هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لینی.وارنر)



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵ جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۹۰
لرد برگه را زیر و رو کرد و سعی کرد نوشته ی دیگری که بیشتر او را راهنمایی کند بیابد اما هیچ نشانی از اطلاعات بیشتر نبود بنابراین گفت:

- رز، مطمئنی تو راه چیزی از دستت نیفتاد؟ این ناقصه!

رز دست هایش را به حالت تدافعی بالا آورد و پاسخ داد: نه نه، معلومه که ننداختم.

لرد آخرین جمله ی نامه را دوباره خواند و از جایش بلند شد. طبق نامه، باید خواننده ی نامه، یعنی خودش دست به کار میشد و گنج را میافت.

رز اشاره ای به دو تونلی که مقابلشان قرار داشت کرد و گفت: ارباب نصف مرگخوارا اینوری رفتن، نصفشون اونوری. شما کدوموری میرین؟

لرد بدون حتی لحظه ای تفکر، به سمت تونل سمت راست حرکت کرد و به درون آن قدم گذاشت. رز هم برای اینکه از لرد جا نماند، پشت سر او به حرکت در آمد.

- ارباب ارباب ارباب! چطوری میخواین وقتی هیچی نمیدونین گنجو پیدا کنین؟

لرد به خودش زحمت پاسخ گویی به رز را نداد و رز فهمید که در این زمان تنها چیزی که لرد نیاز دارد سکوت برای تفکر است. همان موقع چیزی درخشان روی دیوار توجه آن دو را جلب کرد.

- ارباب ارباب ارباب! به نظرتون چرا مرگخوارا متوجه این چیز درخشان نشدن؟

لرد بازهم پاسخی به رز نداد و دستش را به سمت چیزی که به دیوار چسبیده بود برد و آن را کند ...

آن طرف - نزد ایوان:

ایوان که کلافه شده بود بر روی تخته سنگی نشست و گفت:

- اصلا باورم نمیشه! من نواده ی هلگا نیستم، تازه کمک گرفتنم قدغنه! (غدقن/قدقن/غدغن!!!)

ایوان آه بلندی کشید و از سر درماندگی به سقف خیره شد. در همان لحظه صدایی باعث شد حواس او کاملا پرت شود. منبع صدا از جایی در نزدیکی او می آمد، به نظرش آمد صدای گفتگوی چند نفر با هم است.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۴ ۲۳:۵۲:۱۷



Re: تنبیه سرای هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۹۰
* گراونـدور *

روزها بعد:

ملت ریونی دور میزی جمع شده بودند و در حال جمع آوری تفکراتشان برای بدست آوردن یک جزوه ی کامل از یک درس بودند!

لینی با بی حوصلگی نگاهی به برگه ای که در دستش بود انداخت و گفت: باورم نمیشه! حتی نصف صفحه هم نشده! با این وجود چطوری میخوایم چند روز دیگه امتحان بدیم؟

لونا محکم سرش را گرفته بود، چشمانش را بسته بود و سخت در حال تفکر بود. تری نگاهی سرسری به او انداخت و گفت: چته لونا؟

لونا چشمانش را باز کرد و گفت: هیچی یادم نمیاد!

مری دسته ای از برگه ها را جمع کرد و گفت: پس با این وجود ما فقط جزوه ی چهار درس اول، اونم فقط یک جلسه شونو کامل دارم! آرنولد بعد از اون نتونست مثل همیشه بهمون اطلاعات بده.

لیسا چشمانش را تیز کرد و گفت: این طوری نمیشه، باید یه کاری کنیم.

سر تمام افراد حاضر در دور میز، اتوماتیکوار به سمت لیسا چرخید، اما اولین دهانی که برای پرسش باز شد، از جانب آرنولد بود: مثلا چه کاری؟

لیسا تمام برگه ها را به گوشه ای پرتاب کرد و گفت: باید نقشه بکشیم. یه نقشه برای اینکه امتحان نمره ی خوبی بگیریم.

آنتونین پوزخندی زد و گفت: هه! دیوونه شدی؟

لیسا مستقیم به آنتونین خیره شده و گفت: معلومه که نه! علاوه بر اون، میتونیم یکی از جزوه های گریفی هارو قائمکی برداریم!

مغز راونکلاوی ها که با این پیشنهاد تازه آگاه شده بود، به سرعت شروع به تفکر کرد و ماریه تا گفت: میتونیم یه نمونه از همه ی سوالارو کش بریم. اونوقت تمام جوابارو زودتر از امتحان پیدا میکنیم و حفظ میکنیم.

و هرکدام از آن ها پیشنهادی داد. حالا وقتش بود تا یکی از این پیشنهادها را به اجرا درآورند.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۴ ۲۲:۲۱:۲۳



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۰
مرگخواران بعد از خالی کردن حرصشان بر روی ایوان، گوشه ای جمع شدند تا ببینند حالا چه کاری میتوانند بکنند.

بلا چشم غره ای به ایوان رفت و گفت: الان از کجا باید اربابو تشخیص بدیم؟

سپس روبه ایوان برگشت و گفت: یکم به مغزت فشار بیار! تو میتونی به یاد بیاریـ...

ایوان وسط حرف بلا پرید و گفت: میگم اصلا نمیدونم کدومشون بود که بخواد یادم باشه یا نباشه.

لودو نگاهی به ایوان انداخت و گفت: پس همه ی کسایی که اونجا دیدی رو شکلشونو روی ...

لودو کمی به اطراف نگاه کرد و بعد از یافتن کپه ای برگه ها و قلم پرها در گوشه ای، به سمت آن رفت، برگه ای را همراه قلم پری برداشت، آن را به ایوان داد و گفت: بیا، بکششون!

سر ایوان لحظه ای گیج رفت و گفت: چــــــــی؟ همه رو؟ میدونی چند نفر بودن؟

آگوستوس حرف لودو را تایید کرد و گفت: بلند شین بریم اونورتر تا حواس ایوانو پرت نکنیم و ببینیم چی کار میتونیم بکنیم!

بنابراین مرگخواران جای خود را ترک کردند و ایوان را با کاغذ و قلم پر تنها گذاشتند.

آنورتر:

آستوریا چشمانش را روی ایوان فیکس کرده بود و کاملا او را زیر نظر داشت تا مطمئن شود صورت تمام کسانی که دیده است را میکشد و در این حین گفت:

- اگه اونی که قراره ارباب بشه رو ایوان نقاشی نکنه چی؟

مورفین که گوشه ای کز کرده بود و هیچ کس حتی متوجه حضور او نیز نشده بود، با صدایی ضعیف گفت:

- خب یکیتون بره همین الان ببینه ارباب شکل چی در میاد. شخت نیش که!

برقی در چشمان بلا نمایان شد و گفت: درسته، لونا برو!

از آنجایی که لونا جای هیچ مخالفتی نداشت، با اکراه و دلواپسی بلند شد و به سمت در شکنجه گاه رفت که درست در همان لحظه در باز شد و آنتونین همراه سه فرد وارد شد و فریاد زد:

- اینا افراد جدیدن! ارباب میخوان خوب ازشون اطلاعات کش برین!

لونا:

مرگخواران:




Re: تنبیه سرای هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۰
* گراونـدور *

لیسا با بدخلقی سعی کرد جسیکا را از نیمکتی که همیشه مینشست بیرون بیندازد و گفت: هی تو حق نداری اینجا بشینی! اینجا جای مریه.

جسیکا طبق نقشه، کاغذی را از قبل پنهانی روی میز لیسا گذاشته بود و بر روی آن معادله ی عجیب و درهمی را نوشته بود. در نهایت زیر آن با دستخط بدی نوشته بود: " هیچ کس نمیتونه این سوالو حل کنه! این یه سوال هوشی و بس قویه! "

درست همان طور که جسیکا انتظار داشت، لیسا برگه را برداشت و با تعجب به آن خیره شد. جسیکا لبخندی زد و گفت: بهش فکر نکن، نمیتونی حلش کنی!

لیسا به قیافه ی بیریخت معادله ی درجه ی 12 روی کاغذ خیره شد و گفت: ولی من باید بتونم ...

و بدون توجه به پروفسور که در حال نوشتن چیزهایی روی تخته بود، بر روی کاغذ خم شد. در طرف دیگر گودریک عکس یک حیوان شگفت انگیز را که ساخته ی خودش بود کشیده بود و زیر نوشته بود " یه جانور ناشناخته! "

زنوف که بغل گودریک نشسته بود، توجهش به برگه جلب شد. برقی در چشمانش نمایان شد و دفتری را در آورد تا عکس روی کاغذ را روی آن نقاشی کند و بعدا به بررسی این جانور ناشناخته ی حشره مانند بپردازد.

ساعاتی بعد:

لینی که گردن درد گرفته بود، با دستانش شروع به مالش دادن سرش کرد و گفت: لونا من امروز اصلا به درس گوش نکردم. ته کلاس خواب آور بود. میشه بعدا جزوه تو بدی؟

لونا شروع به خاراندن سرش کرد و گفت: اما من میخواستم از تو بگیرم! منم گوش نکردم.

لینی بدون توجه به لونا به سمت آندرومیدا برگشت و گفت: آندرو، اون جزوه تو امشب رد کن بیاد.

آندرومیدا اشاره ای به فلور کرد و گفت: من خودم قراره امشب جزوه ی فلورو رو رونویسی کنم.

فلور بلافاصله جواب داد: ولی من ننوشتم! زنگوله ای که دابی درست کرده بود، از اول تا آخر کلاس رو مغز من راه میرفت!

چهار دختر، نگاهی از روی نگرانی به یکدیگر انداختند.

آن سوی هاگوارتز:

گودریک بشکنی زد و گفت: ایول نقشه مون گرفت! بهتره بریم سراغ نقشه ی بعدی، واسه کلاس بعدی!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۲ ۱۶:۳۱:۴۳



Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰
رز به سرعت با حالت جفتک زنی از اتاق لرد خارج شد. بلافاصله بعد از پرتاب شدن درون راهرو، نگاهش به آنتونین و لینی و سوروس جلب شد که میخواستند از پله ها پایین بروند.

بدون معطلی به سمت آن ها هجوم برد و جیغ زنان گفت: وایسین! ارباب یه چیز عجیبی گفت!

سه نفر بدون توجه به فریادهای بی امان رز، برای محافظت از نجینی بر سرعتشان افزودند. رز دنبال آن ها حرکت کرد و گفت:

- چتون شده شماها؟

و همان طور که همراه آن ها پله ها را دو تایکی طی میکرد و درست یک قدم با آن ها فاصله داشت ادامه داد:

- باو ارباب میگه گردش نجینی با جاگسنو خراب کنم!

بلافاصله بعد از خارج شدن اسم نجینی و جاگسن و گردش از دهان رز، کله ی هر سه مستقیم جلوی صورت رز قرار گرفت.

رز نیشخندی زد و سعی کرد چند پله بالا رود و از صورت های آن سه دور شود، سپس بعد از اطمینان از درامان بودن کلمات را پشت سر هم ردیف کرد و گفت:

- جاگسن با نجینی رفته گردش و اربابم دستور دادن با همه مرگخوارا برم نجینی رو از دست جاگسن خلاص کنـ...

قبل از اتمام حرف های رز، سه نفر دیگر از پله ها سر خوردند و رفتند. رز که شوکه شده بود بعد از هضم اتفاق پیش آمده، دوباره به دنبال آن ها دوید و پشت سرشان فریاد زد:

- هی ارباب گفت من فرمانده م!

یک ربع بعد- پشت بوته ها:

مرگخواران پشت بوته ای پنهان شده بودند و جاگسن را زیر نظر داشتند. در این میان زمزمه ای که شنیده میشد و حاصل فحش های متعددی بود که ارگ به سوی جاگسن روانه میکرد، قابل ذکر بود.

رز سعی کرد تا میتواند صدایش را پایین بیاورد و گفت: با شماره ی سه ی من حمله رو شروع میکنیم! حق ندارین بدون دستور من تیرانـ... چیز یعنی طلسم اندازی کنین!

سوروس، رز را به گوشه ای پرتاب کرد و گفت: تو واسه این کارا بچه ای! آماده باشین، نباید بذاریم نجینی آسیبی ببینه!

رز با دلخوری چشم غره ای به سوروس رفت و چشمانش را تیز کرد تا هرگونه حرکت غیرمعقلی از جانب جاگسن را تشخیص دهد.

همان لحظه - نزد جاگسن اینا:


جاگسن بعد از سرک کشیدن به اطراف آنجا، نگاهی به ساعتش انداخت و رو به دو بادیگاردش گفت:

- فکر کنم الان وقتشه که بریم. آماده باشین تا به محفل آپارات کنیم ... یک ...


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۱ ۲۰:۰۰:۳۹



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
رز با چشمانی پر از اشک سعی کردن دور شدن لرد را هضم کند و فریاد زد:

- اربااااب! مطمئنم به یکی احتیاج دارین.

سپس بدون معطلی با استفاده از ورد اکسیو چمدان آماده اش را فراخواند. آنتونین به سرعت از جلوی در جاخالی داد تا مبادا با چمدان برخورد کند و لحظه ای بعد چمدان کنار رز فرود آمد.

رز جلوی چشمان حیرت زده و گشاد شده ی مرگخواران، چمدانش را برداشت و کنار لرد ایستاد.

- ارباب من آماده ام.

آنتونین که از نقشه ی لرد خبر داشت، سعی کردن چمدان را از دستان رز جدا کند و گفت: ولش کن ... تو نمیتونی بری، اگه قرار بود کسی همراه ارباب بره اون من بودم نه تو!

- نه آنتونین، اون با من میاد. ممکنه جیغای اون، اون ساحره رو از یاران من بترسونه.

لرد با آرامش این را بیان کرد. آنتونین دهانش را باز کرد تا مخالفت کند، اما از آنجا که میدانست لرد کاری را بی دلیل نمیکند، سکوت کرد.

لرد برای اینکه مانع شود تا شخص دیگری برای همراهی کردنش کاندید شود، با صدای پقی ناپدید شد.

- ئه، ارباب! پس من چی؟

دوباره صدای پق دیگری شنیده شد، لرد لحظه ای ظاهر شد، ردای رز را محکم گرفت و بعد هردو ناپدید شدند. آنتونین که دوست نداشت با دیگر مرگخواران تنها بماند سوت زنان از آنجا رفت.

بلافاصله بعد از دور شدن آنتونین، زنوف با شادمانی گفت: ایول ارباب رفت!

بلا محکم بر سر زنوف کوبید و گفت: ای احمق! ارباب گفت میخواد جایی بره تا تو مدتی که بعنوان اسیر میاد ما نگیم ارباب کجا غیبش زد.

زنوف که تازه متوجه شده بود، سرش را خاراند و گفت: پس رز چی شد؟

همان لحظه - اتاق لرد:

- ارباب نمرد که؟

- کروشیو آنتونین! ارباب بعد از این همه وقت فرق طلسم استیوپفای و آوادارو میدونه. بندازش تو کمد!

آنتونین اطاعت کرد و بعد از چپاندن رز درون کمد پرسید: شما که میخواستین رزو از راه به در کنین پس واسه چی قبول کردین بیاد؟

- واسه انحراف!

درست در همان لحظه ی قبلی - نزد مرگخواران:

بلا بعد از کمی تفکر گفت: ارباب به راحتی میتونه سر اونو زیر آب کنه! الان باید سعی کنیم بفهمیم کسایی که به اینجا میان، کدومشون اربابه!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۰ ۱۶:۰۷:۱۹



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
کلمات جدید:

پنجره - تکه کاغذ - معجون - پیرمرد - کافه - راز - چهره - مشاجره - مخفی - ردیاب


نقل قول:

پرفسور کوییرل نوشته:
يک داستان كوتاه و زيبا بنويسيد:
1) از 10 كلمه فوق حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود.
2) از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3) كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.
4) برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)




Re: دفتر ناظرین شهر لندن
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰
سلام


به نظرم بهتر بود قبل از مراجعه به گفتگو با مدیرا و اینا، یک نگاهکی به پست بنده انداخته میشد.

بیخیال این حرفا، همون طور که "قبلا" هم اشاره کردم، ما تصمیم قطعی نگرفته بودیم که فعالیت کنیم تو اون تاپیک.

حالا هم با رز و لونا به این نتیجه رسیدیم که کاری واسه انجام دادن نداریم و به هیچ وجه قصد ادامه ی اون فعالیت رو نداریم و در نتیجه تاپیک رو هم نمیخوایم.


همین دیه




Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها
پیام زده شده در: ۰:۰۷ شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۰
های!

مری ما اول تاپیک جداگانه ای توی انجمن وزارت با نام " اینجا جایی برای جادوگران نیست " زده بودیم.

اما دوستان به نکته ی درستی اشاره کردن که مشابه این تاپیکی که ما زدیم، سه تا دیگه هم وجود داره. یکیش کاملا روله، یکیش هم همین تاپیکه و دیگری تاپیکی بود که زده بودیم. درسته که اصرار نشد که اینجا بیایم، ولی حرف اونارو درست دونستیم.

برای جلوگیری از تکرار تاپیک مشابه به اینجا نقل مکان کردیم. اگه به پست اولی که لونا و رز هم زدن توجه بشه، میفهمین که اسم تاپیک فرق داره و همون جایی واسه جادوگرا نیسته.

ما به شخصه تو اون انجمن راحت تر بودیم. کاری که ما قصد انجامشو داشتیم یه مقداری با کار این تاپیک متفاوت بود. کار اصلی این تاپیک حمایت از ساحرگان و زز و ایناس، در صورتی که ما بحث اصلیمون سر جادوگری و ساحرگی و ایناس. یعنی اصلا کار به مجرد و ازدواج کرده و اینا نداریم. ما کارمون کاملا متفاوته.

ولی باز هم میگم دلیل ادغام شدن اون تاپیک با این تاپیک، همین تشابه اسمی بود. به مرلین ما اونجا راحت تر بودیم و اسمی که خودمون میخواستیم رو داشتیم در حالیکه اینجا اسم تاپیک ونوس رو داریم.

البته الان ما این قضیه رو خیلی وقته ول کردیم و من یهویی هوس کردم بپستم دوباره، شاید اصلا تصمیم بگیریم بیخیال این کارا بشیم. اما اگه خواستیم به کارمون ادامه بدیم، نظرات همگان رو در نظر میگیریم.

اگه مخالفین، مخالفان بیشتری جمع کنین تا برگردیم تاپیک خودمون

البته فعلا صبر کنید با رز صحبت شه، ممکنه کلا بیخیال شیم و نیازی به جمع کردن مخالف نباشه.




Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ جمعه ۷ مرداد ۱۳۹۰
بالاخره بعد از گذشت هفته ها، انجمن دفاع از ساحرگان، نمایی از سایت جدیدش را به همراه تغییرات مورد نیاز به نمایش گذاشت.

عکس افشا شده از سایت ساحرگان

پس هم اکنون برای پیوستن به ما به همین تاپیک مراجعه کنید و خود را یکی از ما بدانید!

گفتی است که این سایت جدید ( saheregan.org ) قصد مقابله با همین سایت ( jadoogaran.org ) را دارد. در آینده خواهیم دید که کدام یک از این دو سایت، صفحه ی اول گوگل و گزینه ی اول را به نام خود ثبت میکند.

روزی خواهد رسید که دیگر نام سایت "جادوگران" نیست که بر سر زبان هاست و سایت "ساحرگان" بر لبان همگان جاری میشود.

جادوگران، آسوده بخواب که ما بیداریم.





ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۷ ۱۶:۴۵:۲۴







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.