-پوخ
-صدای چی بود؟
- هکتور بالای درخت گیر کرده.دوستان کمر همت ببندین بریم نجاتش بدیم.
-واو اون چیه؟
-هکتور دیگه.
-اونو نمیگم که!اینورو نیگا کنید.
و اینگونه بود که مرگخواران محو زیبایی پلی شدند که دارای 33 دهانه بود.
-زیباست. ما دوست داریم
-ااا.ا
-بریم ببینیم!
ناگهان ولدمورت نعره زد:
-نههههه!
-برای چی لرد؟
-ما باید دستور بدیم. خب، دوستان بريم ببينيم ابتکار مشنگی را.
- میشه منو بیارین پایین؟
-وای خیلی جالبه.
-منو بیارین پایین
-بدویین بریم ببینیم
-منو تنها نزارین.نههه.
-وای خیلی هیجان دارم!
پس از چند ثانیه پیاده روی به بنای مذکور رسیدند.
-لودو توضیح بدید برامون. دوست داریم بیشتر با این بنای مشنگی آشنا بشیم
-سرورم این بنا یکی از تاریخی ترین بنا های کشور ایرانه. 33 پل
-لودو.
-بله سرورم.
ولدمورت با نگاه حاکی از ترحم به ملتی که در کنار پل عکس می انداخت به لودو گفت:
-این مشنگ ها دیوانه اند؟
-چطور سرورم؟
-تا جایی که دانش بی کران ما میگه،مردم وقتی زحمت و رنج ساخت پل رو به خودشون میدن که بخوان از یک جای صعب العبور رفت و آمد کنن. اینجا که کاملا تخته.عبور از اینجا از عبور از پل بس راحت تره
-نگین این حرفو سرورم.
-کروشیو نکبت!!!ما هرچی بخوایم میگیم.
-سرورم ما در حال مشاهده یکی از خروشان ترین رودخانه های این ناحیه هستیم.زاینده رود.
-ما رو مسخره می کنی لودو؟ ما که چیزی نمی بینیم اینجا.
-بخاطر سده.
-سد؟
-بله سدی که کمی اونور تر از رود زدن باعث شده آبی به اینجا نرسه.
-مشنگارو ببین تورو به مرلین.
و اینگونه شد که رفتند تا هکتور را نجات داده و کمی از خوراکی های معروف اصفهان بخورند.