هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (پروفسور.ویریدیان)



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۴۹ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۱
#31
نام:پروفسور ویریدیان
سن:180
جنسیت:مذکر
رنگ چشم:سیاه
گروه:هافلپاف
سیاه و بلند تا پشت پام
ظاهر کلی:خپل و چاق
چوبدستی : چوب گردو و ریسه ی قلب اژدها به طول 30سانت
رنگ مورد علاقه : آبی بنفش صورتی


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همانا ما تصمیم به تغیر گروه گرفتیم پس دسترسی هافلو زود زود بدین


ویرایش شده توسط پروفسور.ویریدیان در تاریخ ۱۳۹۱/۷/۷ ۱۷:۰۳:۳۳


پاسخ به: داستان های گروهی (فصل آخر) ( یک خطی)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۱
#32
هری چشمانش رو باز کرد و به آرومی از روی تختش بلند شد . دستی به چشمانش کشید و عینکش رو زد . رو به رون کرد و گفت :
-رون ، رون ، از خواب پاشو ! امروز میخوایم بریم پیش سیریوس . امروز همه چیش مشخص میشه .
- باشه بابا، انگار میخواد چیکار بکنه! میخوای بری حقیقت رو بفهمی دیگه! اصلا میخوای خودم بهت بگم؟ هان؟
هری با شنیدن این حرف با چشمان بهت زده مثل برق گرفته ها از تختش پایین پرید و به طرف رون رفت.
رون چشماش رو بست نفس عمیقی کشید به هری نگاه کرد و با سرعت گفت:
یه چیز مهمیه که بابام نمیخواد بهمون بگه!!! و نیشش تا کنار گوشش باز شد!
هری سری تکون داد و به طرف در اتاق رفت . رو به رون کرد و گفت :
-سریع آماده شو بیا پایین وگرنه جا میمونی !
- من همیشه با تو ئم و اونا هم که بدون تو نمیرن پس من جا نمیمونم
هر ی اخمی به رون کرد و و از اتاق بیرون رفت تا به آشپز خانه برود.
هري در اشپزخانه اقاي ويزلي رو ديد.تو دل ش گفت:خدايا اين يكي رو به خير بگذرون!
-سلام هري،صبحت بخير.امروز روز مهمي.بيا يه قهوه بخور،حالت جا بياد.نظرت در مورد لئوناردو چيه؟اصلا اسمش رو شنيدي؟
-آره تو هفته اخیر چندین بار اسمش تکرار شد . قضیه من ربطی به لئوناردو داره ؟
آقای ویزلی قهوه تلخش رو سر کشید و جواب داد:
- عجله نکن هری! همه چیز امروز روشن میشه!
هری درحالیکه داشت قهوه شو هورت میکشید، از آقای ویزلی پرسید:
- ولی من میخوام بدونم لئوناردو کیه! با من نسبتی چیزی داره؟ دوست ما بوده؟ یا مثلا دوست پدر و مادرم؟
اقای ویزلی از اشپزخانه بیرون امد و روی مبل نشست و گفت:
لئوناردو/هم کلاسی پدرت در هاگوارتز بوده.لئوناردو و پدرت با هم دوست های صمیمی بودند.لئوناردو در زمان قدرت گرفتن ولدمورت/به جبهه ی سپیدی پیوست.او در نبرد های زیادی بر علیه ولدمورت شرکت داشت.بعد از کشته شدن پدرت و مادر ت بدست ولدمورت/لئوناردو هم ناپدید شد.حدودا یک سالی میشه برگشته.درضمن لئوناردو از با وفاترین افراد به البوس دامبلدور هستش.
هری هم از حرف های اقای ویزلی بسیار تعجب کرد.
آرتور ویزلی از سر جاش بلند شد و نفس عمیقی کشید . رو به هری کرد و با سر بهش اشاره کرد که به طرف شومینه خونه بره .
هری ترسید. با اینکه تمام تلاشش را برای دانستن حقیقت کرده بود مطمئن نبود که می خواهد با حقیقت رو برو بشود یا نه. حس بدی به او دست داده بود. به طرف شومینه حرکت کرد. آرتور خطاب به هری گفت:
- پودر جادویی رو بردار و فریاد بزن: خانه ی دوازده گریمولد
هری :چرا اونجا ؟
آقای ویزلی : چون اون میاد اونجا در ضمن سیریوسم میخواد باهات صحبت کنه
هری مشتی از پودر نقره ای درخشان را برداشت .
آقای ویزلی : بعد از تو من و مالی و رون و هرمیون و جینی هم میایم
هری سرش را تکان داد و به درون بخاری رفت و با صدای بلندی گفت : خانه ی دوازده گریمولد .
دوباره همان احساس ناخوشایند همیشگی به سراغش آمد.دلش پیچ خورد و ناگهان در بخاری خانه ی گریمولد ظاهر شد
در آنجا سیریوس را دید که به طرف او می آمد و همینطور مرد دیگری که هری احتمال میداد لئوناردو باشد
بعد از هری آقا و خانم ویزلی و رون و هرمیون و جینی به ترتیب در آتش بخاری ظاهر شدند و همگی آنها داخل پذیرایی خانه شدند.
هری به طرز عجیبی دچار نگرانی شد . قیافه سیریوس مثل همیشه خندان نبود ، او هم کمی نگران و در هم بود .
هری درحالیکه سعی میکرد خودش رو آروم نشون بده گفت:
-‏ بهتر نیست شروع کنیم؟ من هنوزم یه احساس خیلی بدی بهم دست میده در این مورد،‏ فکر میکنم یه ایرادی در کل زندگیم بوده!‏
سیریوس به طرف میز رفت و بر روی صندلی نشست و با دست به هری اشاره کرد که جلوش بشینه .

- هری، مطمئنا خیلی مشتاقی تا بدونی واسه چی اینجایی، ولی اول باید با لئوناردو آشنا بشی و با اون حرف بزنی، بیشتر حرف ها رو از دهن اون خواهی شنید.
سيروس با سر به گوشه اتاق اشاره كرد.هري هم به گوشه ي اتاق نگاه كرد و لئوناردو رو ملاحظه كرد.!لئوناردو مردي لاغر اندام با موهاي قهوه اي تيره بود و چشماني به رنگ قهوه اي روشن داشت .
- سلام هری، مطمئنا دیگه با همه ی تعریف های اعضا من رو میشناسی، یکی از دوستان و همینطور همکلاسی های پدر و مادرت و همینطور بقیه هم دوره ای های والدینت، مخصوصا سوروس اسنیپ!

هری از سر جاش بلند شد و با سرعت کمی عقب رفت تا به دیوار رسید . متوقف شد و به فکر فرو رفت . اسنیپ ، کسی که با تمام وجود به مادرش علاقه مند بوده اما هیچوقت نمیدونست که دوست مشترکی بین اسنیپ و پدر و مادرش وجود داشته . کمی عینکش رو جا به جا کرد و به لئوناردو رفت .
هری با تردید به لئوناردو نزدیک شد و با تحیر پرسید:
- آقای لئوناردو شما از عشق اسنیپ به مادرم با خبر بودین؟
لئونارد لبخند تلخی زد و گفت:
- نه تنها عشق اسنیپ به مادرت، بلکه پیمانی که با هم بسته بودند رو هم میدونم و یادمه.
هری دگیر کاملا گیج شده بود.
- پیمان؟ چه پیمانی؟
لئونارد لبخند تلخی میزنه و در حالیکه سعی میکنه که چشمش به چشمای هری نیفته، میگه:
- پیمان ازدواج
هری هاج و واج به لئوناردو خیره مانده بود گویی در ذهنش دنبال صحنه ای از خاطرات قدح اسنیپ میگشت.
لئوناردو با چشمانش به پنجره روبرو خیره شد و ادامه داد :
- ولی لی لی هیچ وقت عاشق اسنیپ نبود.

هری در حالیکه لحظه به لحظه به تعجبش افزوده میشد گفت:
- پس اون خاطراتی که اسنیپ برام کذاشت چی؟ مادرم هم انگار اونو دوست داشت!

در این هنگامم آتش بخاری به رنگ سبزدر آمد و همه یکی پس از دیگری ظاهر شدند خانم ویزلی که آخرین نفری بود که ظاهر شده بود در حالی که نفس نفس میزد
با تعجب به لئونارد نگاه میکرد .

لئونارد: او ..سلام شما باید آقای ویزلی باشین ایناها هم بچه هاتونن درسته ؟ .از دیدنتون خوشحالم
هرمیون : نه من هرمیون گرینجر هستم.

رون :خب مثل اینکه یکم دیر رسیدیم میشه همه چیزو از اول بگین ؟



پاسخ به: قوی ترین ساحره
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۱
#33
خب نتیجه ی ظر ستنجی رو بلاتعریکس و مک گونگال بود خالا نظر سنجیو ویرایش کردم
به یکی از این دو نفر رای بدین و علتشو هم ذکر کنین



پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱
#34
من به چو چانگ رای میدم وقتی ناظر بود ریون خیلی عالی بود



پاسخ به: بهترین ایده و زننده تاپیک
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱
#35
اوم سوروس واسه همون چیزا



پاسخ به: چه کسانی به شما کمک کرده اند؟
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱
#36
اوم در مورد آشنایی با سایت قبلا با شنا سه ی مادام پامفری عضو بودم کسیو هم نمی شناختم کسیم بهم کمک نکرد ولی با سایت آشنا بودم

وقتی با شناسه ی پروفسور ویریدیان عضو شدم خیلیا بهم کمک کردن الفیاس دوج بانو ویولت فلور و چو

در مورد بوقیدن به چتر باکس هم ابتکار شحصی بوده



پاسخ به: بهترین نویسنده ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱
#37
ام نویسنده ی خوب زیاد داریم لرد ولدمورن و مورفین خوب مینویسن ولی من کلا رولای ایوان روزیه رو خیلی بیشتر دوس دارم

ایوان روزیه



پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱
#38
رای ممن دافنه گرین گراس عضو بسیار فعالیه




پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۱
#39
اووووووووووووووووووووووووووم لرد ولدمورت
خیلی زحمت میکشه



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲:۳۸ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۱
#40
لودو یه کاغذ میاره و شروع به نوشتن میکنه . آخرشم زیر مجوزو امضا میکنه بعد یهو از وسط جرش میده.

ارباب : چه غلطی کردی ؟

لودو : من نمیتونم . وجدان کاریم بهم اجازه نمیده.

ارباب : آها .بلا میای بازی ؟

بلا : چه بازی ؟

ارباب : بازی خونه سازی ( )

نیم ساعت بعد

ارباب لودو رو تبدیل به هزاران قطعه ی لوگو کردن و با هم دارن خونه میسازن نجینی هم که گرهش شل شده

واسه تلافی هروق ارباب خونه می سازن قبل از اینکخ تموم بشه با دمش خونهه رو خراب میکنه

اون طرف بلا سرانجام خونه ی بلندی می سازه که به لطف دوستان خراب میشه

ارباب : خب بسه بعد همه ی قطعه ها رو میچسبونه به هم و لودو تشکیل میشه







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.