هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
درود بر ریون کلاو


تکلیف اول:

- خب، راستش فیثاغورث اون طوری که بقیه فکر می‌کنن نیست. اون یه نابغه نبود، یه دیوانه بود.

برای تحقیق در مورد فیثاغورث نابغه ی تاریخ، به جزیره ای کوچک در وسط اقیانوس آرام آمده بود. جزیره ای گرمسیری که تکنولوژی در آن در سطح ابتدایی قرار داشت. مردم جزیره انسان های مهمان نوازی بودند اما این باعث نمی‌شد تراورز بین آن ها و دیگر ماگل ها فرقی بگذارد. بیشتر مردم چهره ای مثلث شکل و لباس هایی در حد چند قطعه پارچه یا پشم متصل پوشیده بودند. بقیه ی مردم هنگامی که در آسمان جزیره پرواز می‌کردند یا در اقیانوس اطلس در سفر بودند به جزیره کشیده شده و در آن جا زندانی شده بودند برای همین در جزیره افرادی با فرهنگ ها و ملیت های متفاوت به چشم می‌خوردند.

تراورز اجبارا زیر نور مستقیم آفتاب شدید نشسته بود و از حاکم جزیره، پیرمرد سبزه ای با صورتی مثلث شکل که رو به رویش قرار داشت سوال می‌کرد. هر دو روی صندلی های چوبی کوتاه کنار یک میز چوبی نشسته بودند و لیوان هایی پر از مایعی سبز رنگ رو به رویشان بر روی میز قرار داده شده بود. عرق روی پیشانیش را پاک کرد و گفت:
- من شنیدم که فیثاغورث یه نابغه بوده که علاقه ی زیادی به مثلث داشته. یه روز از روی اشتباه به این جا میاد و با یکی از دختران این جا ازدواج می‌کنه و اسم این جارو مثلث برمودا می‌زاره. نظر تو اینه که اون یه دیوونست، چرا؟

پیرمرد آهی کشید و گفت:
- در کتیبه های ما چیز متفاوتی گفته شده. اون یه آدم دیوونه بود که از مهمان نوازی ما سوءاستفاده کرد. اون یکی از دخترای قبیله ی ما رو به زور برداشت و برد. هر کسی سعی می‌کرد باهاش مقابله کنه رو با یه نیروی پلید از پا در می‌آورد. اون با نیرو های پلیدش مردم مخالف خودش رو زجر می‌داد و حتی می‌کشت.

اخم های تراورز در هم رفت. بر اساس چیزی که مردم این قبیله می‌گفتند فیثاغورث باید یکی از جادوگران سیاه بوده باشد. یعنی فیثاغورث و اهالی جامعه ی فیثاغورثیون به مردم دروغ گفته بودند؟ قضیه ی مثلث همه و همه یک دروغ بود؟ از پیرمرد رو به رویش پرسید:
- سوالی که ذهنم رو درگیر کرده اینه که چرا اسم این منطقه مثلث برموداست؟ این جزیره بیشتر شبیه به یک دایره هست.

پیرمرد دستی بر ریش سفید رنگ بلند و کثیفش کشید و با لحنی غمگین گفت:
- در حقیقت این جزیره یک بیضی هست. فیثاغورث دیوانه با نیرو های پلیدش کاری کرد که تمام افراد این جزیره چهره ای مثلثی پیدا کنند. بعد از اون هم یک وسیله ی مثلث شکل در جزیره قرار داد که باعث شد هر چیزی از بالای این جزیره عبور می‌کنه به این جا سقوط کنن. دلیل این که بعضی از کسانی که این جا زندگی می‌کند چهره ای شبیه به ما ندارند هم همینه.

تراورز از روی صندلی چوبی برخواست و با چهره ای مغرور به ماگلی که رو به رویش قرار داشت نگاه کرد و گفت:
- از قدرت هایی که فیثاغورث داشت می‌ترسی؟
- بله، اونا وحشتناک و نحس هستن.
- پس نگاه کن.

تراورز افکارش را بر روی هاگوارتز متمرکز کرد و بعد از آن صدای فریاد پیرمرد بود که شنیده می‌شد، دیگر اثری از تراورز نبود و پیرمرد سبزه در حالی که دست بر روی سینه اش گذاشته بود و عرق می‌ریخت فریاد می‌زد.

***


- تراورز، کجا بودی؟

تراورز بر روی صندلیش نشست، دلش برای صندلی های راحت هاگوارتز تنگ شده بود. به کاری که با پیرمرد بی‌چاره کرده بود خندید و با لحنی تمسخر آمیز به تد ریموس لوپین جواب داد:
- در مورد فیثاغورث تحقیق می‌کردم. آدم باحالی بوده. راستی تد، حاکم اون جزیره خودش گفت که به هیچ عنوان اسم مثلث برمودا رو قبول نداره و اون جزیره نه مثلثه و نه دایره. اون جزیره در حقیقت یک بیضیه.

تکلیف دوم:

http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=285433

این خبری که زدم اون عکس اولش جواب تکلیفه و بقیه تکلیف به قولی مثل یک سوژه ی فرعی می‌مونه در ادامه ی خبر. اگه هم قبول ندارین حرفمو جواب تکلیف رو همون عکس فرض کنید.


ویرایش شده توسط تراورز در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۶ ۱۱:۰۶:۱۲


پاسخ به: گفتگو با ناظرين انجمن كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
بنده همون قاتل زنجیره ای مخوفم که خاندان مک کنین رو به شکلی زیبا پوکوندم.


every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
طبق تحقیقات بی‌وقفه ی تاریخ شناسان جماعت جادوگران نامه ای را پیدا کردیم که نشان از متأهل بود فیثاغورث می‌دهد:

تصویر کوچک شده


طبق اسناد به دست اومده محقّقان گفته اند که نام دختری که فیثاغورث با او ازدواج کرده " برمودا " بوده بناراین فیثاغورث نام مکانی که دختر را در آن جا دیده بود " مثلث برمودا " گذاشته است. محقّقان پس از بررسی اسکلت برمودا دریافتند که صورت و دیگر اجزای برمودا به شکل مثلث بوده و دلیل انتخاب فیثاغورث نیز برای همین بوده است.

چهره ی برمودا:

تصویر کوچک شده


طبق نامه ی دعوت نوشته شده برمودا در آغاز پیشنهاد فیثاغورث را رد می‌کرده اما در طول زمان به او علاقه پیدا کرده است. احتمال دیگر این است که فیثاغورث به زور با برمودا ازدواج کرده است.

گویا فیثاغورث در انتخاب غذا برای جشن عروسی بسیار سخت گیری کرده و تنها از مثلث استفاده کرده است. محقّقان متوجّه شده اند فیثاغورث مهمانانی که هدایایشان را در بسته بندی به شکلی غیر از مثلث آورده بودند به شدّت تنبیه می‌شدند. فیثاغورث مهمانانی که هدیه ی خود را در جعبه ی دایره شکل تحویلش می‌دادند یک کروشیو تحویل می‌داد.

هنگامی که وزارت جادو از چنین چیزی مطلع شد فیثاغورث را محکوم و سپس زندانی کرد. این نکته را تنها جادوگران به کمک تحیقات گسترده در یافته اند و طبق دستور مقامات ماگل ها هرگز نباید چنین چیزی را بدانند.




every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با ناظرين انجمن كينگزكراس
پیام زده شده در: ۹:۵۴ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
آقو من تراورز هستم نه ترورس. این دو شخصیت فرق دارن با هم. من دسترسی هم ندارم آخه. نتیجه ی چیزکشی و دست کجی و اینا هم همینه دیگه


every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: چه چیزی بدتر از مرگ وجود داره؟
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳
جاودانگی. وقتی جاودانه باشی هیچ وقت نمی‌تونی بمیری و همیشه زنده می‌مونی. ممکنه اولش خوشایند به نظر برسه اما کم کم به بدترین چیز برای اسنان جاودان بدل میشه. مرگ هزاران هزار آدم رو میبینه و زندگیش هیچ وقت تموم نمیشه و زندگی براش خسته کننده میشه. هر کاری هم میکنه که بمیره و راحت بشه نمیشه.


every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳
نام: تراورز

گروه: ریونکلاو

نژاد: اصیل زاده

جنس: مرد

سن: 34

چوبدستی: از اون جایی که چیزی در کتاب ذکر نشده توضیح بنده اینه: شانزده سانتی متر از چوب درخت بلوط و هسته رگ قلب اژدهاست. انعطاف پذیر و نسبتا قدرتمند.

ویژگی های ظاهری:

موهای او خاکستری است و چشم های بی‌روح سیاه دارد. قدش بلند و در حدود یک متر و هفتاد و پنج سانتی متر است. معمولا موهاش را کوتاه نگه میداره. بیشتر اوقات یه جلیقه ی چرمی سیاه به همراه یه ردای سیاه میپوشه.

ویژگی های اخلاقی:

چون باباش هی با کمربند میزدتش و توی مدرسه هیچ کسی قبولش نداشته و درک نمیکرده که چه قدر توانائه در نتیجه این بیچاره دچار کمبود محبت و عقده ی قدرت شده. باهوشه (اما نه در حد یه ابر نابغه ) چون اگه نبود نمیوردنش ریونکلاو دیگه. اگه به کسی سوگند بخوره به اون شخص وفادار میمونه. دروغگوی ماهریه و زیاد دروغ میگه. علاقه ی زیادی به جادوی سیاه داره. از ماگل ها متنفره و اونارو با ضمیر " اون چیز it" صدا میکنه. معتاد به آدامس نعنایی و چای شیرینه.

معرفی کوتاه:

در بچگی پدرش از اون متنفر بود چون که وقتی به دنیا اومد مادرش مرد. وقتی ده سالش میشه از خونه فرار میکنه و میره به هاگوارتز و دیگه خونه نمیاد. در هاگوارتز از جادوی سیاه خوشش میاد و از اون جا که کسی در هاگوارتز درکش نمیکرده احساس میکنه که باید دست به شرارت بزنه و بعد از کشتن تعدادی ماگل زاده به مرگخوار ها میپیونده.

ایشون توی جنگ جادوگری اول میاد و خاندان مک کینن رو خیلی خوشگل و زیبا قتل عام میکنه. بعد از این قتل عام زیبا میبرنش زندان آزکابان که بعد توی سال 1996 از آزکابان فرار میکنه. بعد دوباره میفته زندان ولی سال 1997 دوباره میاد بیرون. خجالت هم نمیکشه از بس میره زندان و میاد بیرون. توی نبرد هفت پاتر هم میره سراغ هرماینی که خودش رو شبیه هری کرده و کینگزلی شکلبولت طلسمش میکنه.

بعد آگوست همون سال به خاطر فعالیت های مرگخواریش محکوم میشه. بعدش میره به وزارت جادو. توی شبیخون به خونه ی لاوگود هم شرکت داره این بنده ی خدا. در نبرد هاگوارتز هم شرکت داشت که شرنوشتش مشخص نشد.

پ.ن: از اون جا که از این شخصیت زیاد چیزی موجود نیست خودم یه گذشته براش ساختم و اخلاقش رو یکم دست کاری کردم که بشه ازش رول طنز و جدی بنویسن بچه ها. خلاصه این که شخصی سازیش کردم این بشر رو.


تایید شد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۴ ۲۲:۰۸:۱۱

every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۰ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳
انتخاب نهایی بنده همون ریونکلاو هست. اگه هم خوابگاهش جا نداره صبر می‌کنم که جا پیدا کنه... اگه هم میخوای من رو به زور به یه گروهی بفرستی ترجیح میدم گریفیندور باشه.


ویرایش شده توسط دردویل در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۴ ۱۱:۰۶:۱۷

every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۸:۲۲ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳
سلام و علیکم یا ایهاالکلاه. من یه جست و جو کردم و از دوستان پرسیدم گفتن که ریون به عضو تازه وارد نیاز داره و چند تا از دوستام هم ریون هستن. چند تا از دوستای دیگم هم گریف هستن. بعد برای این که هر طور شده برم ریون شما فرض کنین که بنده ابر نابغه نما ی دنیا هستم دیگه

مشخصات کلی:
تنبل- بی حوصله- نسبتا باهوش( با افکاری شیطانی )- شرور- نسبتا شجاع( ریسک زیاد می کنم)

در جوابتون هم بگم بنده اکانت دیگه ای توی جادوگران نداشتم.


every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳
نقل قول:

کلاه گروهبندی نوشته:
►عکس جدید کارگاه نمایشنامه نویسی◄


تصویر کوچک شده


برای ورود به ایفای نقش باید یه نمایشنامه یا داستان کوتاه بر مبنای این عکس بنویسید.
توضیحات: دامبلدور در حال باز کردن نامه ای به کمک شمشیر گریفندور

* سعی نکنید مثل کتاب بنویسید. خلاقیت به خرج بدید. اگه هم سوژه ـتون مثل کتاب شد سعی کنید نحوه ی اتفاقات رو تغییر بدید.

* اینکه دامبلدور توی دفترشه یا جای دیگه، تنهاست یا افرادی در کنارش حضور دارن، محتوای نامه چیه، چرا دامبلدور از شمشیر استفاده می کنه و... همه ش بستگی به ابتکار خودتون داره. می تونید طنز یا جدی بنویسید. انتخاب با شماست.


دامبلدور همین طور که توی دفترش روی یه صندلی چوبی جلوی پنجره نشسته بود و با لبخندی ملیح و روح افزا از پنجره به افق نگاه می‌کرد یهو دید یه نقطه ی سیاهی اومده جلوش. همین طور نگاه این نقطه ی مرموز سیاه کرد ولی دید اِوا، این که هی داره بزرگ تر میشه. بنگ، جغد سیاه خورد تو فرق سر دامبلدور و انداختش زمین. دامبلدور هم که اعصابش خورد بود رو کرد به راوی و گفت:
- $&#@$%& مردک راویِ %$#&@# چرا بهم نگفتی این جغده داره میاد؟

راوی هم چکششو در آورد زد تو کله دامبلدور و گفت:
- مردک، برو نامت رو بخون. بهت می‌گفتم که دیگه رولم هیجان نداشت چهار چشمی.

دامبلدور از زمین لبند شد و گفت:
- راوی ها هم راوی های قدیم. احترام به بزرگ تر حالیشون نیست. چه زمونه ای شده.

بی‌خیال راوی شد و شمشیر گریفیندور رو برداشت و نامه رو برید. راوی یهو اخماش تو هم رفت و داد زد:
- چرا با شمشیر گریفیندور باز می‌کنی؟ شأن گریفیندور رو آوردی پایین.

اشک از چشمان دامبلدور ریخت رو گونه های قرمزش ریخت و یه آه غم انگیزی کشید که تماشاچیان گرامی همون جا ردا ها دریدند و سر به برهوت گذاشتن. با صدای گریه آورش به راوی جواب داد:
- دیگه بودجه نداریم چاقو و از این جور چیزا بخریم. دیگه از این وضعیت خستم، می‌فهمی؟ درکم کن.

راوی اشک تو چشاش حلقه زد. چکش دستش رو بالا گرفت و زد تو سر خودش و هی این کار رو تکرار کرد. دامبلودر شمشیر رو یه بوس کرد و گذاشت کنار. عینکش رو هی جا به جا کرد از این ور دماغش به اون ور دماغش و شروع به خوندن کرد:
- شلام بر پروفشور داملدور گل گلاب به روت. آقو ما با درخواشتت موافقت کردیم. اژ این به بعد بودجه برای خرید چنگال، چاقو و از این جور لوش بازیا براتون ارشال میشه. با تشکر، مورفین گانت.
پ.ن: بیا یکم چیژ بکشیم. به جای این چاقو ها برو سراغ این چیژ ها که من می‌کشم.

راوی دوباره احماش تو هم رفت و داد زد:
- مردک مورفین کش. شکلک و اسمایلی که توی نامه پیدا نمیشن بنده ی خدا.

دامبلدور اشک شوق تو چشاش جمع شد و یهو پرید بغل راوی و ریششو کرد تو حلق اون بدبخت. ریشش از حلق راوی گذشت و به معده نفوذ کرد و این کارش باعث شد تمامی تماشاگران گرامی مایعی سبز رنگ از دهانشان به بیرون پرتاب کنند. دامبلدور راوی رو ول کرد و همین طور توی هوا جفتک پروند و فریاد زد:
- ای مورفین گانت چیز کش. بالاخره می‌تونم چاقو بخرم و باهاش استیک های مامان پزم رو بخورم.

در این لحظه تمامی تماشاچیان به علاوه راوی در این حالت فرو رفتند :
-

------

این اولین رول طنز بندست. قبلا فقط جدی زده بودم. عفو کنید.


اگه شناسه ی دیگه ای داری موقع معرفی شخصیت یا از طریق بلیت اطلاع بده تا ببندنش.
تایید شد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۳ ۲۳:۰۸:۳۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.