه شده باشه...!




پاسخ به: یتیم خانه سنت دیاگون
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
در حقیقت من هم تا پست ویلبرت رو که خوندم از فلور و آماندا و آندرومدا صحبت شده بود و خبری از دافنه نبود. پس منم سوژه رو با حضور این سه شخصیت ادامه میدم

شماره عینکم باید عوض شده باشه ناظر جان ببخشایید! من همیشه این سه تفنگدار رو با اون سه تفنگدار قاطی می کنم
----------------------------------------------------------------

فلور: این ناجوانمردانه ست!
-
-این مخالف نص صریح قوانین حقوق بشره!
-
-اصن..اصن حالا که اینطوره اینا جفتشون بالای هیفده سالشونه!
ولی خانم کول همچنان که آماندا و آندرو* رو در آغوش کشیده بود سالن رو ترک کرده بود. در جواب فریاد آخر فلور گلوله خاری از جلوی دوربین قل خورد و گذشت.
فلور:

[چند دقیقه بعد]

فلور جلوی در، روی پله های ورودی ساختمان نشسته بود و بی هدف علف های هرزی زا که لا به لای ترک های پله درآمده بودند می کَند. هیچ باورش نمی شد که اینطور نارو خورده باشد.
-آخ بیل اگه الان اینجا بودی .... بلایی به سرت میاوردم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن!! آخه کجا گذاشتی رفتی این موقع سال؟!
در همون حال که فلور نشسته بود و با خودش حرف می زد ، دو تا سایه ی بلند روی پله ها افتاد...
فلور سرش را بلند کرد و با صحنه ای اینچنینی مواجه شد:

تصویر کوچک شده


[افکار فلور: چقدر این دو تا آشنان! من اینا رو یه جا ندیدم؟ ]

آقای حاضر در تصویر گفت :
-این دیگه کیه؟
خانم حاضر در تصویر گفت:
-تو دیگه کی هستی؟
فلور که همچنان در کف بود که این دو نفر با لباس مشنگی اینجا چه کار می کنند جوابی نداد.
.
.
.
آقای حاضر در تصویر کمی به فلور خیره شد و بعد گفت :
-ولش کن، لابد یه دلیلی داره که راهش نداده تو...بریم!
خانم حاضر در تصویر برای فلور پشت چشمی نازک کرد و دنبال آقای حاضر در تصویر راه افتاد.

[افکار فلور: من یه جا اینا رو دیده بودما...مشکوکیوس! ]


*اسامی حالا دیه درسته؟
+ عجب سوژه ای دادم...اوف :vay:




پاسخ به: طرح نقد پست های دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲
آیا هنوز هم اینجا نقد داریم؟
ممکنه این پست من نقد بشه ایا؟ :pretty:

http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=268279




پاسخ به: یتیم خانه سنت دیاگون
پیام زده شده در: ۱۰:۱۰ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲
دافنه توضیح داد:
-خب، همین! ما جای دیگه ای رو نداریم که بریم

خانم کول نگاهی به قد و بالای فلور، دندون نیش خون چکان آماندا و آواتار دافنه انداخت و عینکش رو روی دماغش تثبیت کرد.
-البته همونطور که احتمالا میدونید...یا شاید هم نمی دونید، ما اینجا فقط از جادوگرای زیر سن قانونی نگهداری می کنیم...حتی خود تام رو هم بعد از هیفده سالگی بیرون کردیم! شما سه نفر زیر سن قانونی هستید آیا؟

هر سه ساحره مرگخوار طی 0.01 ثانیه تصمیم گرفتن سرو ته کردن آویزون کردن خانوم کول از سقف سرسرا به جهت اسم بردن از ولدمورت به نام کوچک رو به زمان مناسب دیگه ای موکول کنن...!

دافنه که از شدت کظم غیظ آواتارش به رنگ قرمز در اومده بود گفت:
-بله هر سه تامون!
[تفکرات داف: از کجا میخواد بفهمه که نیست...؟!]
فلور زیر لبی گفت:
البته به غیر از آماندا که 500 رو شیرین داره!

خانم کول گفت: خب بعدا در مورد سنتون تحقیق می کنم البته...ولی فعلا!
لیست بلند بالایی که بی شباهت به تصورات فلور نبود از جایی ظاهر کرد ( آماندا: به جان عزیزم این یه چیزیش میشه ) و قلم پری به دست گرفت؛
-پس اجازه بدین با فهرستم تطبیقتون بدم. میبینین که، تقاضا زیاده خب تا وقت هست اسماتونو بگین بنویسم.
-یعنی چی تا وقت هست؟
-گفتم که، تقاضا زیاده....تو همین فاصله که ما داریم حرف می زنیم چند نفر دیگه هم ثبت نام کرده ن! و الان...بله، میبینم که ظرفیت تکمیل شد!
آماندا اعتراض کرد:
-به غیر از ما که کسی اینجا نیست!
-نه دیگه، آخه فقط من که ثبت نام چی(!) نیستم!....ببین:

خانم کول لیست رو جلوی دماغ آماندا گرفت و تکون تکون داد. آماندا به لیست که دست خط آشنایی داشت نگاهی انداخت...
-ببخشید ولی تام ریدل(مجازی) دقیقا یعنی چی؟
-هاه؟
خانم کول به لیست نگاهی انداخت و...
-اوه! ببخشید، این لیست لو رفته ی ترکیب تیم کوییدیچ راونه!
بعد در حالی که کاغذ رو پشت سرش قایم می کرد طومار دیگه ای ظاهر کرد.
-خب بذارین ببینم...نه، ظاهرا هنوز به اندازه دو نفر جا داریم...ولی به نظر میاد شما سه تایین

دافنه، فلور و آماندا نگاهی به همدیگه انداختن...




پاسخ به: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۹:۰۳ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲
1- تحقیق کنید و مخترع این ورد را بیابید و راجع به زندگی اش اندکی توضیح دهید.

تحقیقات ما در WORLD WIDE WEB نشون میده مخترع این ورد کسی نیست جز هکتور دگورت گرنجر :zogh: هکتور دگورث گرنجر که از این پس جهت صرفه جویی در کالری لازم برای فشردن صفه کلید در این نوشته به نام ه.د.گ نامیده میشه، معجون ساز معروفی بود که دستی در اختراع طلسم، تغییر شکل گیاه شناسی و حتی مراقبت از موجودات جادویی داشت! کأنه مایکل فارادی مشنگ ها
ه.د.گ که هر گونه نسبت داشتن نسبی و سببی با ه.ج.گ (هرمیون جین گرنجر،مشنگ زاده ی معروف ) رو تکذیب می کنه، شب های جمعه آخر ماه نذر داشت که برای همسایه ها فلیکس فلیسیس درست کنه...و از اونجا که درست کردن معجون در مقیاس هیأتی تسترال نر می خواهد و ساحره ی پیر، وی سرانجام در عنفوان جوانی دچار آرتروز مزمن و در رفتگی دیسک کمر شد! بنابراین برای جا به جایی مواد لازم کارش با تمام استخوان های بدنش درگیر بود! وی که به شفادهنده اعتقادی نداشت و کلا معتقد بود «مرگ دست خداست» این ورد رو اختراع کرد تا بتونه باز هم نذر خودش رو به پیشگاه مرلین ادا کنه!
+از شفا یا عدم شفای این جوان جویای نام اطلاعی در دست نیست

2- چه اتفاقی منجر شد که او این ورد را بسازد؟
عع من این سوالو ندیدم خب تو متن بالا توضیح داده شده!
البته اینجا لازمه توضیح اضافه تری بدم در این راستا که ه.د.گ خیلی مطالعه ها نمود و تحقیقات انجام داد و این ورد رو از روی چند ورد باستانی ساخت...یکی از زمینه های مورد علاقه ش( که تمومی هم ندارن شکر مرلین :hyp: ) مطالعه طلسم های باستانی بوده!

3- اولین باری که از این ورد استفاده کردید کی بود؟ برای چه کاری استفاده کردید و چه اتفاقی افتاد؟

با وجودی که همینطور که برادر زاده ی زن داداشم فرمود اصیل زاده ها از ورد های ساخته مشنگ زاده ها استفاده نمی کنن من لازم میدونم یادآوری کنم ه.د.گ هیچ نسبتی با ه.ج.گ نداره و یه اصیل زاده ی بی شک و شبهه هست!

اولین بار برای بلند کردن جن خونگی ای که مهلت اعدامش فرا رسیده بود ازش استفاده کردم، جن کوتاهی بود و از اون گذشته هیچ نمیخواستم خم شم بهش دست بزنم بعدش هم اتفاق خاصی نیفتاد، بلندش کردم گذاشتم رو تخته ی اشپزخونه، سرش رو قطع کردم و به دیوار (کنار سر فک و فامیل هاش) نصب کردیم و بسی نشاط رفت!


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۶ ۹:۰۸:۳۳



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۸:۴۱ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲
آل ها بیشتر در کدام کشور ها زندگی می کند؟ (5 نمره)

کلا آل جانوریست بسیار خودنما، خود بزرگ بین، خود شیفته، نیازمند توجه! بنابراین آل کلا جاهایی که کسی بهش اعتقاد نداره نمیره! چون هر حرکتی بزنه کسی نمی گه «عع! آل بود» که! فوقش مرحمت می کنن میگن «لولو اومد برد » چه خفتی از این بیشتر واقعا؟! من از شما می پرسم! لذا کل کالری ای که آل مورد نظر سوزونده، کوبیده رفته محل مذکور، بچه رو یافته، جـــــــذب کرده، بلعیده، مضغ و بلغ و هضم نموده به فناست!

بنابراین شما وسط جزایر اتلانتیک هم ممکنه آل پیدا کنین ... ممکنه نکنین...جوینده یابنده است

آل ها چگونه کودکان را به خود جذب می کند؟به طور خلاصه توضیح دهید؟ (15 نمره)

آل: نی نی گوگولی؟
بچه: آغون! (ترجمه: جانم عمو؟)
[آل به کمک دست های زیادی که داره ! تعدادی شکلات، آب نبات، تافی روکش دار «همینجاست »، تک تک، کیت کت و دنت طالبی(!) از پشتش در میاره و نشون میده] :pretty:
بچه: آغون! (ترجمه : کودکان زیر یک سال ار خوردن هر چیز غیر از شیر مادر خودداری می نمایند! عمو از شما بعیده!)
آل:
[جانور به کمک تعداد دیگری از دست های متعددش(!) تعدادی کارتون دیجیمون، فوتبالیست ها، با خانمان، حنا دختری در مزرعه و غیره بیرون میاره و تکون تکون میده]
آل:
بچه: آغـــــــــــون! (ترجمه: برو بابا اینا دیگه قدیمی شده...ما الان باکوگان و بن تن و هپی تری فرندز نگا می کنیم!)
[آل مدتی به فکر فرو میره و بچه به شکل منتظره همچنان!]
.
.
.
[چند دقیقه بعد]
آل به این نتیجه میرسه که اصلا بیخیال جذب بچه! میره بچه رو می زنه زیر بغلش و از در خارج میشه

آخرین حمله توسط آل ها در کجا و به چه کسی گزارش شد و آیا این آل در حمله ی خود موفق بود؟ (10 نمره)

آخرین حمله ی ال ها توسط مصطفی زمانی (مشنگی معروف) گزارش شد ...راستش خود مصطفی زمانی ناموفق بود در گزارش این ماجرا! هی این بچه رخ به ناخن خراشید و گیسوانش رو دونه دونه کَند و چشم در حدقه چرخوند و کف بر دهان آورد و فریاد ها زد و نعره ها کشید، احدی بهش محل نداد...البته حق هم داشتن مردم، رفته وسط ارمنستان فارسی فریاد می زنه، زبونشو نمی فهمیدن خب

البته جوخه ویژه ای از وزارت سررسید و طی جادوهایی حافظه دست اندرکاران اصلاح شد و همگی دست داشتن آل رو در گم شدن بچه تکذیب کردن! و این آل متاسفانه در دستیابی به شهرت ناکام موند و نامش در صفحه تاریخ به یادگار نموند...ولی به هر حال در گرفتن و هاپولی کردن بچه نقش موثری داشت و موفق بود

سوال امتیازی:وزارت سحر و جادو چگونه بر مشکلات جانوران نظارت دارند؟ (10 نمره)

به وسیله GPS رایتل، با سرعت اینترنت بالا، یک گیگابایت اینترنت رایگان در ماه مبـ...خب به این بخشش کاری نداریم:دی
به وسیله ی جادویی مثل «ردپا» که روی جادوگرای زیر هفده سال میذارن، تمام جانورهای ثبت شده و قانونی قابل پیدا کردن هستن این سیستم که به Global Positioning System معروفه، تا کره ی ماه ساپورت می کنه! مورفین مچکریم!


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۶ ۱۵:۳۱:۰۷



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
اول سوال دوم رو جواب میدم، هویجوری، چون اول حس سوال دومو دارم!:دی

خطای کوییدیچ تعریف مشخصی نداره، فی الواقع هر کاری که داور بگه خطاست، خطاست! میتونه گرفتن جاروی حریف یا ضربه زدن با چماق تو فرق سر بازیکن تیم مقابل باشه، میتونه لایی کشیدن مهاجم از بین جایگاه تماشاگران باشه! در واقع به قولی Davar is Rule!! هر آنچه داور بگفت همانست و نیست جز این!

قانون خاصی هم واسه کوییدیچ درج نشده راستش، قراره گل بزنیم ،لایی بکشیم، گوی زرین بگیریم (البته همه این کارها رو در صورت صلاحدید داور انجام میدیم، مطابق شق اول!) و دور هم خوش باشیم... البته جهت جلوگیری از هرج و مرج چند تا قانون کوچیک داره از جمله

گوی زرین یدونه ست. ایضا کوافل. بازدارنده دو تاست اما. کم و زیاد هم نمیشه!
هر کی گوی زرین رو بگیره صد و پنجاه امتیاز میگیره و هر کی گل بزنه ده امتیاز. آخرش اینقدر بازی می کنن تا گوی رو یکی بگیره( گوی تعهد داده از محوطه زمین خارج نشه و ملتی رو منتر خودش نکنه!) و بعد هر کی بیشتر امتیاز گرفت برنده س!
هر کی تو پست خودش بازی می کنه ولاغیر، مثلا نمیشه دروازه بان اسنیچو بگیره بعد سوت بزنه هوی! جستجوگر! بیا بگیر اینو از من!:‏|‏

همینا مهم هاش بود...!و اما سوال اول...قلمم کمی گرم شد رول بزنم:دی
پیشاپیش بابت کد شکلک ها عذر، صفحه اسمایلی ها برام باز نمیشه!

گودریک سنش قد نمیدهد، رولینگ قلمش و شما حافظه تان، و به خاطر نمیاورید ما از کدامین کبریا به زیر آمده و قصد پرواز با جارو نموده ایم!هان! درست است که دختران خاندان بلک همه آفتاب مهتاب ندیده اند و مادرانشان با طلسم سوزاننده پشت دست هایشان را داغ می کنند اگر یکیشان هوس کند برود بازیکن کوییدیچ بشود، ولی ما خانوادگی ژن کوییدیچ و جاروسواری داریم؛ به قولی تسترال نمی بینیم والا سوارکار قابلی هستیم!‏

[‏خب دیگه، رجز خوندن بسه!] ... توجه نکنید صدای پشت صحنه بود...!

خب، جاروی خود را به دست گرفته و با وقار و متانت سوار می شویم...عمه جان بلک مان معتقد بود همیشه موقع جاروسواری باید یک بر روی جارو نشست، راست چونان عصا قورت دادگان،به طوری که اصالت خانوادگی از دور با انگشت به چشم بینندگان فرو برود. همیشه سعی کرده ام طبق نصیحت آن مرحومه جارو سوار شوم.

اما چه کنیم که باد که بین گیسوانمان میپیچد ،لرزش جارو زیر دستانمان ، مناظر اطراف و حس خوب پرواز آدم را دچار نوستالژی می کند...یک آن از خود بی خود می شویم، عنان از کف داده چون نوجوانی چهارده ساله زیگزاگ و قیقاچ می دهیم، میخ ترمز می گیریم، از بازدارنده ی استاد جاخالی می دهیم، کوافل را به درون دروازه انداخته خودمان مثل آن مشنگ شکیل اونیل نام از حلقه آویزان می شویم...سپس آرامش خود را بازیافته، با ترکیبی از :‏‏|‏ و :"> نزد استاد باز میگردیم... که به شکل @-‏‏)‏ درآمده است...!
عمه جان اگر بود، یک تار مو روی سرمان باقی نمیگذاشت. حتم دارم به جزای این کارمان ک تک موهایمان را با موچین می کند.:‏|‏




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
۱-آره واقعا چرا؟!شما همین بازی سیمس رو که مشنگ های مونث بازی می کنن در نظر بگیرید! شخصیت اول مدام در تنگنا های عمیق اقتصادی-فرهنگی- اجتماعی- و.... قرار می گیره! وقتی بچه ست هی باید درس بخونه! وقتی بزرگ تر میشه باید هی ظرف بشوره و کار خونه انجام بده! بازم وقتی بزرگتر میشه باید دنبال شوهر(یا همسر) بگرده ! در انتها وقتی میمیره هم تو تنگناست! چون جاش یه گلدون (یا نهایتا سماور،حتی تنگ تر!) باقی میمونه که می برن خاک می کنن همونو! فی الواقع مشنگ ها تو زندگی واقعیشونم در موقعیت های پر فشار و پر استرس قرار می گیرن مدام، همینه که پوستشون خراب میشه و مجبورن کرم حلزون استعمال کنن! با پنجاه درصد افزایش حجم و تنها سی درصد افزایش قیمت!

درکل به نظر میاد تحت فشار بودن جزء لاینفک زندگی مشنگ هاست!( جا داره روزی سه بار سجده شکر به درگاه مرلین به جا بیاریم که مشنگ نیستیم،ها...)

۲- بازیهای کامپیوتری یکی از واجبات زندگی هر یک از مشنگ هاست!:دی

۳-خب خیلی تاثیرا ممکنه داشته باشه... ما مشنگی رو از دور میشناسیم که از طریق این بازیا گواهینامه گرفت حتی!@-) یا مثلا میشه به استراتژی های جنگی مخوفی دست پیدا کرد که طی اونها شخص تا درجه کماندویی ممکنه اطلاعات نظامی پیدا کنه!>:)یه تاثیر دیگه ش اینه که مشنگا از هری یاد گرفتن ادای جادوگرا رو در بیارن!!:‏|‏ به حق چیزای ندیده!!

۴-ایجاد جو هیجان انگیز در کلاس و جو دادن به دانش آموزان:دیاساسا روان شناسان معتقدن وارد کردن یه شوک آنی در ابتدا به مخاطب میتونه در میزان توجهش تاثیر شگرفی بذاره:دی استاد هم با این به این موضوع سعی در بالابردن راندمان کلاس داشته! یه وقت فکر نکنید استاد رو جو گرفته بوده هااااا....:-"

۵-اصیل زاده و اینطور جلافت های مشنگی؟!!

+صفحه انتخاب شکلک برام باز نشد...معذورم!


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۳ ۱۴:۱۸:۵۵



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲
با سلام
آقا تو پروفایل من یه تاریخی دیده میشه متعلق به سال 1348 ! من نمیدونم تاریخ چیه، ولی با فرض اینکه من اون موقع پا به عالم گیتی گذاشته بودم، تو اون زمان بعید میدونم اینترنت تو ایران موجود بوده باشه:دی
چیه جریان؟








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.