[spoiler=خلاصه سوژه]گریفیا به دلایلی از راونی ها عصبانی شدن و برای اینکه حساب اونارو برسن تصمیم میگیرن که حواس راونی هارو وسط کلاس پرت کنن تا اونا نتونن به درس گوش بدن و در نهایت امتحانشونو بد بدن و دیگه تو هاگ اول نشن.
به روش های مختلفی بالاخره اونا موفق میشن و راونی ها با اطلاعات کمی باقی میمونن که همین اطلاعاتم توسط آرنولد (پف کوتوله) که روی شونه ی استادا میشسته و درسو گوش میداده بدست آوردن اما بعدها آرنولد به دلایلی از مسئله ای ناراحت میشه و دیگه به درسا گوش نمیده.
راونی ها تصمیم میگیرن که جزوه های گروه گریف رو بدزدن و دزدکی وارد تالار گریف میشن. اما فقط چند تا جزوه ی ناقابل ناقص بدست میارن که فقط شامل چندتا درسا میشده و برای امتحانا کافی نبوده.
پس اونا نقشه ی دیگه ای میکشن که اینبار سوالات امتحانی رو بدزدن. در همین بین گریفیا برای اینکه بفهمن نقشه ی راونی ها چیه، ارگ رو میگیرن و بعد از اعمال شکنجه واری(!) قصد گرفتن اطلاعات رو دارن.
بهتره پست قبلی که مال آرنولده خونده بشه! [/spoiler]
نزد راونی ها:- نه نه نه! باید هرجور شده اون سوالای بوقی رو بدست بیاریم! بــــایـــــد!
آرنولد که از فریاد ناگهانی لونا شوکه شده بود، یکم قدم به عقب برداشت و گفت:
- پس بهتره بری!
لونا صورتش را جلوی صورت آرنولد قرار داد، مستقیم به چشم هایش خیره شد و گفت:
- نه تو هم میای عزیزم!
و یقه اش را گرفت و او را کشان کشان از تالار خارج کرد.
نیم ساعت بعد:لونا با چشمانی گشاد شده به چیزی که اکنون در کیفش جاسازی شده بود خیره شده بود. آنچه را میدی باورش نمیشد!
آرنولد دستان لونا را گرفت و سعی کرد او را از آنجا دور کند و گفت:
- لونا بیا بریم تا گیر نیفتادیم ... بیا دیگه ... دهه!
لونا ابتدا نشگونی از بدن خود گرفت و بعد از اطمینان از بیدار بودن، برای آخرین بار به سوال های همه ی دروس خیره شد. فیلچ مسئول نگه داری آنها در دفترش بود، جایی که هر دانش آموزی میترسد به آن نزدیک شود. اما در آن لحظه فیلچ در دفتر اساتید بود و یک نمونه از سوالات نیز درون کیف لونا بود.
بالاخره لونا دست از نگاه کردن به سوالات برداشت و همراه آرنولد به سمت تالار حرکت کرد.
نزد گریفیا:سیریوس دستی به موهایش کشید و گفت: ببین، تو باید اطلاعات اصلی رو به ما بدی، میفهمی چی میگم کثیف؟
ارگ که بعد از اعمال شکنجه های فراوان احساس ترس سراسر وجودش را فرا گرفته بود بالاخره تسلیم شد و گفت:
- باشه میگم ... میگم.
جسیکا با یک جهش سریع به سمت ارگ آمد، یقه ی او را گرفت و گفت:
- اطلاعاتو رد کن بیاد!
و ارگ شروع به تعریف کردن نقشه ی جدید راون کرد. نقشه ای که آن ها تصمیم داشتند تمام سوالات امتحانی دروس را بدزدند.
- چـــــــــــی؟
ارگ با غرور گفت: به هر حال دیگه این دونستن فایده ای نداره! پس فردا امتحاناس و اونا مطمئنا تا الان سوالارو کش رفتن!
ابتدا جسیکا و سیریوس نگاهی با ترس به یکدیگر انداختند اما لحظه ای بعد، برقی در چشمانشان نمایان شد و با بیشترین سرعتی که میتوانستند آنجا را ترک نمودند.
آن دو قصد داشتند کاری کنند که سوالات از نو نوشته شوند. شاید یک خرابکاری میتوانست موجب تکه تکه شدن، جزغاله شدن یا از بین رفتن سوالات فعلی شده و در نتیجه، مجبور به طرح سوالات جدید شوند که ... راونی ها ندارند!
اما جسیکا و سیریوس فراموش کرده بودند که دوباره دست و پاهای ارگ را با جادو ببندند و حالا ارگ در مقابل درهای باز، بدون هیچ مانعی بود! او میتوانست راونی ها را از نقشه ی گریفی ها مطلع کند!