سلام!
-----------------------------------------------------------------------
دفتر کاراگاهانسه کاراگاه معروف روی میزی خم شده بودن. دفتر کاراگاهان دفتر بزرگی بود. دیواره های ان با عکس خلاف کاران و تبهکاران بسیاری پوشیده شده بود. پشت میز هم نقشه جهان به دیوار چسبیده بود که نقاط رنگارنگ زیادی داشت. در یک کلمه : همان فضاسازی رولینگ!
با این تفاوت که به جای عکس فاج، عکسی که در ان هاله ای دودی بود، بر دیوار قرار داشت.
- مطمئنی هلگا؟
- به جان کیک های کشمشیم!
- اگه اطلاعاتت غلط باشه چی؟
- ماموریت به مشکل بر میخوره.
- نه بابا؟
رون با حالتی تمسخر امیز این رو به الستور گفت و به بدنش کش و قوس داد.
- حرکت میکنیم.
تو ماشین دزد! خب چی؟ تو جاروی دزد. هوای بیرون دفتر نشون میاد نیمه شبه و دزد نیمه شب داره
نقاشی نقشه میکشه و با خودش حرف میزنه!
- خب از در که رفتم تو فقط باید رد مواد سفید رو بگیرم بعدش میرسم به "چیز"ها! چه اسون.
سپس ماسکش رو رو صورتش کشید و از جارو پیاده شد...
ویـــــــــژ! پـــــخ!از روی زمین بلند شد و کمرش را مالید و راهش را به سمت خونه ی وزیر کج کرد.
خیابانی تنگ! خیابان تنگ؟ کوچه ی تنگ! پــــــاق!مودی و رون در کوچه ی تاریک ظاهر میشن. الستور در حال چشچرانی(
) میگه:
- اگه بخواد از خونه ی وزیر دزدی کنه که مشکلی نیست. اونجا هم تسترال داره هم کاراگاه.
رون قدم زنان به جلو راه میوفتد و هم زمان یقیه ی شنلش رو بالا میزنه:
- کاراگاهای اونجا مث خود وزیر چیز کشن!
-
دم در خونه ی وزیردزد پاورچین پاور چین به سمت خونه ی مورفین گانت میرفت. در همان حال بسته ی سفیدی از جیبش در اورد و به سمت نگهبانان پرت کرد.
- اون چی بود؟
- مواد!
- مواد؟ drool:
دقایقی بعددزد که از خواب بودن نگهبانان اطمینان یافت به سمت درب راه افتاد.
- اکسپلیارموس!
دزد از جا میپرد و بر میگرده و با قیافه ی رون و الستور مواجه میشه.
- من چوبدستی ندارم!
رون شکه شد و گفت:
- بدون چوبدستی اومدی دزدی؟
الستور که موقعیت را مناسب دید چنگ زد و نقاب دزد را برداشت.
- لودو بگمن؟...ام... به نام قانون تو را دستگیر میکنم.
- اشتباه نکن الستور. من اونو خلع سلاح کردم.
- اون که چوبدستی نداشت.
- به هر حال.
من لودو رو دستگیر کردم.
لودو بگمن همان طور که در حیاط ایستاده بود و مشغول دیدن مشاجره ی رون و مودی بود فکری به ذهنش خطور کرد.
- اقایون کاراگاه! من یک پیشنهاد دارم!
-
شما چوبدستی هاتون رو میدید به من و من اونارو پرتاب میکنم بالا. هر چوبدستی ای که به صاحبش بر گشت اون منو دستگیر کرده.
الستور به فکر فرو رفت و بعد از لحظاتی گفت:
- قبوله!
- عه؟ چیو قبوله؟ پس هوشیاری مداوم چی؟
و پس از لحظاتی دهان رون از خون پر شد!
الستور پیش رفت و دو چوبدستی را به لودو داد...
- خب. بفرمایین
استوپفای میل کنید!
و راهش را کج کرد و به راهش به سمت خانه ی مورفین به راه افتاد!
تیتر روزنامه ی پیام امروز
موادی اغشته به اثر انگشت وزیر کشف شد!
---------------------------------------------------------------------------
اللهم صل علی محمد و ال محمد!