هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (بانو.ویولت)



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱
#31
خلاصه:

الفیاس پیر خردمند محفل و گریف دوباره پس از مدتها به آغوش یارانش باز میگرده و هنوز علت غیبت طولانیش مشخص نیست. الفیاس در بدو ورود به محفل با دیدن بانو ویولت عاشقش میشه ولی توان بروزش رو نداره. اون شب محفلیها جشنی به افتخار الفیاس میگیرند ولی الفیاس تو عالم دیگه ای به سر میبره. الفیاس نمیتونه احساسشو پنهان کنه و همون شب به اتاق بانو میره و باهاش صحبت میکنه .
فردا از طرف اسنیپ خبری میرسه که مرگخوارا دارن کارایی میکنن و باید یه کاری کرد. محفلیها شروع میکنن به فکر کردن !
------------------------------

ادامه داستان :

الفیاس به سمت میز رفت تا نقشه اش رو توضیح بده که ناگهان با دیدن بانو که چهار چشمی اونو می پایید هوش از سرش پرید و به من و من افتاد :

-.. اهمم...چیزه ... یادم رفت نقشه ! :worry:

ملت ناباورانه به دوربین خیره میشن : :vay:

- د جون بکن الفیاس!

- تو میتونی!

الفیاس به بانو که با عصبانیت داره بهش نگا میکنه خیره میشه و ملت متوجه میشن ردای الفیاس به رنگ خردلی دراومد .

بانو استینهای رداشو بالا میکشه و عصاشو برای طلسم کردن الفیاس بالا میبره که ناگهان یه آهوی نقره ای از شومینه وارد سالن میشه و با صدای اسنیپ میگه :

-فعلا مرگخوارا از فکر محفل اومدن بیرون . فعلا مشکلی نیست.

و یهو دود میشه و میره هوا!

بانو که همچنان فیگور آماده طلسم کردن به خودش گرفته و رنگ ردای الفیاس رفته رفته داره از رنگ خردلی به سیاه تغییر میکنه با فریاد رو به الفیاس میگه :

-این دفعه رو شانس آوردی!! ولی بدون دفعه بعد هیچ بخششی وجود نخواهد داشت. موضوع دیشب رو هم فراموش کن. من دنبال یه جنتلمنم نه یه جادوگر...


بانو بقیه حرفشو میخوره و با عصبانیت به طرف اتاقش راه میفته .






ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲۹ ۱۲:۴۱:۰۷


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱
#32

نقل قول:
جناب آقای الفیاس میشه در مورد رابطه و دوستی و کلا حشر و نشرت با بانو ویولت توضیح بدی؟ همشهری هستید؟ چطوریاس کلا. فضول نیستما! کنجکاوم!


جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!!


اوه اوه ، گلوم جر خورد ! :worry:


خب چندتا سوال دیگه :


1. تا اونجایی که میدونم امسال قراره کنکور بدی. خب برای آینده و رشته ات تصمیمی گرفتی؟

2. به نظرت زیباترین شهر ایران کجاست؟

3. چرا به ادبیات علاقه مندی؟

4. چه تصمیمی برای آینده گریف داری؟

5. اگه قرار باشه یه نفرو ببری هاگوارتز چه کسی رو انتخاب میکنی؟

6. دلیل اینکه میخواستی محفل رو ترک کنی چی بود و چطور شد که فعلا تو محفلی؟

7. بهترین دوستی که تو سایت باهاش آشنا شدی؟

8. چرا شخصیت الفیاس رو انتخاب کردی؟

9. ایده ای برای فعال تر شدن محفل داری؟

10. به نظرت چطور میشه محفل رو به جایگاه اصلیش برگردوند؟



یه سوال زرد :

پیرمرد تو با این سن و سالت چطور بازم به موهات ژل میزنی؟؟


اهممم... چیزه .. فعلا همینا .. ولی بازم مزاحم میشیم !



پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۱
#33
....اهمممم....

کسی هنوز نیومده ؟

الفیاس عجب خوش شانسی که اولین خودمم .

زود تند سریع بدون چوب کاری و از این جور چیزا و تعارفات جواب بده بینم :


1. الفیاس یا رون ؟ چرا ؟

2. چای یا قهوه ؟

3. بنفش یا یاسمنی ؟

3. نظرت راجع به بانو ؟

3. علت علاقت به چت باکس ؟

4. یه جک بگو


فعلا همینا



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۱
#34
همه محفلیها از برگشتن الفیاس این پیر خردمند محفل ( ) به شدت شاد بودند و آن شب ضیافتی به افتخار برگشتن او ترتیب دادند.
شب به یادماندنی برای تمام اعضای محفل بود ولی شاید تنها کسی که توجهی به جشن نداشت خود الفیاس بود.
جشن به پایان رسید و همه اعضا به اتاقهای خود رفتند تا استراحت کنند . استر جس تمام سالن رو به حالت اول برگرداند و تمام وسایل به سر جای اولشان برگشتند و بعد درحالیکه به شدت خمیازه میکشید رو به الفیاس که همچنان با خود درگیر بود کرد و گفت :

-الفیاس بهتره تو هم تو یکی از اتاقای طبقه بالا رو واسه خواب انتخاب کنی و بری بخوابی . فردا صبح زود آماده باشیم . بانو به شدت سخت گیره :worry:

استر جس این را گفت و سالن را ترک کرد.

الفیاس ساک دستی اش ( )را برداشت و به سمت طبقه بالا حرکت کردکه ناگهان نوری که از در یکی از اتاقها به بیرون ساطع میشد توجهش راجلب کرد . به سمت اتاق مورد نظر رفت و ..





پاسخ به: گفتگو با ناظرين انجمن كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱
#35
نقل قول:
تاپیک هایی که سوژه توشون داده میشه و بقیه ادامه میدن تو دسته ی تاپیک های انجمن های ایفای نقش هستن. با توجه به اسم تاپیک، موضوع تاپیک مشخص میشه و سوژه ای که با اسم تاپیک رابطه داشته باشه داده میشه و بقیه ادامه ش میدن.



شما برای شروع بهتره از تالار خصوصی برای بهتر شدن و پیشرفت رول نویسیتون استفاده کنید و پست های دوستانتون رو بخونین تا تجربه بیشتری کسب کنین.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱
#36
‏*‏‏*‏توجه‏*‏‏*‏

دوستان عزیزی که قصد عضویت در ایفای نقش رو دارند:

۱. از این به بعد باید مراحل "بازی با کلمات‏"‏ ، "کارگاه نمایش نامه نویسی‏"‏ و "تاپیک معرفی شخصیت‏"‏ رو به ترتیب و گام به گام طی کنند. یعنی بعد از تایید شدن پست به تاپیک بعدی بروند.

۲. افرادی که هم زمان درهرسه تاپیک پست بزنن تایید نخواهند شد‏!

‏۳. افرادی که فقط دریکی از تاپیکها پست بزنند و بعد معرفی شخصیت کنند تایید نخواهند شد‏!‏



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۸:۲۱ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
#37
شخصیت ایفای نقش یه گزینه تو قسمت ویرایش پروفایلهاست که مدیرا بهش دسترسی دارن. وقتی مدیری دسترسی ایفا رو میده میتونه اون گزینه رو روی شخصیت مورد نظر تنظیم کنه که بعضا فراموش میشه. پس نگران نباشید مسئله خاصی نیس



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱
#38
لیسای عزیز

شناسه کاربری مورد نظرتون رو برای ما بلیط بزنید تا عوضش کنیم‏.

میشه اون رو بصورت لیساتوربین یا لیسا.توربین تغییر بدیم که بعدا با اون لاگ این شین.


ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۲ ۱۶:۱۳:۲۵


پاسخ به: غرفه بازی با مرگ
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
#39
لرد و آلبوس در وضع اسفناکی گرفتار شده بودند، راهی که نه راه پیش داشت نه راه پس‏!‏
لرد نگاهی به سرو وضع خودش کرد و نیم نگاهی به وضع آلبوس و با حالت متفکرانه گفت:

- ..هی ریشو‏!‏ فک نمیکنی یه جای کار میلنگه؟
دامبلدور که درتلاش برای شکار شپش های ریشش بود سرش رو تکون داد و گفت:

- هیس.. ساکت‏!‏..فرزندم مگه نمیبینی دارم واسه زنده موندن تلاش میکنم؟ فعلا درحال انجام قتل و اعمال جنایتکارانه روی جمعیت شپشهام.. آهان.. یکیشو گیر آوردم.
.دامبلدور دستشو از لای ریش چند متریش به سختی بیرون میکشه و به شپشی که بین انگشتاش بود نگاهی میندازه و زیرلب میگه:

- طفلی.. شپش جان منو ببخش،مجبورم.

وبعد چشمانش روکه ازشدت احساسات تر شده بود میبنده تا شاهد صحنه قتل نباشه و انگشتاش رو روهم فشار میده..



پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
#40


-... آخ... لعنتی !!... عجب دست سنگینی ام داشت!..

پسرک که هنوز دستش پس کله اش رو میماله با عصبانیت چندتا از سنگریزه های کف کوچه رو با کفش پشت سر تیم پرتاب میکنه و دوباره به راه میفته تا بلکه بتونه چنتای دیگه از روزنامه هارو بفروشه .
... روزنامــــــــــه... روزنامــــــــــه ... آخرین خبــــــــر....حراج عجیب ترین موجود خزنـــــــــده...
..
..
ساعتها میگذره ولی از بدشانسی پسرک به جز چندتا روزنامه کسی واسه خرید روزنامه ککشم نمیگزه.
پسرک نا امیدانه به ساعتش نگاهی میندازه و یاد تهدیدات تیم میفته . سرش رو پایین میندازه تا راه میفته بره که ناگهان صدایی از پشت سر توجه اش روجلب میکنه.
.... اهـــــــــــــــوی پسر... چه گفتن کرداهیــــ ؟...گفتی حراج چه؟

پسرک برمیگرده و مردی با لباسهای هندی با دستاری قرمز بر سر که سبدی دردست داره رو میبینه که داره به طرفش میاد. پسرک با خوشحالی به طرف مرد هندی میره و یکی از روزنامه هارو از کوله اش بیرون میاره و تکونش میده:

-آقا ببینید، یه موجود خیلی جذاب و نادر که از جنگلهای آمازون شکار شده.... ببینین... اینم عکسش!..فقط راست کار شماست..

مرد هندی نگاهی به روزنامه میندازه و چشمانش برقی می زنه و میگه:

-..هوووووم !! .....نهی نهی..... من دنبال یک مار مثل این بود....جالب است... زیباست...من یه دوره گرد هست ، برای نمایش آن را خواست . من تمام روزنامه های تو را خواست. این مار فقط مال من خواهد شد .
مرد تمام روزنامه ها رو از پسرک میخره و به سرعت به آدرسی که زیر آگهی چاپ شده حرکت میکنه...



ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۸ ۱۴:۵۲:۰۵






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.