هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ستاد انتخاباتی سیوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳
نقل قول:

فرد ویزلی نوشته:
انتقاد: آیا اگر ما ملت جادوگر خود را به یک مرگخور بدهیم امکان این نیست که سفیدیان نابود گردند و ملت جادوگر در سیاهی و پلیدی زندگی کنند؟ آیا با رای دادن به شما زندگی مردم به روال عادی بر میگردد؟ آیا مرگخور ها ملت را گمراه نمیکنند؟

شما که ظاهرا انتخابتو کردی آقای ویزلی اما اینجا ستاد انتخاباتیه.کاندیدها جدا از دیدگاه ها و گرایشاتشون برای ایجاد یه جامعه منسجم و مکانی که ملت بزرگ جادویی بتونه در اون با آسودگی خیال زندگی کنه و مسیر رو به پیشرفتشو طی کنه تلاش می کنن.من طرفدار لرد سیاه هستم ولی در این مکان من برای خدمت گذاری به مردمم حاضر شدم.
یعنی شما تصور کردین من به عنوان وزیر صلاح یه مملکتو حاضرم فدای اهداف خودم کنم؟تفکرتون کاملا اشتباهه. براتون مثال هم میارم از دولت قبلی با وزارت مورفین گانت.ایشون هم مرگخوار بودن اما مسلما کسی نمی تونه منکر خدماتی بشه که به جامعه جادوگری ارائه دادن.من خودم افتخار خدمت تو اون دولت رو داشتم و با اطمینان در این مورد صحبت می کنم.از دیگر کسانی هم که تو اون دولت بودن یا اونو دیدن می تونین سوال کنین.ضمن اینکه تو کابینه ایشون از هر قشری چه ماگل زاده، چه اصیل زاده و مرگخوار و محفلی حضور داشت و در کنار هم فعالیت می کردن و با هم مشکلی نداشتن.
دولت من هم مبتنی بر روابط نیست و سعی من برای ایجاد یه دولت بر پایه شایستگی سالاریه.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۴ ۱۸:۱۴:۴۰


پاسخ به: ستاد انتخاباتی سیوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳

نقل قول:
1.صادقانه بگید طرف ما هستید یا ارباب؟(الکی نگین طرف ما چون ممنکه من از طرفداران ارباب باشم!)

الان من درست متوجه نشدم منظور شما از ما کی بود؟البته وقتی کلمه "ما" میاد وسط یعنی شخص گوینده خودشو جزو اون جمع حساب می کنه و وقتی شما می فرمایین طرف شما هستم یا ارباب پس شما هم جزو طرف مقابلین چطور ممکنه طرفدار ارباب باشین؟

با این همه تصور می کنم رفتار و منش من تا الان موضعمو مشخص کرده باشه.به طور قطع و یقین من طرف لرد سیاه هستم.هرچند پیشینه من پیچیده و همراه با خیانت های گوناگونی هست ولی موضع فعلی به طور قطع مشخصه.اگر من طرف ارباب تاریکی نبودم الان تو پروفایلم نوشته نشده بود مرگخوار دوشیزه عزیز!
نقل قول:
2.به نظر خودتان ایا شایستگی وزارت را دارید؟ایا می توانید از پس کارهای وزارت خانه بر بیایید؟

البته.من به دلیل اینکه در خودم این توانایی رو دیدم برای این کار داوطلب شدم.گذشته از این سمت قبلی من در جایگاه مادرم آیلین پرنس بر کشی پوشیده نیست. در اون دوره من در کابینه دولت آزادی و پرواز در مقام ریاست سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها مشغول به فعالیت بودم. تعدادی از ساحره های سایت هم عضو این تشکیلات بودن و در راه احقاق حقوق ساحره های عزیز فعالیت می کردن.
نقل قول:
3.ایا در کنار جدی بودن خشن نیز هستید؟

سوال شما خیلی کلیه و من درست متوجه نمیشم شما به دنبال چه چیزی هستین؟دنبال یافتن اثری از خشونت تو رفتار اسنیپ یا کسی که پشت این شخصیت قرار داره به عبارتی ایفاگرش؟ برای همین با اجازتون من منظور شمارو تو دوتا فرض بررسی می کنم.

اگر به دنبال خشانت در نقش اسنیپ هستین این شخصیت طبق کتاب موجود بدخلق و بی احساسی بوده و من به عنوان ایفاگرش نمی تونم خلاف این رفتار کنم اما لازمه اشاره کنم اسنیپ خشونتش محدود بوده به کلاساش و دانش آموزاش و همینطور خشونتش بیشتر کلامی بوده. در صورتیکه در عمل هیچ نشانه ای از خشونت ازش ندیدیم جز در واردی که به شدت عصبانی بوده و هر شخصی در حالت عصبانیت ممکنه خشن رفتار کنه.به نظر من که اون تو زمان عصبانیت هم خونسردانه برخورد می کنه و بالاترین خشونتی که ازش دیدیم پرتاب شیشه سوسک به طرف هری بوده!
و اگر سوال شما مربوط به شخصیه که پشت شخصیت اسنیپ قرار داره باید بگم من آدم خشنی نیستم.شاید کمی زود از کوره در برم ولی مطمئنا خشن نیستم و از این جهت جای نگرانی وجود نداره هرچند نمی دونم چرا این سوالو پرسیدین؟مثلا نگرانین من راه بیافتم ملتو کروشیو کنم بی دلیل یا بندازم زندان یا بکشم؟
نقل قول:
وایا به دلیل خیلی مسائل جوانان و نوجوانان ملت را نادیده خواهید گرفت؟

در مورد قسمت آخر سوالتون باید بگم البته که نه هرچند سوال شما هم خیلی کلی پرسیده شده و نمیشه وقتی چنین سوال با این کلیت پرسیده میشه یه جواب جزئی بهش داد.اما هیچ زمامداری انقدر نادان نیست که متوجه نشه سرمایه های جامعه ش همین جوانان و نوجوانان هستن و نادیده گرفتن این قشر در واقع نادیده گرفتن کل جامعه و ضربه زدن به کل مملکته.
نقل قول:
و اما شما باید بگویید برنامه تان برای هاگوارتز چیست چون من هنوز تحصیل میکنم سیاست برایم ملاک نیست پس خواهش مندم جواب این مورد را هم بدهید(شما باید در پاسخ به سوالاتتان دقیق باشید قصد مقایسه ندارم اما کاندید دیگری که نامش را نمیبرم از شما کامل تر پاسخ دادند)

هوم...خب من فکر می کردم جوابام کامل بودن. البته منکر نیستم به خلاصه گویی تو واقعیت عادت دارم چون زیاد حوصله حرف زدن ندارم ولی با این حال بر دیده منت دوشیزه کلیرواتر عزیز.

هاگوارتز در طی سال ها رویه همیشگی داشته.کلاس ها تشکیل میشه و دانش آموزان از گروه های مختلف شرکت می کنن مسابقات داخلی کوییدیچ و...داریم و من به عنوان وزیر آینده این مملکت! قطعا به امر مهم تحصیل فرزندانش اهمیت میدم ولی فراموش نکنین که من هیچ اختیاری بر انجمن وزارت خونه ندارم و اگر کسی غیر از این بگه یا حقیقتو نگفته یا هنوز با وظایف این بخش آشنایی نداره.انجمن وزارت و هاگوارتز دو انجمن مختلفن و من به عنوان وزیر به امید مرلین آینده! نمی تونم تو بخش هاگوارتز دخالت کنم.مدیریت هاگوارتزو هم من نیستم که تعیین می کنم در نتیجه شما باید در این رابطه برید یقه مدیریت هاگوارتزو بگیرید و مجبورش کنین جوب سوالاتونو بده!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی سیوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۳
درب ستاد با صدای خشکی روی پاشته چرخید و پیکری سیاهپوش و لاغر اندام که کلاه شنلش را بر سر کشیده بود در آستانه در ظاهر شد.

اسنیپ بی آنکه وارد شود چشمان سیاهش را در گرداگرد جیگاهی که قرار بود ستاد او در طول برگزاری انتخابات باشد گرداند. نگاهش از روی کاغذهای تبلیغاتی پخش شده بر کف زمین سر خورد و بر میز و صندلی های واژگون ثابت ماند و پوزخندی بر لبان باریکش نقش بست. به نظر می رسید گله ای تسترال رم کرده به تازگی از آن مکان عبور کرده باشند.
اسنیپ پوزخندزنان به داخل ستاد تاریک قدم گذاشت و همزمان زاغ سیاهرنگی که بر روی شانه ی لاغرش نشسته بود به پرواز درآمد تا خود را بر لبه تک پنجره کدر موجود برساند.

تا ساعتی بعد اسنیپ به کمک توانایی بالایش در جادو ستاد را به محلی قابل قبول تبدیل کند.دیگر از کاغذ باطله های پراکنده در هر سو خبری نبود.میز و صندلی ها اکنون مرتب در گوشه و کنار چیده شده بودند و از گردو خاک یک سانتی متری موجود بر لوازم و کف اتاق خبری نبود.
در همان حال که دستمال نمناکی به آرامی در حال زدودن گرد و غبار چندساله از روی شیشه پنجره بود اسنیپ پیچ و تابی به چوبدستیش داد. متعاقب آن پوستری بزرگ بر روی دیواری در انتهای اتاق ظاهر شد.

نقل قول:
شنوندگان عزیز توجه فرمایید!خرمشهر...شهر خون آزاد شد!

ای ملت عزیز جادوگر!

سال هاست که دسیسه و نیرنگ بر زندگانی شما سایه انداخته و پاره ای عوامل به اسم نیکی و سفیدی می کوشند تا از اعتقادات شما به نفع خود بهره برداری کنن و از نیات خیر شما در راه منافع مادی خود استفاده کرده و کاخ های آرزوی خود را بر ویرانه های اعتقاد و احساس شما بنیان گذارند.
آیا زمان آن نرسیده تا با واقعیت رو به رو شوید و خود اداره زندگی و سرنوشت خود را به دست گیرید؟آیا حق شما با این توانایی های خدادادی زندگی در خفا با وحشت و همراه با اطاعت از کسانیست که حتی قادر به انجام آن چیز نیستند که شما بر آن توانایید؟آیا زمان آن فرا نرسیده تا خود را از زیر بار این ستم و قید و بند چون و چراهایی که ظالمانه برای شما وضع کرده اند رها شوید؟بی تردید ارزش شما بیشتر از این است.قدر آن را بدانید!

از من حمایت کنید تا شما را به جایگاهی واقعی که به آن تعلق دارید برگردانم!


اسنیپ با رضایت به پوستر خیره شد.سپس به آرامی به طرف میز چرخید تا به سه نامه ای که زاغش به تازگی روی میز انداخته بود نگاهی بیاندازد.

نقل قول:
وقت بخیر پروفسور اسنیپ، شما و وزارت ... بعد از این همه سال؟

با تشکر از زحمات نماینده شورای الهی و آسمانی زوپس بگمن کبیر مدیر اعظم سایت!

بلی... بعد از این همه سال ما بازگشتیم و به زیر سایه اربابیت پناه بردیم! هرچند به پاس دوستی و همکاری که با هم داریم صحبت های شمارو در مورد شخصیت دون پایه و بی ارزشی چون اون ماگل زاده نشنیده میگیریم و ترس از منویی که در دستان شماست به هیچ وجه باعث این نشده.

من اون عشق رو به دست فراموشی سپردم وقتی دقیقا به خاطر همون عشق بازیچه دستان دامبلدور شدم و مادرم برای دادن حیات مجدد به من حاضر شد از جانش بگذره.باید بگم بالاخره متوجه منظور ارباب شدم که زمانی فرموده بودن اون ماگل زاده لیاقت منو نداره.

لودو ساعت شنیارو چرا از کار انداختی؟فکر کردی کسی عاشق موهای چربمه یا زاغی که رو شونه م نشسته؟اطلاعات سری؟اطلاعات سری در مورد تعداد بچه های ویزلی می خوای یا اندازه ریش دامبلدور یا وقت تبدیل لوپین گرگینه؟شایدم مواد اولیه تهیه سوپ همیشگی مالی؟با این همه یه فکری به حال ساعت شنیا بکن.ظاهرا طبق صحبت هایی که تو چت داشتیم حوری های مرلین رو به اطلاعات سری من ترجیح میدی.

نقل قول:
راستش تقریبا باید بگم سوالی نماده که از شما بپرسم اما چندتا چیز جزی هنوز وجود دارد

بپرسید دوشیزه کلیرواتر من برای پاسخ گویی به ملت جادوگر در این محل حاضر هستم.
نقل قول:
ایا مثل قبل مرموز میشوید ؟(یعنی درحالی که همه فکر میکنند که شما با بیگانه هم دستید شما خودی در می ایید؟

مگه من همین الان مرموز نیستم؟یعنی در حال حاضر تمام نقشه ها و اندیشه های من بر ملت آشکاره؟من همیشه مرموز هستم چون این قسمتی از ذاتمه و مطمئن باشین مثل همیشه همه رو غافلگیر می کنم
نقل قول:
ایا قصد ندارید جهت شستشوی اسان و تمیزی بیشتر موهایتان را کوتاه کنید؟

هیچوقت تصور نمی کردم این هم جزو وظایف یه کاندید باشه.ما موهامونو همیشه به اندازه لازم کوتاه و مرتب نگه می داریم.نگاه کنین تا همینجا! دقیقا تا اینجا و با دقت بهشون رسیدگی میشه.هرچند همه مارو با روغن مو مورد استهزا قرار میدن ولی یکی از دلایلی که شما یه تار موی خراب میان انبوه موهای براق ما پیدا نمی کنین همین رسیدگی همیشگیه.ما موهامونو همیشه مرتب نگه می داریم و ماهانه نوکش رو کوتاه می کنیم و روغن مو بهش می زنیم تا موخوره نگیره و برخی عوامل تنگ نظر اونو به غیر بهداشتی بودن و چیزهایی که فقط برازنده خودشونه نسبت میدن.روش من کاملا مورد تایید وزارت بهداشته!
نقل قول:
برنامه های شما برای هاگوارتز چیست؟

در این مورد فعلا برنامه ای ندارم.برنامه هاگوارتز طی سالیان متمادی همیشه جذب بچه هایی با نیروهای جادویی و آموزششون بوده و با وزیر شدن من هم همین خواهد بود.با این وصف در صورت تکیه زدن بر مسند وزارت پذیرنده هر نوع پیشنهادی در این زمینه و به شور گذاشتنش خواهم بود.
نقل قول:
اسنیپ در ستاد خود با تمرکز بسیار مشغول تهیه معجون فلیکس فلیسیس بود که ناگهان نامه ای طلایی رنگ که با نشان خانوادگی بزرگ خاندان بلک مهر شده بود، بر روی میز ظاهر شد. او دست از کار کشید و کنجکاوانه به آن نگریست. پس از اندکی بررسی، نامه را باز کرد و تنها با یک جمله سوالی مواجه شد: اهل مذاکره هستی؟

معجون فلیکس فلیسیس؟بلک تو هیچوقت معجون ساز خوبی نبودی...ستاد مکانی برای تهیه یه معجون جادویی نیست اونم معجونی که تهیه ش شش ماه تمام وقت می بره در حالیکه نهایتا من دو هفته تو این اتاق کار دارم.

ما همیشه اهل مذاکره بوده و هستیم.مگه شما در جریان مذاکراتی که من با دامبلدور داشتم نبودی؟اوه البته که نبودی. خاطرشو یکی دیگه دیده بود!

البته لازمه اشاره کنم همیشه جریان مذاکرات به شرایط و ارزش ها بستگی داره آقای بلک عزیز و این موارد همونطور که مطمئنم خودت هم می دونی هیچوقت ثابت نیستن.یه روز ممکنه مذاکره بر سر معاوضه یه زندگی با یه جایگاه باشه و روز بعد ممکنه جاشون عوض شده باشه!





پاسخ به: طرح نقد پست های دیاگون!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۳
نقد پست 190 مغازه ویزلی ها- کرنلیوس آگریپا

مستر آگریپای عزیز!به نقدخونه محقر ما خوش اومدین.

خوشحالم که می بینم بالاخره سوژه داره روند عادیشو طی می کنه.کارتون از این جهت خوب بود.

در مورد پستتون ابتدا به ساکن عرض کنم کمی طولانیه.یعنی کمی بیش از حد لازم طولانیه و همین باعث میشه حتی اگر بسیار جذاب باشه خواننده حوصله خوندنشو نداشته باشه ضمن اینکه کار برای نفر بعدی که می خواد پست ادامه بده کمی سخت میشه.
نقل قول:
که ییهو جرج یه لبخند colgate رو صورتش ظاهر شد.

این جمله بار طنز خوبی داشت اما دقت کنین که از شکلک در چه زمانی استفاده می کنین.لزوم نداره وقتی لینک لبخند رو دادین در کنارش از شکلکش هم استفاده کنین.شکلک ها معمولا تو دیالوگ استفاده میشن نه در انتهای جملات توصیفی.در این مواقع باید خیلی محتاط عمل کنیم چون استفاده غیر لازم از شکلک ها در این مواقع می تونن تاثیر عکس به جا بذارن و از زیبایی و بار طنز جمله کم کنن مثل همین قسمت از جمله شما که بدون شکلک به قدر کافی قوی بود.این ایراد در قسمت های مختلف پست هم تکرار شده:
نقل قول:
جرج انگار از خواب بیدارش کرده باشن سرشو تکون داد .

نقل قول:
برای ناظر‌ها و بانو دست تکون داد و به صورت عجیبی‌ به آنها ذول زد

ذول نه!زل!
نقل قول:
سعیشونو کردن که کلمه‌رو حرف به حرف بخونن که البته صحنهٔ خنده داری بود

در تمام این جملات که در بخش غیر دیالوگ پست به کار رفتن جملات به خودی خود منظور و مفهوم طنز رو به خوبی منتقل می کردن.در عوض من تصور می کنم تو برخی از دیالوگ هاتون میشد از شکلک برای جذاب تر کردنشون استفاده کرد که تقریبا تو هیچ دیالوگی این کارو نکدین!
این نکته رو فراموش نکنین شکلک ها در پستای طنز به نویسنده این امکانو میدن تا به جای توصیف حالت شخصیت ها از اونا استفاده کنه.
نقل قول:
راستش با این افسونای فلش بک سوروس و معجون‌های هکتور و بالاخره مورگنا که ییهو افتاد رو سرمون اصلا دیگه حالیم نیست چه سالیه...

اشارتون به اینکه چه بر سر روند سوژه اومده خلاقیت قشنگی بود.ولی جسارتا مورگانا صحیحه!
این ایراد تو قسمت ها دیگه پست هم دیده میشه.قبل از ارسال پست همیشه یه دور دیگه اونو بخونین تا این ایرادات به حداقل برسن.همیشه تو پستایی به این اندازه وجود یکی دوتا غلط املایی و نگارشی ایرادی نداره ولی بیشتر از این تعداد چندان جالب نیست.
نقل قول:
فرد و جرج قیافشون نآگهان به سفیدی ماه شب چهارده می‌شه!

افعال پست شما به صورت گذشته به کار رفتن ولی فعل جمله اینجا به زمان حال برگشته.به زمان افعال پست دقت داشته باشین.
نقل قول:
گوریل انگوری وارد میشود...اهم منظورم اینه که کرنلیوس بزرگ وارد میشود

این جمله بار طنز خوبی داشت.پسندیدیم!

استفاده از سه نقطه در پایان پست ایده خوبی نبود.حتی نیازی به جمله تو پرانتز نبود.شما می تونستین پست رو در همین قسمت و تا دیالوگ آگریپا به حال خودش بذارین و نوشتن ادامه دیالوگ هاشو به تخیل نفر بعد واگذار کنین.

پیشبرد سوژه تون خوب بود.ورود به موقع آگریپا تو حل مشکل ویزلی ها تونست وقفه ای که تو سوژه افتاده بود رو از بین ببره و حالا سوژه مسیر خودشو پیدا کرده.همینطور به اندازه کافی موضوع برای ادامه دادن در اختیار نفر بعدی قرار دادین.کارتون بس قابل ستایش بود!

من فکر می کنم شما در همین پست موفق شدین تا حد قابل قبولی شخصیت آگریپارو به خواننده بشناسونید. همینطور فرد و جرج شما تقریبا همونایین که ما می شناسیم.شخصیت پردازیتون خوب بود.فقط شخصیت سوروس و هکتور و مورگانا که از پست گذشته تو سوژن اینجا عملا بی استفاده موندن. خوب بود اونا هم یه نقشی تو پست شما ایفا می کردن.زیاد برای خواننده ملموس نیست که این سه شخصیت در سوژه باشن ولی نسبت به این وقایع هیچ واکنشی نشون ندن و عملا در حد یه هویج! ظاهر بشن.

پست شما یه پست طنز محسوب میشه و من فکر می کنم شما می تونین بهتر از این بنویسین.جمله بندی ها و توصیف صحنه هاتون قابل قبولن و نشون دادین که قدرت پردازش شخصیتی رو که برداشتین دارین.

با آرزوی موفقیت



ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۲ ۱۹:۳۰:۵۶


پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳
صدای رودولف از لای دستاش شنیده میشه:هی!برین ولی فراموش نکنین که من هنوز استادتونم!فقط الان کمی دچار یاس شدم.

جماعت مرگخوار:

ملت که از رودولف و ژستی که گرفته بود کلا قطع امید کرده بودند ناامیدانه در گوشه ای جمع شدند تا به شور بپردازند.
لودو با یک طلسم اکسیو مدادش را از پشت گوش رودولف احضار کرد.
- اینم جواب نداد...یعنی هیچکدومتون معنی عشق رو تو تمام زندگیتون درک نکردین؟شما دیگه چه جور آدمایی هستین؟

بلافاصله ملت به طرف لودو برگشتند تا با فرمت به لودو خیره شوند.
- مشکوک می زنی لودو!نکنه تو این مفهومو درک کردی و تمام مدت از ما قایم می کردی؟

-

- نه ببینین من منظورم این نبود که...

-

- من تمام این مدت فکر می کردم تنها خائن و بچه مثبت تو این جمع اسنیپه ولی لودو تو هم آره؟

-

اسنیپ با حالتی مخوف موهای روغن زده اش را با حرکت سر کنار زد تا به گوینده این جمله نگاه کند بلکه تحت مخوفیت این نگاه حرفش را پس بگیرد.

-

اسنیپ:افسوس که ابهت مرگخواریم اجازه نمیده یه حرف درشت بهت بزنم تا یه خط در میون وسط دیالوگا نپری.

-

اسنیپ:ولی همون ابهت اجازه میده یکی از معجونای اختراعیمو به زور بریزم تو حلقت!

شکلک مربوطه از ترس مسموم شدن به دست اسنیپ ترجیح داد تا با همان حالت از کادر خارج شده و در افق سوژه محو شود.اسنیپ که خیالش از ظاهر نشدن مجدد شکلک مزاحم راحت شده بود رو به گوینده این حرف...هوم؟حرف؟کدوم حرف؟

اسنیپ:بیا! انقدر وسط دیالوگا پرید سرشت کار از دستم خارج شد.

- دقیقا کدوم سرشت کار منظورته سیو؟

اسنیپ:هیچی اصلا فراموشش کنین! کی اینجا به من لقب خائن رو داد؟کی همیچین جرئتی رو به خودش داده؟خودش اعتراف کنه تا 50 امتیاز از گریفندور کم نکردم!

جینی ویزلی که در فاصله همان چند جمله ضمن رد و بدل کردن شماره با عوامل پشت و روی صحنه مشغول لیست برداری و کاندید کردن تنی چند از حاضرین برای پاره ای امور خیر بود گفت:
- مگه دروغ گفتم پروفسور؟مگه شما عاشق لیلی نبودین؟مگه شما تو کتاب یه شخصیت سفید نداشتین و به خاطر عشقتون به لیلی به اربابتون خیانت نکردین؟تازه من مدرکشم دارم...ایناهاش!

جینی از ناکجاآباد کتاب جلد دوم یادگاران مرگ را حاضر کرد.اما قبل از آنکه فرصت کند صفحه مورد نظرش را پیدا کند اسنیپ از پشت یقه ردایش را گرفت و به این شکل او را از سوژه بیرون انداخت.
-عجب گیری کردم!هنوز که هنوزه من نتونستم نحوه ایفای شخصیتمو برای این دختر توضیح بدم. در ضمن جلسه بعد یه حضور غیاب کنین تا مشخص شه کیا وسط سوژه ن!



ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۱ ۱۳:۱۷:۴۳


پاسخ به: محل ثبت نام از داوطلبان وزارت
پیام زده شده در: ۰:۵۴ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳
مدت زمان عضویت در ایفای نقش:

وقتی مادرمون بودیم یک سال و نیم حدودا ولی وقتی خودمون شدیم کمی بیشتر از یه ماهه!

برنامه های خود برای وزارت:

هیچ برنامه ای مهمتر از این در دستور کارمون نیست جز تسریع بخشیدن به جریان رسالت ارباب بزرگ سرور سروران جهان،فرمانروای مطلق تاریکی ها لرد ولدمورت کبیر به منظور گسترانیدن تاریکی و سیاهی بر جهان و ایجاد یک سیاه جهانی با آرمان های کاملا سیاه تحت فرماندهی ارباب بزرگ!

سوابق در وزارت سحر و جادو:

خودمون هیچ سابقه ای نداریم ولی مادر مرحوممون در کابینه دولت آزادی و پرواز مدتها مشغول به خدمت بودن در مقام ریاست سازمان بین المللی حمایت از سواحریون.

سوابق در ایفای نقش:

خودمون سابقه ی چندانی نداریم جز تدریس دو جلسه آخر درس معجون سازی این ترم هاگوارتز با مدیریت ماندانگاس فلچر و البته افتخار در رکاب ارباب تاریکی ها بودن که این خودش به تنهایی بر هر افتخار و داشتن عنوان و مقامی می چربه. ولی چون ما از مرگ مادرمون تولد یافتیم برای اینکه افتخارات اون مرحوم هم فراموش نشن به شرح اونا می پردازیم.هرکس اعتراض کنه ازش نمره کم میشه! از جمله سوابق مادرمون میشه به این موارد اشاره کرد: ملازم ارباب بزرگ بودن،عهده دار بودن مقام ریاست سازمان حمایت از سواحریون، زمام دار کوچه دیاگون و تالار اسلیترین،سابقه تدریس درس معجون سازی در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز و شرکت در مسابقات درون و برون مدرسه ای کوییدیچ،از عوامل نفوذی در دوران کودتای زمستان با هدف برگرداندن وزیر دولت آزادی و پرواز و نیز زاغ باز حرفه ای!

شعار انتخاباتی:

از این سوسول بازی ها هم خوشمون نمیاد!ما انسانی هستیم تحصیل کرده و فرهیخته.مارو چه به این حرکات خلاف شان؟از پشت صحنه چماق نشان میدن و ظاهرا این گزینه ستاره داره خب پس شعار ما این خواهد بود:

تنها سیاهیست که می ماند!







پاسخ به: طرح نقد پست های دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
نقد پست 189-مورگانا لی فای

آه مورگانای عزیز چقدر خوشحالم اینجا می بینمت.منو هکتور خیلی ازت ممنونیم. چقدر نیاز به کسی داشتیم تا این سوژه رو نجات بده!

نقل قول:
شتروق....

میوو....

- از روی من بلند شو ویزلی گنده بگ!!!

ورود مورگانا به سوژه قشنگ بود.اما کمی غیر منتظره بود.منظورم اینه که یکمرتبه اتفاق افتاد و خواننده براش آماده نبود.در اینجور مواقع خوبه کمی توضیح بدین.مثلا بعد از این جملات اشاره می کردین مورگانا یکمرتبه وسط کادر ظاهر شده و بر حسب اتفاق روی سر یکی از ویزلی های توی سوژه جسم یابی کرده.
همینطور صحنه رو به رویی مورگانا با برادران ویزلی می تونست جالبتر از این باشه.هرچی باشه مورگانا یه مرگخواره و دید چندان مثبتی به برادران دردسر درست کن ویزلی نداره. اینجا می تونست چشمه ای از قدرتاشو به اونا نشون بده یا ساتینو بفرسته دنبالشون و... من تصور نمی کنم مورگانا به همین سادگی از خیر سر به سر گذاشتن دوقلوهای ویزلی بگذره.به ویژه که باعث زمین خوردنش هم شدن.حتی پست شما می تونست فقط توصیف همین رو به رویی باشه. هرچند شما با هدف والاتری پست زدین ولی سعی کنین این جور صحنه هارو از دست ندیدن.
نقل قول:
میوووو...خرچـــ ( افکت جر خوردن لباس فرد یا جرج... هر کدوم که افتاده بودن روی ساتین)

استفادتون از پرانتز اینجا به جا بود. معمولا از پرانتز جایی که نیاز به توضیح بیشتر داره استفاده میشه.با این همه به شکلک پایانی نیازی نبود.شکلک ها بیشتر تو دیالوگ ها استفاده میشن و خیلی کم اتفاق می افته ازشون تو جملات توصیفی غیر دیالوگ استفاده بشه.در این مواقع برای استفاده از شکلک باید بسیار دقت داشته باشیم. چون یه شکلک نا به جا می تونه زیبایی اون قسمت از جمله رو کم کنه.
واگذار کردن حدس این موضوع به خواننده که لباس کدوم یکی از دوقلوها توسط ساتین پاره شده و در لفافه یادآوری شباهت بی حد ایندو به هم اشاره ظریف و زیبایی بود.
نکته دیگه اینکه مورگانا وارد سوژه میشه و جاییکه فرد و جرج ویزلی از قبل تو سوژه بودن ظاهر میشه.به نظرتون عجیب نیست که مورگانا افتاده زمین و زیر برادران ویزلی مدفون شده؟در واقع اگر مورگانا در سوژه ظاهر شده اونم جاییکه برادران ویزلی بودن منطقی تر اینه که اونا زیر مورگانا دفن بشن. خود من به عنوان خواننده پست شما این نکته به ذهنم رسید که جای مورگانا باید با اون نفر عوض بشه یا حداقل برای اینکه چرا مورگانا خورده زمین یه دلیل آورده بشه.
نقل قول:
و خاک آلود برخاست!

فکر می کنم قبلا هم توضیح دادم که استفاده از علامت(!) در انتهای جملات تاکیدی،امری و برای بیان حالات افسوس و تعجب و غیره به کار میره.حالا در انتهای این جمله جاش بود؟نه طبیعتا جمله شما یه جمله خبری ساده ست بدون هیچ تاکید یا حالت امری و...
در استفاده از علایم نگارشی هم به اندازه شکلک ها لازمه محتاط باشیم چون استفاده نا صحیح می تونه از زیبایی جملات کم کنه.
نقل قول:
چند دقیقه بعد هکتور که سرش را پایین انداخته و معلوم نبود چه چیزی را با چرتکه عهد سالازارش حساب میکرد، سینه به سینه مورگانا قرار گرفت

شما تا این قسمت سوژه رو از دید مورگانا روایت کردین ولی اینجا زاویه دید داستان یه لحظه از روی مورگانا به طرف هکتور تغییر مسیر داده.یه تغییر خیلی ناگهانی و بدون مقدمه. این تغییرات اگر بدون دلیل اتفاق بیافتن برای خواننده آزار دهنده هستن.مثلا بهتر بود می نوشتین چند دقیقه بعد مورگانا و هکتور سر پیچی به هم می رسن و هکتور با مورگانا سینه به سینه میشه و باعث میشه مورگانا بیافته روی زمین و یا هکتور همون لحظه که مورگانا میاد حرکت کنه به خواست نویسنده جلوی مورگانا ظاهر میشه و باهاش فیس تو فیس میشه و باقی ماجرا.
نقل قول:
سوروس که از جیغ های مورگانا جا خورده بود چند قدم جلو آمد و به مورگانا کمک کرد تا برخیزد.

هوم؟حس نمی کنین اسنیپ اینجا یکم مثل خودش نیست؟در کل منظورم اینه که اسنیپ شخصیت سرد و بی روحی داره و هرچند برای همکاراش ارزش زیادی قائله ولی در ظاهر اهل کمک کردن به کسی نیست.ضمن اینکه تصور نمی کنم جیغ و فریاد کسی خیلی درش تاثیر داشته باشه!
نقل قول:
داشتم وارد گرینگاتز میشدم که الک و دولک از آسمون بر سرم نازل شدن!

این جمله تون و توصیف برادران دو قلوی ویزلی به الک و دولک خلاقیت قشنگی بود.
نقل قول:
به همین دلیل جغدی که چشم های مورگانا را هدف گرفته بود، دقیقا روی سر فرد یا جرج فرود آمد
.
یه سوال!چند خط بالاتر گفتین که مورگانا حرکت می کنه تا ناظرهارو پیدا کنه و چند دقیقه بعد با هکتور رو در رو میشه.یعنی مورگانا تو این چند دقیقه از فرد و جرج دور نشده بوده که صحنه فرود جغد رو رو سر دوقلوها دیده؟یا کوچه رو دور زده و رسیده به خونه اول جاییکه برادران دوقلو اونجا بودن؟یا اصلا برادران ویزلی دنبال مورگانا راه افتادن؟این قسمت از سوژه خواننده با یه علامت سوال رو به رو شده. خوب بود براش یه توضیحی میاوردین تا خواننده دلیل حضور فرد و جرج رو در این قسمت بدونه.

توصیف صحنه هاتون مثل همیشه خوبن و ظاهر پستتون مرتبه و مناسب حال خواننده.
خاطرم هست یه بار تو پخ گفته بودین طنز نویسیتون خوب نیست و من در پاسخ گفتم این چیزه که به تدریج یاد میگیرین.این پست شما گواه اینه که حرفم درست بوده. این پست نسبت به پستهای قبلیتون بار طنز بیشتری داره.

شما با ویژگی ها و وظایف شخصیت های ایفا تو این مدت کم آشنا شدین و از این شناخت تو پستتون هم استفاده کردین.مثل اشاره به نظارت اسنیپ و هکتور تو کوچه دیاگون و علاقه هکتور به معجون سازی و خوروندن معجون به ملت و....آفرین.
ورودتون به سوژه و برگردوندنش به مسیر اصلی واقعا حرکت تحسین برانگیز و خلاقانه ای بود به ویژه اینکه من داشتم کم کم به قفل کردن تاپیک فکر می کردم!در اینجا از طرف خودم و هکتور بازم تشکر می کنم.

با آرزوی موفقیت


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۰ ۰:۴۸:۳۹


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳
نقل قول:

رون ویزلی نوشته:
یک پیشنهاد کلا سوژه رو عوض کنید
اینجا دیگه چکش زدن ممنوع نیست .هست؟هاهاhammer:


مستر ویزلی!قبل از اینکه چنین پستی اینجا ارسال کنین قبلش یه نگاه به این تاپیک بندازین.این تاپیک صرف نمایشنامه نویسیه.سوالی دارین تو چت یا ترجیحا پیام شخصی یا دفتر ارتباط با ناظر مطرح کنین.پست شما اسپمه و تا 24 ساعت آینده پاک میشه.
سوژه هنوز به قدر یه پست هم نتونسته پیشرفت کنه به لطف پستای بی ارتباطی که با سوژه زده شده.برای عوض کردن سوژه اصول و قاعده داریم.از جمله گذشتن یه زمان معقول از روی سوژه و پست نخوردن طی این مدت.



پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۳
نقل قول:

رز زلر نوشته:
یعنی الان من باید پست کی را ادامه بدهم؟
پست بعدشو خودم زدم.


در صورت تمایل لطفا با توجه به سوژه اصلی که لینکشو گذاشتم از پست هکتور ادامه بدین.
هرچند متوجه م که اوضاع سوژه بدجوری در هم پیچیده.نفر بعدی که بخواد پست بزنه واقعا فداکاری بزرگی کرده.|:


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۸ ۱۹:۱۸:۴۴


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۳
من نمی فهمم چه اصراریه تو این تاپیک سوژه شهید شه.

این بار آخره که اخطار میدم.پستها باید با توجه به پستای قبل باشه.در جریان سوژه اصلی امکانش هست سوژه های فرعی ایجاد بشه اما نباید طوری باشه که سوژه اصلی فراموش بشه که متاسفانه در حال حاضر تو این تاپیک همین وضع با پستای پی در پی ایجاد شده.سوژه اصلی در حال حاضر اینه.
سوژه اصلا پیشرفت نداشته و تمام هم و غم منو هکتور تو این مدت این بوده تا با پست زدن فقط سوژه اصلی رو یادآور بشیم.چندتا پست باید زده بشه تا متوجه این موضوع بشین؟ دفعه بعد تکرار بشه تاپیکو قفل می کنم.شوخی هم با کسی ندارم.



ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۷ ۱۵:۵۸:۱۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.