* مقاله ای مختصر درباره مرگ "کور ممد پاتر" در کلاس توسط من (یعنی پروفسور آمبریج) بنویسید و در آن علل کشتن وی توسط من را تحلیل نمایید. بلوف زدن ایشان در خصوص مرگ فراموش نشود. توجه داشته باشید که علت بلوف زدن ایشون در قبال نترسیدن از مرگ اهمیت بیشتری در مقاله شما دارد. (15 امتیاز) یکی بود، یکی نبود، غیر از هانیت ارگنژ و مریم انزلی هیچ کس نبود
سالیان پیش، زمانی که آنتونین هنوز کاملا اسکلت نبود، حضرت سلطان سیمون خان، بر منطقه ای که امروزه به آن "استانبولی" می گویند، حکومت می کرد. او سلطانی بسیار نترس بود و از مرگ نمی ترسید. سیمون قصه ی ما خیلی عاشق خانواده بود، واسه همین یه روز یه خانومه هه که خارجی بود پیداش شد، با این سلطان سیمون ازدواج کرد و با هم یه خانواده ی بزرگ تشکیل دادند. اسم این خانومه گاوم بود
این خانومه مثل ماشین جوجه کشی بود و سالی یه شاهزاده تولید می کرد
گاوم از بس رفته بود تو کار کمیت، کیفیت رو از یاد برد و
کالا فرزند ناقص تولید کرد
اسم این شاهزاده، شاهزاده جهان کور بود. از شانس ایشون، شاهزاده گوزپشت از آب در آمد. خلاصه، سلطان و گاوم کلی به مدت دو قسمت فیلم هندی بازی کردند، و در قسمت سوم دکتر ها بکش بکش را تجویز کردند
گاوم که بسی با این تجویز مخالف بود نتوانست جلوی سیمون را بگیرد و بالاخره جهان کور تحت تجویز قرار گرفت. اما در قسمت بعد معلوم شد که تجویز اثری نکرده است.
پس از چندین قسمت، بالاخره پرسی، در یکی از شخصیت های قبلیش به نام "زمرد"، حلول کرد. او پس از فراز و نشیب های زیادی به حرمسرای سیمون وارد شد و سلطان را حسابی توجیه کرد
.خلاصه پس از چند قسمت پرسی، شناسه خود را عوض کرد و پرسی شد. سورس هم که به شناسه قبلی پرسی علاقه مند شد و شناسه خود را به زمرد تبدیل کرد. مدتی بعد گاوم، او را به عنوان کنیز خود انتخاب کرد. از این طریق سوروس با جهان کور آشنا شد. درد او را با چند وزد کم کرد و اینگونه شد که جهان کور به او عادت کرد و این دو به هم وابسته شدند. پس از مدتی سورس استعداد او را تشخیص داد و تصمیم گرفت او را به جادوگران بیاورد. شخصیت خود را به سورس تغییر داد و مدیر سایت شد و اورا با نام کورممد پاتر تایید کرد.
کور ممد مادر زادی، پسری بسی شجاع بود اما زندگی در کنار مدیرانی چون دالاهوف، سوروس، فلور و خودتون
، از او فردی تیتیش مامانی، بزدل و دروغگو ساخت که همیشه سر هر چیزی به شدت بلوف می زد.
* چرا پروفسور آمبریج افسون "آواداکداورا"ی قلابی را روی "رز ویزلی" اجرا کرد؟ (2 امتیاز)الف) القای ترس به رز و بقیه دانش آموزان ب) بیماری روحی- روانی خود پروفسور
ج) معرفی عنوان درس
د) شوخی دور همی* عزرائیل از چه چیزی تعجب کرده است ؟ (3 امتیاز)
الف) حماقت پروفسور آمبریج ب) حرکت پیش بینی نشده، خارج از قوانین ایفای نقش و رول
ج) چرا دخترکی معصوم باید بمیره؟
د) قلابی بودن افسون و سر کار ماندن جهت تحویل روح
* یکی از سه جناح ذکر شده در کلاس (وزارت – محفل ققنوس – مرگخواران) را انتخاب کرده و درباره "مزایای مرگ با کارت عضویت موقتی یا دائمی آن جناح برای بازماندگان خود"، مقاله ای مختصر بنوسید. (10 امتیاز)
تصمیم گرفتم مستندی بسازم برای توضیح هر چه مناسب تر
تصویر هی مات و شفاف میشه تا با اعصاب بیننده بازی کنه
. بالاخره تصویر مش ابراهیم ظاهر میشه که داره با یه گیتار شکسته داره ترانه می خونه:
-کی اشکاشو پاک می کنه، شبا گریه داره؟
-EKU !(مخفف Eskelet Khalkoobi Unit
)
-دست رو موهاش کی میکشه، وقتی تو رو نداره؟
-EKU !
-رو چیزبوکت پست میزنه، وقتی که حال نداره؟
-EKU !
در این هنگام تصویر عوض میشه و به جای اون، تصویر یه دادگاه میاد. قاضی تو چشمای دو تا خانواده نگاه می کنه و میگه:
- ریگولوس بلک تموم مال و املاک خودشو به تیم مدیران واگزار کرده! در حالی که
کارت دائمی خدمات پس از مرگش رو به دلوروس آمبریج واگزار کرده. مزیتی که این کارت نسبت به مدل موقتیش اینه که شما می تونید به صورت 24 ساعته از آرشیو خصوصی پرسی ویزلی بهره مند بشید
در این هنگام دلوروس داره به تیم مدیریت نیشخند میزنه، من از نا کجاآباد ظاهر میشم و میگم:
- من با این که هنوز نمردم، ارباب کشور جردن (اردن) رو به نامم کرده! حالا ببینید اگه بمیرم دیگه چه ها میکنه!!
و مستند با شعار "زیرو، وان، تو; EKU " به پایان میرسه