هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (پروتی.پاتیل)



Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۷:۲۴ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
1.برگردان فارسی نام فیلم چه می شود؟(2امتیاز)
فصل ساحره.
2.کتابی که از اول تا آخر فیلم هی از روی آن می خواندند، نامش چه بود؟(2امتیاز)
استاد من چون زیاد دقت نکردم دقیق نمی تونستم بگم اما وقتی دوستان می گن کتاب سلیمان من چی می تونم بگم؟پس تصویب شد .
3.آیا با پخش چنین فیلم هایی موافق هستین؟چرا؟(5امتیاز)
خب راستش نه. برای اینکه وقتی ما این کار های مشنگ ها رو می بینیم از دست اونها ناراحت میشیم و خب مسلما بعضی از ما ها کارهای نا خوشایندی بر علیه اونها می کنیم و این باعث خراب شدن روابط ما با اونهامیشه.
4.چند مورد ازنحوه ی کشتن جادوگران در قرون وسطا را بنویسید.(5امتیاز)
آتش زدن ،از روی پل های رودخانه ها آویزان کردن،سنگ باران کردن(آنها را در گو دال هایی انداخته و آنقدر رویشان سنگ پرتاب می کنند تا بمیرند)،به میخ کشیدن (آنها را با میخ به میله های چوبی بلند وصل می کردند تا پرندگان به آنها نوک بزنند و از گوشت تنشان بخورند تا بمیرند)،گردن زدن.
5.یک رول جدی بنویسید و خودتون رو در حالیکه شما راجادوگر یا ساحره شناختدو دارن می برنشما را آتش بزنند و حتما هم بعد از آتش زده شدن خواهید مرد ،را توضیح دهید.(8امتیاز)
دیروز مرا هنگام نجات یک دختر بچه گرفتند و حالا می خواهند مرا آتش بزنند .ترس در قلبم حکم فرمایی می کند .نگاهی به اطراف می اندازم تا شاید دیدن یک چهره ی آشنا کمی تسکینم دهد ،اما جز چهره ی مشنگ هایی که با نفرت نگاهم می کنند چیزی نمی بینم . از دور نگاهم به میله ای می افتد که قرار است مرا به آن ببندند دورش را پر از چوب کرده اند تا دیگر هیچ راه گریزی نداشت باشم .نزدیک میله نگهم می دارند و مرا روی سکوی بلندی می برند پدر روحانیشان هم آنجاس اوپس از نگاهی مملو از تنفر به من رو به جمعیت می گوید:
ای مسیحیان مومن ،دورد خداوند بر شما باد .امروز ما اینجا جمع شدیم تا این زن گناهکار را که مانند هم نوعانش دنیا را پر از سیاهی و پلیدی کرده به آتش بکشیم و از سیاهیه این دنیای فانی بکاهیم .
پس از پایان حرف او مردم با صدا های خشمگین حرف هایش را تایید می کنند.
نگهبانان مرا از میله پایین می برن آنها آتش را روشن کرده اند .حالا آن میله بیش تر خود نمایی می کند مرا از راهی که آتش هنوز به آنجا تجاوز نکرده نزدیک میله می برند و دستان بی حسم را به آن فلز داغ می بندند و سریع دور می شوند . چشمانم را می بندم این آخرین کاریست که در زندگی ام می کنم.
6.چه پیشنهاداتی برای بهتر شدن کلاس دارید.(2امتیاز)
ای اولین جلسه ایست که من در این کلاس شرکت کردم برای همین نظر خاصی ندارم .
7.تدریس پرفسور دوج بهتر است یا پرفسور ویزلی ؟(3امتیاز)
من اولین بار است که در این کلاس شرکت می کنم برای همین از نوع تدریس پرفسور ویزلی اطلاعی ندارم اما از روش تدریس پرفسور دوج خوشم آمد.
8.نام و نام خانوادگی واقعی تون را بنویسید.(3امتیاز)
اهم ،اهم با سلام من صغری خانم هستم.
سوال آخر شوخی بود جدی نگیرید.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱
1.فصل ساحره
2.مسیحی ها مرتب از روی کتاب آسمانیشان انجیل می خواندند.
3.از لحاظی خوب است چون ما با رفتار مشنگ ها در قرون وسطا آشنا می شویم اما از طرفی دیدن ظلم بزرگ آنها نسبت به ما خیلی ناجور است.
4.آتش زدن ،به میخ کشیدن ،بستن روی پل های رود خانه ها،سنگ باران کردن(آنها را در گودالی انداخته وآنقدر رویشان سنگ می ریختند تا بمیرند)،گردن زنی.
5.دیروز مرا هنگام نجات یک دختر بجه گرفتند و حالا مرا به سمت هیزم های شعله ور می برند .ترس در قلبم بازی می کند به اطراف نگاه می کنم تا شاید دیدن چهره ی آشنایی کمی تسکینم دهد اما هیچی ،هیچ کس جز مشنگ هایی که با نفرت نگاهم می کنند.به آتش نزدیک می شویم میله ی وسط آن خود نمایی می کنند مرا از راهی که آتش هنوز به آن تجاوز نکرده نزدیک میله می برند و با آن طناب های کلفت بدن بی حسم را به آن میله ی داغ می بندند .چشم هایم را می بندم و به دنیا بدرود می گویم.
6.خب من پیشنهاد خاصی ندارم چون اولین جلسه ای است که در این کلاس شرکت می کنم ولی خب اگر سوال های که بیش تر به درس ربط دارد به عنوان مشق طرح شوند قطعا بهتر خواهد بود.
7.من از روش تدریس پروفسور ویزلی خبر ندارم ولی از تدریس پرفسور دوج لذت بردم.
8.صغری خانم
الکی بود زیاد جدی نگیرید.


ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۳۰ ۱۸:۵۵:۵۷
ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۳۰ ۱۸:۵۹:۲۲
دلیل ویرایش: خب یه کلمه رو اشتباه نوشتم

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱
1.شخصی که روز خوبی رو داره:آقای صادقی خبرنگار روزنامه ی همشهریه .امروز که به اداره رسید همکارش به او اطلاع داد که رئیس با او کار داره .با قیافه ای متعجب یه سمت دفتر رئیس حرکت کرد وقتی جلوی در رسید مکثی کرد و در زد.
_بیا تو.
در رو باز کرد و با دیدن قیافه ی خوشحال رئیس خیالش راحت شد.
_آقای صادقی شمایید.روزتون به خیر.
_روز شما هم به خیر با من کاری داشتید.
_بله. می خواستم بهتون تبریک بگم جدا که گزارشتون عالی بود دیروز فروش فوق العاده ای داشتیم.
آقای صادقی با خوشحالی گفت :ممنون.
شخصی که روز خوبی نداره:آقای سهرابی شخصی بسیار نا منظم و بی دقته او در بانک کار میکنه.چند روز پیش وقتی به بانک رسید صدای خشمگین رئیس بانک را شنید که میگفت:
سهرابی بیا اینجا. :vay:
آقای سهراب یاز همه جا بی خبر رفت به سمت میز رئیس و گفت :
چی شده آقای رئیس؟ :worry:
_چی شده؟چی شده؟ده میلیون پول بی زبونو اشتباهی به یه حساب دیگه واریز کردی؟
آقای سهرابی که دیگه نگران شده بود گفت :چی؟
_این خانوم می خواستن دیروز ده میلیون به این حساب واریز کنن ولی جناب عالی شماره حسابو اشتباهی واریز کردی؟
_امکان نداره.نه!!!!!!!!!!!!!!
_بله و من می خوام بهت بگم تو اخراجی.
2.سه شغل مشنگی:آتشنشانی چون این کار افراد شجاعه و منم که گریفیندوری هستم.
منجم چون واقعا از تماشای ستاره ها ،کهکشان ها و... لذت می برم.
پزشک چون نجات دادن جون انسان ها برام لذت بخشه.
سه شغل جادویی:کاراگاه بودن چون هیجان انگیزه.
پرفسور هاگوارتز بودن چون دوست دارم اطلاعاتم رو در اختیار دانش آموزان بذارم.
کار در وزارت سحر و جادو به عنوان نگو و نپرس چون چیز های هیجان انگیزی در اونجا نگه داری میشه.
3.مشنگ ها چگونه اخبار را به هم اطلاع می دن؟
مشنگ ها چگونه خود را سرگرم می کنند؟
وسایل شوخیه مشنگ ها چگونه است؟
مشنگ ها چرا از جادو بدشون می یاد؟
تلویزیون به چه دردی می خوره می کند و چه گونه کار می کند؟
اینتر نت به چه دردی می خوره؟
چرا در عکس های مشنگ ها هیچ کس تکان نمی خورد؟
بقیه ی سوال ها رو بعدن می پرسم.
مشنگ ها چرا از جادو خوششان نمی آید.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱
_الفیاس تو اصلا مو قعیت شناس نیستی . آخه اینجا ؟جلوی این همه آدم؟تو این موقعیت؟
الفیاس که اصلا متوجه نبود گفت:
کدوم موقعیت؟
محفلی ها استرجسو دور نگه داشته بودن تا دوباره نقشه از سر چو نپره و از چو خواهش میکردن که خوب فکر کنه در همین لحظه چو عصبانی شد و گفت:
این همه آدم این جاست .خجالت نمی کشید؟ چرا من باید همش فکر کنم؟
بانو جلو رفت و گفت :کاملا درسته ما همه با هم باید روی نقشه کار کنیم تا یه نقشه ی بی کم و کاست بکشیم و در این جنگ پیروز بشیم.محفلی ها:
کدوم جنگ؟
_ ما برای نجات دادن اونها باید با محفلی ها بجنگیم .فکر کردید می ریم اونجا می گیم اون سه تا رو بدید به ما اونام منتظر ما بودن و سریع می دنشون به ما.
محفلی ها: :worry:
_ چیه تر سیدین ؟
در پشت جمعیت محفلی الفیاس نشسته بود و فکر می کرد چرا بانو شرط هاشو نمیگه؟اصلا اونو دوست داره؟ در افکار خودش غوطه ور بود که یکدفعه گرمای دستی را روی شونه هاش احساس کرد وقتی سرش رو بالاکرد بانو رو دید که با یک لبخند دلگرم کننده رو به الفیاس کرد و گفت :
نمی خوای به ما کمک کنی تا یه نقشه ی خوب بکشیم؟هر چی باشه تو پیر محفلی و تجربه ات از همه ی ما بیشتره.
الفیاس که با این حرف بانو عقل از سرش پرید و رو به جمعیت محفلی کرد و گفت :
گوش کنید من یه نقشه ی خوب دارم سپس به سمت میز رفت و شروع کرد به توضیح دادن نقشه برای محفلی ها.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: قوی ترین مرگ خوار کیه؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱
اگه بخوایم ولدمورت روهم مرگخوار حساب کنیم خب خودش قویترین مرگ خواره بعد از اون بلاتریکسه البته اسنیپ هم خیلی قوی بود ولی اون که مرگ خوار نبود.



پاسخ به: وداع با آخرین پاتر
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱
دقیقا تولد یازده سالگیم بود که داداشم فیلم های هری رو برام خرید .من عاشق دنیای هری شدم .چند ماه بعد کتاب های هری رو در اتاق دختر عمه ام دیدم و کتاب ها رو از قرض گرفتم وقتی شروع به خوندن کتاب ها کردم از سطر سطرش لذت می بردم کتاب های دختر عمه ام ناقص بود کتاب اول جلد دوم چهارم را نداشت.به کمک یکی از دوستام کتاب اولو خریدم( آخه مامانم زیاد از هری خوشش نمی یاد )دوستم هم کتاب چهارم رو خرید و این جوری شد که من با هری آشنا شدم .تا الآن هزار بار کتاب های هری رو خوندم اما هیچ وقت از خوندنش خسته نمیشم چون در رویاهام با هری خیلی بهم خوش گذشت.



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۶ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۱
بانو که خودشم درست نمی دونست چه شرط هایی می خواد بذاره گفت:
اوووووووووم،الآن زمان مناسبی نیست فردا بهت میگم .
سپس از اونجا رفت .محفلی ها که سعی می کردند جلوی خنده شونو بگیرن به الفیاس گفتن :
خیلی زود جلو رفتی.
الفیاس که حالش گرفته بود گفت:
نخیرم . دیشب خیلی خوب بود .
ناگهان یک آهوی نقره ای پدیدار شد وبا صدای اسنیپ گفت:
شما دارید چی کار می کنید ؟دیگه نمی تونم معطلشون کنم.
محفلی ها که حسابی در گیر الفیاس و بانو شده بودن .هری، جیمز و مودی رو کاملا فراموش کرده بودن ناگهان به جنب وجوش افتادن.همه می خواستن کاری کنن که ناگهان بانو جلوی در ظاهر شد و گفت:
بدون یه نقشه ی درست و حسابی نمی تونیم نجاتشون بدیم .پس آروم باشید و یه نقشه بکشید .
الفیاس که با دیدن بانو عقل از سرش پریده بود گفت:
من کاملا موافقم.
سپس همی محفلی ها دور میز جمع شدن و منتظر بانو شدن که نقشه را تعریف کنه.



پاسخ به: قوی ترین ساحره
پیام زده شده در: ۸:۵۱ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۱
خب در گروه مرگ خوار ها بلاتریکس خیلی قدرتمند بود ولی مک گونگال هم ساحره ی کم قدرتی نبود.



پاسخ به: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۱
مودی چشم باباقوری پیش آنها آمد وگفت:
پاتر این نامه را دامبلور قبل از مرگش داد تا به تو بدهم ولی چون خیلی وقت است تو را ندیدم نتونست زود تر از این نانه را به دستت برسان .
هری که فکر می کرد این نامه شاید اطلاعاتی به آنها بدهد با هواس پرتی گفت:
ممنون.
_خواهش میکنم .
هری مشغول باز کردن نامه شد و بعد از اینکه نامه را خواند با خوشحالی رو به رون و هرمیون کرد و گفت :
این عالیه دامبلدور کلی سرنخ بهمون داده.
بعد نامه را به آنها داد که آنها هم آن را بخوانند .
ناگهان جیمز که خیلی خوشحال بود از وسط جمعیت رد شد و به سمت آنها آمد هری که نمی خواست کسی نامه را بخواند سریع آن را قایم کرد.



پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۱
اوه ،خب حالا که رولینگ هیچی نگفته مجبورم خودم انتخاب کنم وچون منم تا حالا در مقابل یه دیوانه ساز قرار نگرفتم خب مسالما نمی دونم سپرم چه شکلیه .وقتی یه دیوانه ساز دیدم وبعد از اون سپرمو دیدم حتما بهتون اطلاع میدم.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.