نیم ساعت بعد ...
رستوران نان داغ ، کباب چاغسه مرگخوار گمشده و گرسنه پس از دزدیدن پول از صندوق و کمی جستجو توانستند رستوران نسبتا خلوتی را در حاشیه شهر پیدا کنند و وارد آنجا شوند ...
- میتونم کمکتون کنم ؟ شما چی میل دارین ؟
و باز هم مثل دفعه ی قبل خود گارسون بدون آنکه اجازه ی حرف زدن به مرگخواران بدهد ، گفت : غذای مخصوص سرآشپزما ، امروز خوراک دم مارمولک به همراه خون عنکبوته . بیارم واستون ؟
لینی نگاهی به گارسون انداخت و گفت : عذرمیخوام آقا ! من و همراهام علاقه ی زیادی به قورمه سبزی داریم . ممکنه که برامون قورمه سبزی بیارید ؟ :pretty:
گارسون که تا آنموقع چشمش به لینی نیفتاده بود ، با دیدن لینی ماتش برد . تنها به لینی خیره شده بود و اصلا تکان نمیخورد .
- این چرا اینجوری به لینی نگاه میکنه ؟
- لابد بهش شک کرده . میگم یه وقت نره زنگ بزنه اون آبی قرمزیه بیان اینجا
و همچنان گارسون به لینی و لینی به گارسون زل زده بودند . به نظر میرسید که عشق در نگاه اول کار خودش را کرده بود ...
پنج دقیقه بعد ...بشقاب های قورمه سبزی بر روی میزی که سه مرگخوار دور آن نشسته بودند ، دیده میشد . لودو و روفوس با اشتیاق فراوان مشغول پرکردن شکم هایشان بودند ولی لینی تنها با ظرف غذایش بازی میکرد .
- لینی ، چت شده ؟ چرا غذاتو نمیخوری ؟
- چیز خاصی نیست . اشتها ندارم .
روفوس که هنوز هم گرسنه به نظر میرسید ، با دهانی پر به لینی گفت : پس اگه غذاتو نمیخوری بده من بخورم .
ده دقیقه بعد ...روفوس و لودو بدون توجه به لینی که در حال فکر کردن بود ، مشغول خواندن اسامی غذاهای درون فهرست بودند و با هم در مورد مزه ی غذاهایی که تابه حال نخورده بودند ، بحث میکردند .
در همین لحظه بود که یک گارسون زن از در پشتی رستوران وارد شد و به سمت میز مرگخواران جهت جمع کردن بشقاب های خالی ، به راه افتاد .
- امیدوارم که از غذاتون لذت برده باشین . :pretty:
همین که روفوس سرش را از لیست غذاها برداشت ، با دیدن چهره ی گارسون خشکش زد ! به نظر میرسید که عشق در نگاه اول در مورد روفوس و گارسون زن هم مصداق داشت .
مرگخواران هنوز درون رستوران بودند و دو نفر از آنها عاشق شده بودند . هنوز هم شانس برای عاشق شدن لودو وجود داشت !