خلاصه
ولدمورت و مرگخواران به تور ایران گردی رفته اند.از کردستان،آذربایجان و تهران دیدن کرده و پس از کشتن یک مشنگ ، به لباس فروشی رفته و لباس مشنگی خریدند تا تغییر چهره بدهند. بعد از آن به اصفهان آمدند.در اصفهان پس از دیدن سی و سه پل و خوردن غذا،برای استراحت به سمت هتل رفتند...________________________________________
هتل زیاد ستاره مرلینگاه سازی برادران ظفرپور به جز توحیدساختمانی طویل و بزرگ، توجه مرگخوارانی را که به دلیل آپارت ناگهانی کمی گیج و منگ بودندT به خود جلب کرد.
لودو در همان حوالی یک منبر تهیه کرده،بالای آن رفته و شروع به صحبت کرد:
-دوستان من بین تمامی هتل های موجود،این هتل رو انتخاب کردم.شاید بپرسید چرا!؟
ولدمورت نگاهی به مرگخواران کرد،دستی با چانه اش کشید و گفت:
-چرا؟
-چون تبرکه
(متاسفانه از مرگخوار شیرین و بامزه مورد نظر خبری در دسترسمان نیست.نور سبزی دیدیم تحفه درویش ولی مرگخواری آنجا نبود.نهایتا اگر خبری دارید بگید خانوادش دلواپسن...) پس از اتمام مزه پرانی توسط مرگخوار لعین و انجام عمل کروشیو و آوادا بر وی، سر ها دوباره به سمت لودو برگشت.
-خب.می گفتم دوستان.علت انتخاب این هتل برای سکونت ارباب و مرگخواران محترم شهرت جهانی این هتل هست. این هتل یک اقامتگاه فرهنگی سیاحتی زیارتی صنعتی ورزشی و... هستش. همونطور که می دونید امسال تیم کویدیچشون رو هم دادن.اسشم به اختصار مرلینگاه سازی لندنه و تو کشور خودمون هم هست.
-اینا مگه مشنگ نیستن؟ پس واتس کویدیچ
؟
-آفرین ممد مرگخوار. سوال خوبی پرسیدی.مشنگ هستن ولی نفوذشون زیاده. بین جادوگر ها هم عامل نفوذی دارن
.
لودو سرگرم تعریف از تشکیلات برادران بود و مرگخواران هم سرگرم گوش دادن. ولدمورت که حس کرد اهمیتش کم تر از چند برادر مشنگ است و خود را در حال خارج شدن از کانون توجهات دید،نعره ای سر داد.
-ما خسته ایم لودو
.جلوس میکنیم به داخل هتل!
و اینگونه شد که مرگخواران به سمت درب ورودی هتل یورش بردند.و در این میان حواس کسی به لودو نبود و هیچ کس او را در حال گرفتن دستمزد خود از برادران ظفرپور برای تبلیغ هتل،ندید.
جوانکی با کت و شلوار و کراوات و قیافه خفنگ مآبانه جلوی در ایستاده بود.
-با سلام! تمامی برادران ظفرپور ورود شما را به هتل شونصد ستاره مرلینگاه سازی خوش آمد می گویند.البته همشون به جز توحید
.
-آفرین پسر جان! از ادبت خوشمان اومد. بگیر این گالیونو برو برا خودت بستنی بگیر.
هکتور با افتخار جهت باز کردن، به سمت در هتل رفت.
-اربابا! این که دستگیره نداره درش.معجون دستگیره در ساز بد...
صدای هکتور در میان نعره جیغ مانند ولدمورت کور شد.
-وایی
فرار کنید.کله زخمی اون تو قایم شده.جان پیچ هام.
بیشتر مرگخواران پا به فرار گذاشتند.لودو جلو آمده و علت فرار را از لرد پرسید:
-اون کله زخمی ارباب مرگه
. با شنل نامرئیش جلوی در ایستاده بود تا ما نزدیک شدیم درو باز کرد که مارو اکسپلیارموس کنه.
-یا مرلین
. ارباب این در اصولا خود به خود باز میشه .برقیه.
-جدی میگی؟
چیزه.خودمون میدونستیم.قصدمون شوخی بود :-" ...
-خب ارباب من می رم دنبال ملتی که فرار کردن بیارمشون.
-لازم نکرده
خرج اضافی میزارن رو دستمون.این همه خرجشون میکنیم تو سوژه هم تاثیری نمیزارن همین چند تایی که هستیم خوبه.به اندازه کافیم ممد مرگخوار هست دورمون.
-ولی سرورم.
-هیس حرف نباشه. میخواستن فرار نکنن بزدلای تسترال عمه.
-ولی شما خودتونم داشتین ف...
-حرف نباشه. حرف ما یکیه.
-باوشه
.
-وارد می شویم
...