هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (بلاتریکس.لسترنج)



پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷
جلسه سری لرد سیاه و مرگخواران، به جز بلاتریکس و هکتور!

-ارباب، داره می‌شکنه... خودش کم بود، هکتورم مجبور کرده بشکنه.
-بله ارباب... من پیشنهاد می‌کنم هکتور رو زنده زنده تو پاتیلش بسوزونیم.
‌-نه ارباب، من میگم ریش ریشش کنیم و بعد آب پزش کنیم.

مسئله جلسه چکش شدن بلاتریکس بود. حالا دلیل اینکه کراب و بانز علاقه داشتن هکتور رو سلاخی کنن، سوالی بود بی پاسخ... البته نه کاملا بی پاسخ. ولی خب... پرداختن بهش خارج از موضوع این پسته... پس بگذریم.

-چقدر از خونمون باقی مونده؟

لینی حساب سریع سر انگشتی... ببخشید! سر بالی کرد.
-ارباب تا جایی که عصبانی نشه خوبه. نشسته یه گوشه و فقط میگه «میشکنم!» ولی وقتی عصبی می‌شه...
-چقدر لینی؟
-طبقه بالا فقط ارباب... طبقه پایین رو با خاک یکسان کرده البته به جز دو تا دیوار حمال و یه ستون!

لرد سیاه باید سریعا چاره ای برای حفظ خانه‌اشان پیدا می‌کردند.




I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۹:۴۶ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷
در نهایت امر، همه سوار شدند و شتر ها حرکت را آغاز کردند.

-عهه! این... این قر میده!

تپ!

کراب در اثر حرکت قرآلود شتر، به زمین افتاد.
-ای تف تو این زندگی... ردام کثیف شد... خسته شدم... مرلینا...
-کراب!

از جذابیت های لرد سیاه است دیگر. تنها اسمش را صدا کردند، اما کراب با همین یک کلمه، ماستش را کیسه کرد ‌و دوان دوان به دنبال شترش رفت.
-پینکی؟... وایسا من سوار شم... پینکی جونم؟...
-پینکی؟!

بله! کراب اسم هم روی شترش گذاشته بود، لاکن شتر زیاد توجهی به کراب نداشت.

در نهایت، کراب همچون بختک به پای شتر بخت برگشته چسبید و سوار بر پای شتر، به ادامه سفر پرداخت.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷
به دنبال فرمان لردسیاه، مرگخواران به دنبال ایشان راه افتادند و به سمت ایستگاه قطار راهی شدند.

در ایستگاه قطار مشنگی تعداد زیادی مشنگ وجود داشت. در میان مرگخواران هم یک عدد بلاتریکس وجود داشت.
موهای بلاتریکس سیخ شده، اعلام خطر کردند.

-بلاتریکس نفس عمیق بکش. تا ده بشمر! دم... بازدم... دم... بازدم!

بلاتریکس می‌خواست نفس عمیق بکشد. خیلی هم میخواست. اما همیشه خواستن توانستن نیست!
این حجم از مشنگ برای بلاتریکس، به معنی بهشت بود.
می‌توانست همه را بکشد، قلع و قمح کند... اصلا ببرد در شکنجه گاه و تا هفته ها شکنجه کند. دل ‌و جگرشان را در بیاورد و خوراک تسترال ها...

-خیر بلاتریکس... نمی‌تونی... تسترال‌هامون مریض میشن... بهت اجازه نمی‌دیم.

خب... خوراک تسترال ها نمی‌کرد. فقط می‌کشت.

-باز هم خیر بلا... بسته ما رو فراموش کردی؟... هیچ کس رو نمی‌کشیم.سوار قطار می‌شیم و می‌ریم دنبال بسته ما!

و بلاتریکس ناچارا سیستم انفجارش را به حالت تعلیق درآورد و همراه سایرین، از میان مشنگ ها گذشت.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۰:۵۳ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷
بلاتریکس چکش صفت، تا ساعتی بعد، علاوه بر نصف مبلمان اتاق لرد‌سیاه، یک عدد لینی وارنر، دو گلدان، یک جام آینه، یک جفت شمعدان، یک شاخه نبات و یک سری اقلام دیگر را با ضرب سر شکسته و گوشه ای تلمبار کرده بود.
-می‌شکنم... می‌شکنم آنکه... چیز...

هیچ چیز! چه داشت بگوید؟... چکش شده رفته بود دیگر!

هکتور که برای حفاظت از خود، پاتیلش را سرش کرده بود، بعد از دوبار فرو رفتن در دیوار، زمین و زمان، موفق شد خود را به سالن برساند. هکتور بود دیگر... حتی در زمان هم فرو می‌رفت. لبه پاتیلش را کنار زد تا مکان یابی بهتری داشته باشد و در نهایت، بلاتریکس را یافت.
-بلا؟... بلا خوبی؟
-می‌شکنم!
-بشکن بشکنه؟
-بشکن!
-من نمی‌شکنم!
-بشکن!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۷
جارو از مرگخوارها بیشتر ترسیده بود.
پوستش پوست پوست شده و تمام ریش ریش های انتهایش ریخته و تبدیل به یک تکه چوب شده بود. یک تکه چوب خالی. تکه چوب ها هم که پرواز نمی‌کردند...

-داریم سقووووط می‌کنیم!

حق با کراب بود. داشتند با شیب نه چندان ملایمی سقوط می‌کردند.

-جارو! به تو فرمان می‌دهیم سقوط نکن!
-من که جارو نیستم! چوبم... چوب!

بلاتریکس دستی در میان موهایش فرو کرد، مقادیری از آنها را کند ‌و در انتهای چوب فرو کرد.
-حالا دیگه جارویی! پرواز کن!

چوب تکانی به خود داد که منجر به سر و ته شدن سوارانش شد... حق با آنها بود... او دوباره یک جارو بود.
-سفت بشینین که رفتیـــــم!

و سقوط نکردند و رفتند!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۷
-نمی‌فهمن دیگه! نمی‌فهمن ارباب!

شپلق!

-ارباب، هرچی بهشون میگم نمی‌فهمن! ارباب اینارو از کجا پیدا کردین؟ نمی‌فهمن!

شپلق!

- تسترال هم تسترال‌های قدیم!خسته شدم!... کلافه شدم...!

شپلق!

-خسته... شُ...دم!

لرد سیاه با تعجب با بلاتریکسشان نگاه می‌کردند. قاعدتا رفتار نرمال در این شرایط این بود که عصبانی شده و او را با طلسم لگد، از اتاق بیرون کنند. اما بیشتر از آنکه بتوانند رفتار نرمال از خود نشان دهند، تعجب کرده بودند.
اما چرا؟...

بلاتریکس از اتاق خارج شده، با لینی رو به رو شد!
-فال گوش ایستاده بودی؟...

شپلق!

-صحبت های من و اربابم رو گوش می‌کردی؟...

شپلق!

لینی فرار کرد.

-وایسا ببینم!

شپلق!

این شپلق ها، صدای کوبیده شدن سر بلاتریکس به این ور و آن‌ور بود! بلاتریکس مانند یک چکش، با سر به این ور و آن ور می‌کوبید!
مثل یک چکش که چند روز پیش، به شدت دلش توسط بلاتریکس شکسته بود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بارگاه ملکوتی، شعبه خانه ریدل!
پیام زده شده در: ۰:۰۶ پنجشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۷
مرلین دستی به سر و ریشش کشید. دیده شدن کار سختی نبود. به راحتی و با یک دعا، می‌توانست این مشکل را حل کند. ولی اینبار مشکل چیز دیگری بود...
مرلین دعای مورد نیازش را به یاد نمی‌آورد.
اما بانز با امیدواری به مرلین زل زده بود.

مرلین نمی‌دانست چه کند. باید کمی وقت می‌خرید تا بتواند دعای مورد نیاز را به یاد آورد.
-فرزندم، دعای تو رو دارم می‌خونم. طولانیه... بشین همین‌جا تا دعا تموم شه.

بانز از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت. می‌خواست بالا ‌و پایین بپرد. بزند ‌و برقصد...

-عصا، نفر بعدی بیاد تو...

نفر بعدی با لبخندی که قاعدتا قرار بود ملیح باشد وارد شد.

-بلاتریکس! خوش اومدی... بگو... چه خواسته‌ای داری.

لبخند از لب بلاتریکس پاک نمی‌شد. مستقیم خیره شده بود به جایی که بانز نشسته و با ذوق منتظر پدیدار شدنش بود.

-مرلین هرچی بخوام رو می‌تونم ازت بخوام؟

مرلین انتظار هر متقاضی را داشت جز همین یکی.
-خدا خودش رحم کنه!...اهم اهم... بگو بلا... بگو!

بلاتریکس لبخند مثلا ملیح دیگری زد.
-چیز زیادی نمیخوام مرلین. فقط میخوام این بانز همینجوری نامرئی بمونه!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۰:۰۶ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷
موجود مد نظر دیانا، کش و قوسی به پولک هایش داد. قلنج باله هایش را شکست و لبخند دندان نمایی به دیانا زد.
-خیر! کوسه نیستم. نهنگ قاتلم.

دیانا قدرت تکلمش را از دست داده بود. سعی اش را می‌کردها... لاکن حنجره اش یاری اش نمی‌کرد.

-می‌گم تو این تالارتون خوراکی ندارین؟ یه نمور گشنه ام شده.

هکتور ویبره ای... نزد!... سعی کرد ها... اما ویبره دونی‌اش یاری اش نمی‌کرد.

-اوخییی. نکنه لالین شما ها؟

بلاتریکس خواست عربده ای بر سر نهنگ بزند... اما راستش عربده اش نمی‌آمد.

-خب... سرتون رو تکون بدین من می‌فهمم. اگه لالین سرتون رو بیارین پایین، اگر نه، سرتون رو... نه خب! اگر نه که حرف بزنین دیگه! خب... لالین؟!

خب دروغ که حناق نمی شود... شاید اگر می‌گفتند که لالند، دلش می‌سوخت و آن هارا نمی‌خورد. پس کراب خواست که با حرکت سر جواب مثبت دهد. لاکن نه تنها گردنش، بلکه تمام تنش قفل کرده بود... حالا یا به دلیل تبدیلش به قایق، یا ترس!

-خب... شکر مرلین، فلج هم که هستین... باشه نخواستیم... خودم یه چی پیدا می‌کنم می‌خورم.

نهنگ نگاهی به اطراف انداخت تا به فریاد معده گرسنه اش برسد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۴ سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷
بررسی پست شماره 151 زمان برگردان مرگخواران، گادفری میدهرست:

سلام گادفری.
چرا اسمتون اینقدر سخته؟ سه بار اقدام به بررسی این پست کردم و هر سه بار برگشتم عقب تا از اینکه اسمتون رو درست نوشتم یا نه مطمئن شم... حتی حفظ کردن اسم کامل لادیسلاو هم اینقدر سختی نداشت!

پست تقریبا لاغری بود! یعنی دیالوگ نداشت (یکی داشت). پست هایی که دیالوگ ندارن، گاها حوصله سر بر میشن. اما در مورد پست شما، اینکه دیالوگ لازم بود اصلا یا نه... نه به نظر من دیالوگ بیشتری لازم نبود. چون قد و اندازه پست مناسب بود و همینطور صحنه های یکنواخت و کسل کننده هم نداشت.

نقل قول:
- تصمیممو گرفتم ... خب، راستش مجبورم بچه ها رو بسپارم بهت. چون می خوام با همسایه مون باتیلدا برم خوش گذرونی. نه، منظورم اینه که می خوام برم به باتیلدا تو تحقیقات تاریخیش کمک کنم.

خب شروع کردن پست با دیالوگ گاها حرکت ریسکیه... یعنی ممکنه یهو درست از آب در نیاد. ولی خب با توجه به اینکه پست قبلی با یه دیالوگ نصفه تموم شده، کار شما دست بود. فقط شکلک ته دیالوگ جای حرف داره... اینکه گزینه مناسبیه یا نه... از نظر من نه. می شد از یه دیالوگ حق به جانب تر استفاده کرد. یه شکلک پررو تر.

نقل قول:
ولدمورت بچه را در هوا گرفت. نوزاد با چشمان آبی و معصومش به لرد خیره شد و لبخند نامحسوسی زد. اما بعد ناگهان چهره اش حالتی درنده به خود گرفت. دهانش را باز کرد و چند ردیف از دندان های تیز و سوزنی اش را به نمایش گذاشت. سپس، گاز محکمی از انگشت لرد گرفت و آن را از بیخ کند.

یه چیزی می خوام بگم که وحی منزل نیست، صرفا نظر منه. اینکه تو پست اسم لرد رو بعضا لرد نوشتین و بعضا ولدمورت، به چشم منِ خواننده قشنگ نمیاد. منظورم اشاره ای به اسم لرد ولدمورت نداره ها... هر اسمی که دو جور مختلف نوشته می‌شه، به نظر زیبا نمیاد. حالا اینکه اولین بار اسم رو کامل بنویسید و بعدا از همون لرد استفاده کنین، گزینه بهتریه.

نقل قول:
لرد آلبوس کوچولو را داخل گهواره اش انداخت. بعد انگشت خونی و ناقص شده اش را از روی زمین برداشت و با تف سر جایش چسباند. می خواست روی کاناپه دراز بکشد و کمی استراحت کند که ناگهان صدای عربده ای در فضا پیچید. آبرفورث کنار بقایای بزش نشسته بود و ضجه می زد. لرد حیوان را از روی زمین برداشت، پوزه ی او را روی دهان خودش قرار داد و مشغول باد کردن بز شد. در همین حین، آبرفورث دو تا از انگشتانش را داخل سوراخ های بینی ولدمورت فرو برد و راه تنفس او را بست.

انتخاب فعال هاتون بسیار خوب بود. انداخت، حسی که لرد نسبت به نگه داشتن دامبلدور نوزاد داره رو واضح نشون می ده. و البته حسی که به پرستاری داره.
به همین راحتی و با کمی ظرافت میشه نگارش یه پست رو جذاب کرد. بدون هیچ اضافه کاری و زیاده نویسی، شخصیت لرد و کاری که در حال انجامشه رو جوری که خواننده هم متوجه منظورمون بشه، توصیف کرد.

من از جملاتتون خوشم اومد. کوتاه، جدی و مفید.
یه جاهایی تو طنزتون زیاده روی شده بود.
مثلا:

نقل قول:
سپس، چند تا باد گلو زد و ردای سیاه ولدمورت را به لکه های سفید مزین نمود.

مثلا اینجا... بد نبود.. اما طنز پاراگرافتون رو تحت الشعاع قرار داده بود.
به نظر من جملات کوتاهی که اصل مطلب رو بیان می کنن، طنز مفید تری دارن تا صحنه هایی که می خوایم مجبورشون کنیم تا طنز باشن. البته بازم تکرار می کنم... اینجا اینجوری نبود. اما لازم هم نبود. صرفا بادگلو زد و چشماش رو بست و خوابید کافی بود. چون خود قضیه به اندازه کافی خنده داره.
اجازه ندید طنزتون از دستتون خارج بشه.

کلا روند پستتون خوب بود. بدون اینکه پیشبرد خاصی داشته باشین، نوشتین و از ظرفیت سوژه استفاده کردین. در انتها هم موضوعی ایجاد کردین که به نویسنده بعدی کمک می کنه یه سوژه ای برای نوشتن داشته باشه. البته چون این خودش یه سوژه فرعی تر، تو یه سوژه فرعیه، اگه تصمیم اشتباهی برای ایجادش گرفته شه، تو بعضی سوژه ها می تونه به روندش آسیب برسونه. اما اینجا، نه... خوب و مناسب بود.

موفق باشید.





I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


تولد پانزده سالگی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷
سلام جادوگران! تولدت مبارک!

11 دیماه امسال، چه باورتون بشه و چه نه، پونزده سال از اولین روزی که این سایت در اختیار عموم قرار گرفت، گذشت!
امروز، من تو جمع مدیران این سایت هستم و شاهد زحمت هایی که برای سرپا موندنش کشیده می‌شه هم هستم. اما این کارها، بدون حضور شما فایده ای نخواهد داشت.
یک سالی میشه که شاهد زحمت هایی که فنگ چه برای بخش فنی و چه ایفا کشید بودم. لینی وارنر رو از نزدیک شناختم و دیدم که با چه هیجانی کارهای سایت رو انجام می‌ده و چقدر دلسوزه.
از جفتتون ممنونم که با فعالیتتون، سایت رو برامون زنده نگه داشتین. از تک تک شما اعضای عزیز سایت هم ممنونم که با فعالیتتون، نظراتتون و همراهی هاتون، به سزپا موندن خانواده بزرگ جادوگران کمک کردین.

پس بیاین تولد سایتتون رو تبریک بگین و همینطور از تجربیات و خاطراتتون به شدت استقبال می‌شه.

در ضمن معمولا هرسال یک میتینگ غیر رسمی برای تولد سایت برگزار می‌شه. این میتینگ عموما به علت کثرت اعضای ساکن تهران در شهر تهران و بعد از تاریخ امتحانات برگزار می‌شه که در اون، با هم آشنا می‌شیم، شمع تولد سایت رو فوت می‌کنیم، کیک و خوراکی می‌خوریم و خوش می‌گذرونیم. در حال حاضر تصمیمی برای برگزاری میتینگ امسال گرفته نشده. اما اگه شما علاقه ای به شرکت در میتینگ دارین، یعنی اگه در صورت برگزاری، شرکت می‌کنین، همینجا اعلام کنین. در صورتی که تعداد زیادی اعلام شرکت(!) کنن، میتینگ امسال رو هم برگزار می‌کنیم.

لینک خبر!


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۱۳ ۲۲:۲۴:۲۷

I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.