رز به سرعت با حالت جفتک زنی از اتاق لرد خارج شد. بلافاصله بعد از پرتاب شدن درون راهرو، نگاهش به آنتونین و لینی و سوروس جلب شد که میخواستند از پله ها پایین بروند.
بدون معطلی به سمت آن ها هجوم برد و جیغ زنان گفت: وایسین! ارباب یه چیز عجیبی گفت!
سه نفر بدون توجه به فریادهای بی امان رز، برای محافظت از نجینی بر سرعتشان افزودند. رز دنبال آن ها حرکت کرد و گفت:
- چتون شده شماها؟
و همان طور که همراه آن ها پله ها را دو تایکی طی میکرد و درست یک قدم با آن ها فاصله داشت ادامه داد:
- باو ارباب میگه گردش نجینی با جاگسنو خراب کنم!
بلافاصله بعد از خارج شدن اسم نجینی و جاگسن و گردش از دهان رز، کله ی هر سه مستقیم جلوی صورت رز قرار گرفت.
رز نیشخندی زد و سعی کرد چند پله بالا رود و از صورت های آن سه دور شود، سپس بعد از اطمینان از درامان بودن کلمات را پشت سر هم ردیف کرد و گفت:
- جاگسن با نجینی رفته گردش و اربابم دستور دادن با همه مرگخوارا برم نجینی رو از دست جاگسن خلاص کنـ...
قبل از اتمام حرف های رز، سه نفر دیگر از پله ها سر خوردند و رفتند. رز که شوکه شده بود بعد از هضم اتفاق پیش آمده، دوباره به دنبال آن ها دوید و پشت سرشان فریاد زد:
- هی ارباب گفت من فرمانده م!
یک ربع بعد- پشت بوته ها:مرگخواران پشت بوته ای پنهان شده بودند و جاگسن را زیر نظر داشتند. در این میان زمزمه ای که شنیده میشد و حاصل فحش های متعددی بود که ارگ به سوی جاگسن روانه میکرد، قابل ذکر بود.
رز سعی کرد تا میتواند صدایش را پایین بیاورد و گفت: با شماره ی سه ی من حمله رو شروع میکنیم! حق ندارین بدون دستور من تیرانـ... چیز یعنی طلسم اندازی کنین!
سوروس، رز را به گوشه ای پرتاب کرد و گفت: تو واسه این کارا بچه ای! آماده باشین، نباید بذاریم نجینی آسیبی ببینه!
رز با دلخوری چشم غره ای به سوروس رفت و چشمانش را تیز کرد تا هرگونه حرکت غیرمعقلی از جانب جاگسن را تشخیص دهد.
همان لحظه - نزد جاگسن اینا:جاگسن بعد از سرک کشیدن به اطراف آنجا، نگاهی به ساعتش انداخت و رو به دو بادیگاردش گفت:
- فکر کنم الان وقتشه که بریم. آماده باشین تا به محفل آپارات کنیم ... یک ...