لرد همچنان:
بلاو لینی:
اندرو:
>>دو ساعت بعدبلا همچنان در فکر بود تا دوباره موجود را
بترساند اما باجیغ بلندی رشته افکارش پاره شد و به سمت صدا رفت
>>در اتاق لردلینی به نقطهای خیره شده بود که بلا از راه رسید:
ـ چیه؟ چی شده دختر؟چرا جبغ میکشی؟
لینی همچنان به نقطه ای نامعلوم خیره شدهبود که لرد از در کوچکی وارد شد.
بلا:
لینی:
>>در مرلینگاهآند همچنان در حالت
بر روی زمین دراز کشیده بود که ان حیواان فوق به این صورت
به او زل زده بود.
>>در اتاق لردبلا در حالتی بین تعجب و عشق به لرد زل زده بود و لرد هم کم نمیاورد و زل زده بود به بلا.
بالاخره پس از چندین دقیقه با سرفه لینی هردو به زملن حال برمیگردن و لرد می پرسه:
- اینجا چکار می کنید؟
بلا که هنوز تو شک بود به لینی ضربه ای زد و لینی گفت:
ـ خوب...خوب ما اومده بودیم که..اومده بودیم که مطمئن شیم شما خوب میخوابید.
لرد نگاهی به ان دو انداخت و سپس به سمت تختش رفت و ادامه داد:
ـ خوب می بینید که حالمن خوبه.حالا برید.
بلا و لینی هر دو تعظیمی کردنو از اتاق لرد خارج شدن.
>>در مرلینگاهاندرو هم چنان در خواب ناز وجود داشت که با باز شدن ناگهانی و محکم در از خواب پرید.
بلا:چجوری به اینسرعت بیدار شد.اگر برای هر جا به جایی بخواییم به ارباب دارو بدیم خوب شک میکنه.
لینی:باید فکر دیگه ای بکنیم.