شیخ آلبوس پیر عـــهد خــــویش بود****در کمال ساحری از هرچه گویم پیش بود
شیخ بود در هاگوارتز پنجاه ســـــــال****با اســـاتیدِ چــــهارصــد صــاحـب کـمــال
هم عمل هم سـحر با هم یار داشت****هم عیان کـشف هم اســــــــــرار داشت
گرچه خود را قُـــدوه ی اســــحار دید****چند شـــــــــــب بر همچنان در خواب دید
کـــز هاگوارتز در لَندنــش افتادی مقام****ســـــــــــــجده میکردی ریدلـی را بر دوام
.
.
.
[فرید الدّین سِوروس عطارِ نیشابوریِ ایرانی ]
*******************
ولدمورت، روح عزیزش به دو جان پیچ بفروخت / مـن چـــرا روح خودم را به جُوی بفروشم؟
شنل پوشی من از قـــدرت جـادویـــی نیست / پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم
*************
خطاب به هرمیون: (با اجازه از حضرت حافظ)
مدامم مست می دارد نسیم جَـعـد گـیـســــویت / طلسـمـم می کند هــردم طلسم چــوب جــادویت
تو گر خـواهی که جــاویدان جـهـان یکسـر بیارائی / هـــری را گـــــــو که بردارد شـنـل از روی جــارویـت
من و رون ویزلیِ مسکین، دو سرگردان بی حاصل / من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
***************
زبان حال هری در زمانی که رون تحت تاثیر قاب آویز، او و هرمیون را تنها گذاشت:
رون می رود ز دسـتـم، جـادوگران، خدا را / دردا که مـکـر جـــان پیچ، بیچاره کــرده مـــا را
محفلیان بی بـــاک، محـــافظان جـــــانند / هدویگ بــــده بـشــارت، کــــلّ مـشــنگیان را
لــرد ســیــه نبیند رؤیــای پــــادشــاهـــی / هاگوارتز یک بهانست، می خواهد او جهان را
قدرت لرد مجنون، افسانه اسـت و افسون / بـاشـد که راز مـرگـش، خـواهـد شـد آشـکارا
هـــر چــنــد مـن ندانم راه شکست ولـدی / ای شیخ پــــاک دامـن1، دانی تــــــو رازهــا را
آسایش دوگیتی، تفسیر این دو حرفـسـت / بــا سیریوسها دوســتی، بــا سِوِروس مُـدارا
در کــوی مرگـــخواران، مـا را گـــــذر نباشد / گر تو در این گــــروهی، تـغـیـیـر ده قـضــــا را
***********
اینم یک سایت خوب
با یک شعر توپ
http://www.fantasyfans.org/modules/article/view.article.php?19_________
بچه خوبی باشید قنگ ترم میگذارم.