تدریس جلسه اولدر باز شد و دانش آموزان مثل مور و ملخ وارد کلاس شدند، در نگاه اول با بی توجهی روی صندلی هایشان نشستند و طبق معمول شروع به تعریف خاطرات تعطیلات برای همدیگر کردند.
وقتی بلاخره تعریف کردن خاطراتشان تمام شد نگاه دقیق تری به کلاسی که در آن حاضر شده بودند انداختند و متوجه عجیب بودن کلاس شدند.
البته چیز هایی هم مانند بقیه ی کلاس ها بود، مثلا میزی مستطیلی که همه ی پروفسور ها روی آن مینشینند و البته بلافاصله با فریادی از جا میپرند و دلیل آن میتوانست گذاشتن پونز های کوچولویی باشد که قبل از ورود استاد کسی آنجا جاسازی کرده باشد، یا شومینه ای گوشه ی کنار که در هر کلاسی میتوانست وجود داشته باشد.
چیز عجیب درست روبروی آن ها سه قدم آنور تر از میز دبیر بود. شیئی مربع شکل که روی میز تقریبا کوچکی گذاشته شده بود و کنار میز یک وسیله ی کوچک مستطیل شکل که روی آن دکمه های زیادی وجود داشت دیده میشد.
محیط کلاس هم کمی عجیب بود، دانش آموزان وقتی به خود آمدند قاب عکس هایی روی دیوار دیدند که اشخاص ناشناسی با لبخند های بیروح و بی حرکت به بچه ها زل زده بودند.
کمی آنطرف تر هم سبد سبز رنگی وجود داشت که درون آن وسیله های ناشناخته ای وجود داشت.
- خب دیگه! کنجکاوی بسه!
سرها اتوماتیک وار از وسایل درون سبد به میز روبرویشان چرخید! پروفسور جدید آنها با خونسردی پشت میز خود نشست.
فلور با تعجب پرسید: شما کی اینجا ظاهر شدید؟
لونا لبخندی زد و پاسخ داد: من ظاهر نشدم! در حقیقت من باید به درسی که قراره تدریس کنم احترام بذارم، بنابراین من با پاهای خودم از پله ها بالا اومدم و در کلاس رو باز کردم و وارد شدم، ولی شما اینقدر به محیط کلاس توجه داشتین که حواستون به ورود من نبود!
سپس از جای خود بلند شد و به سمت تخته ی کلاس رفت و دانش آموزان متوجه نکته ی عجیب دیگری در کلاس شدند، لونا بر خلاف بقیه استاد ها با چوبدستی اسم خود را روی تخته ننوشت بلکه با شیئی سفید رنگ و استوانه ای شکل روی تخته اسمش را نوشت.
- من لونا لاوگود، استاد جدید درس ماگل شناسی هستم! خب دیگه حرفی ندارم و میخوام درس رو شروع کنم.
سپس به سمت جعبه ای که روی میز بود رفت و شیء کوچکتر را برداشت و همانطور که آن را در دستانش میچرخاند به سمت بچه ها برگشت.
- " خب! اینی که میبینید اینجاست اسمش تلوزیون هست! وسیله ای که تقریبا هر مشنگی تو خونه ی خودش داره، میشه گفت این وسیله یکی از وسایل ضروری مشنگ هاست که به جرئت میتونم بگم حتی اونا به این وسیله معتاد هم هستن!
حالا سوال اینه که این وسیله چی کار میکنه؟ ... مشنگ ها وقتی حوصله شون سر میره یا مواقعی که بیکار هستن این وسیله کوچولو که اسمش رو میذارم به عهده ی شما رو برمیدارن و تلوزیون رو روشن میکنن و برنامه ی مورد علاقشون رو میبینن! خب! حالا من میخوام حرف هام رو تموم کنم و شما رو به دیدن یه فیلم دعوت کنم. "
و سپس دکمه ی قرمزی را فشار داد و ناگهان صفحه ی مشکی تلوزیون سفید شد و چشم ها به آن خیره ماند ...
تکالیف1- بچه ها چه فیلمی رو تو کلاس دیدن؟ درباره ی فیلم و محتوای آن توضیح دهید. (10 امتیاز) 2- اون شیء مستطیل شکل که لونا دستش بود و با اون تلوزیون رو روشن کرد اسمش چی بود؟ بگید با فشار روی هر کدوم از دکمه ها چه اتفاقی می افته؟ (7 امتیاز)3 - فرض کنید شما هم جزء بچه های کلاس بودین، اون فیلم رو دیدین (نوع و اسم فیلم اختیاریه) و جو گیر شدین و تحت تاثیر فیلم قرار گرفتین. رول کوتاهی درموردش بنویسید(13امتیاز)