هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲
#31
نام:آنتونین دالاهوف و بارتی کراوچ

تاپیک:انجمن های خصوصی(تالار اسلیترین)-آشپزخونه اسلیترین
(شما خودتون میتونید برید بخونید ولی بقیه،غیر اسلیترینی ها نمیتونند جرم رو ببینند.)

پست ۹۵ تا ۹۸ اقدام به اغفال مار ارباب(نجینی)کردند و سپس او و بارتی کراوچ کارهای بیناموسی کردند.
---------------------------------------------------------------------------------
آماندا بروکل هرست و مینروا مک کونگال در پست ۱۲۲# و #۱۲۳ تاپیک پاتیل درزدار اقدام به دزدی از خونه آرتور ویزلی شدند.
---------------------------------------------------------------------------------



ویرایش شده توسط یاکسلی در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱ ۱۷:۰۰:۴۰

آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.


پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۲
#32
همه اعضای محفل فکر میکردند دامبلدور خیلی خفنه و قدرتمندترین جادوگر تاریخه و همه مرگخوارا ازش میترسن و شبا کابوسشو میبینن و لرد سیاه هم ازش میترسه.
آرتور:اون که بچه نیست،بزرگترین جادوگر تاریخه.
مالی:آرتور راست میگه.شاید رفته هورکراکس های اسمشو نبر رو نابود کنه.
یکی از اونور محفل:قرار بود طبق گفته دامبلدور بهش بگیم ولدمورت.
چند نفر شروع به جیغ زدن و در رفتن و دویدن و خوردن به در و دیوار کردند.
مالی:آروم باشید،ما اونو تو جنگ هاگوارتز شکست دادیم.
ارنی آروم شد و با آرامش خاصی مانند دامبلدور گفت:داشتید چی کار میکردید؟
-داشتیم درباره مادر سیریوس صحبت میکردیم.
-منم به بحثتون راه میدید؟
-آره.
-
-مادر سیریوسو دیدی؟
-
محفلیون تا شب نفهمیدند قضیه چیه.

وزارت سحر و جادو

آنتونین دالاهوف:جناب وزیر بهتر نیست خبر وارد شدن دامبلدور به موزه رو به مردم خبر بدیم.
-قکر خوبیه.
-پس تا ۵ دقیقه دیگه بریم رو آنتن جادویی.(با عرض معذرت از شخص شصخی دافنه بابت استفاده از تیکه کلامش)

۵ دقیقه بعد،محفل

ارنی:رادیو رو روشن کنید ببینیم درباره مادر سیریوس چیزی نمیگه؟
سیریوس بالاخره عصبانی شد و گفت:دیگه درباره مادرم صحبت نکنید ... ها.
یکی از ویزلی ها(فرد یا جرج)رادیو رو روشن کرد.
سیریوس:
مورفین:شلام به ملت شریف دولت آژادی و پرواژ.پرواژای خوبی رو براتون آرژو میکنم.
آرتور:چه قدر شبیه این مجریای مشنگا صحبت میکنه.
یکی از محفلیون:مگه تو تلویزیون مشنگی می بینی؟
-آره.
ارنی تا صدای مورفین رو شنید به فکر رفته بود.به اتفاقات صبح تو وزارتخونه فکر میکرد.انتقال دامبلدور به موزه.سپس با سراسیمگی پرسید:دامبلدور کجاست؟
دنیا داشت روی سرش خراب میشد.مگر او نباید اتفاقات وزارتخونه رو به محفلی ها خبر میداد؟اگر پرسی می فهمید چه میشد؟
آرتور ویزلی:مگه برات توضیح ندادیم؟
-دامبلدور کجاست؟
مالی ویزلی:ولش کنید.ببینیم این وزیر خاک بر سری عملی چی میگه.
مورفین بعد از اعلام چند خبر گفت:آلبوش پرشیوال دامبلدور،عتیقه و شی باشتانی...
-
-امروژ به موژه ژادو و تاری...
-
مالی:ساکت بشین داریم اخبار گوش می کنیم.
-تاریخ ژادوگری انتقال داده شد.او به علت فشیل دانشته شدن به این موژه انتقال داده شد.اخبار بیشتر در مژله پیام امروژ فردا.
سیریوس:ارنی،تو که تو وزارتخونه ای مورفین داره راست میگه؟
ارنی: آره راست میگه.


ویرایش شده توسط یاکسلی در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۳۰ ۱۶:۱۵:۵۳

آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.


پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۱۱:۴۱ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۲
#33
در دفتر کاراگاهان نشسته بودم که چشمم به دفترچه خاطرات مینروا مک کونگال افتاد.دفترچه رو برداشتم و خوندم.

دفترچه خاطرات مینروا مک کونگال-یکی از صفحات آن

بالاخره ترم هاگوارتز تموم شد و از دست ۶۵۳۴۱۲ تا ویزلی که همین طور در مدرسه می چرخیدند راحت شدم.مدیر مدرسه،آلبوس پرسیوال دامبلدور(با اون اسمش)منو صدا میزنه و به من میگه برای مقابله با مرگخوارا به پناهگاه برو و گلها رو آب بده.من هم میرم آب نبات لیمویی می خورم.
بهش گفتم:واقعاً این کارا فایده داره؟
دامبلدور گفت اگه بهش اعتقاد داشته باشی،آره داره.در صمن این نامه ها رو به آرتور و مالی بده.
به مقصد جلوی در پناهگاه آپارات کردم.

حیاط پناهگاه

به سمت در پناهگاه رفتم که فرد یا جرج یه بلاجر به سمتم پرت کردند و بلاجر به چشمم خورد.
مالی اومد.
مالی:دوست عزیزم،خوش اومدی.فرد،این چه وضع رفتار با پروفسور مک کونگاله؟
فرد:جرج این کارو کرد.
-جرج
فرد و جرج:حالا انگار چی شده؟
همیشه از این دوقلوها بدم می اومد.البته از همه بچه ویزلی ها بدم می اومد ولی از این ذو تا بیشتر.
نامه رو به مالی دادم و خودم مشغول آب دادن گلها شدم.
مالی منو صدا زد.به اتاق رفتم.
نامه رو برایم خوند:
نقل قول:
به سوروس اعتماد داشته باشید.چون من بهش اعتماد دارم.در ضمن من آب نبات لیمویی دوست دترم.

شب باید به خانه شماره ۱۲ میدان گریمولد میرفتیم.

مینروا اومد و دفترچه رو ازم گرفت و گریه کنان از اتاق خارج شدم.


آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.


پاسخ به: آنتی ساحریال
پیام زده شده در: ۹:۵۰ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۲
#34
بیدار شید از خواب تنبلی و غفلت ای غیوران.


آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.


پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۹:۴۶ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۲
#35
چرا این ترم کسی مثل فیلچ تو مدرسه نبود؟
واقعاً وجود فیلچ تو مدرسه ضروریه.حداقل این وظیفه مهم رو به یکی میدادید.من که حاضر بودم این کارو بکنم.شکنجه بچه هایی که نصف شب تو راهرو ها راه میرن چه حالی میده.


آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.


پاسخ به: سازمان آموزش
پیام زده شده در: ۱۱:۴۱ جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۹۲
#36
ارنی این پستو تو انجمن نابودی موجودات خطرناک نقد کن.
اینم پستم



پاسخ به: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۹۲
#37
مرد کلاهپوش که گویی در زمان بچگیش خرخون بوده،اولین راه برای حل مسئله رو کتاب میدونه.پس به سمت یکی از کتابخانه ها حرکت میکند.

کتابخانه پروفسور اسلینکرد-کوچه دیاگون-ساعت:حوالی ظهر
ویلبرت جلوی در کتابخونه ایستاده بود و از نبود افراد کتابخون خسته شده بود.دیگر میخواست کتابخونه رو تعطیل کنه.چشمش به کوچه دیاگون بود که آنجا هم دیگر مشتری چندانی نداشت.کسبه کوچه همه مثل ویلبرت بودند.
ناگهان مردی را در کتابخونه دید که داشت از بخاری در می آمد.
ویلبرت: :yoho:
آن مرد:
ویلبرت: :zogh:
مرد کلاهپوش:این جا چه قدر تار عنکبوته.خب من یه کتاب درباره ققنوس ها میخوام.
ویلبرت که به فکر فوکس افتاده بود گفت:به ققنوس دامبلدور ربطی داره؟
-نه.یکی برای خودم میخوام.
ویلبرت:
ویلبرت او را راهنمایی کرد.قفسه کتابهای راهنمای جانوران-راهنمای جانوران جادویی-راهنمای پرنده های جادویی
او کتاب مرجع پرندگان جادویی رو به او داد.

جلد ۷(ققنوسها)-فصل ۱۹(اخلاقیات ققنوسها)-بخش ۳۴(عصبانیت ققنوس ها)
هرگز در هنگام غذا خوردن صاحب ققنوس به لیوان صاحبش دست نزنید.این کار موجب وحشی شدن و خطرناک شدن ققنوس میشود.
مرد کلاهپوش:
مرد کلاهپوش از کتابخونه خارج شد و به سمت محفل راه افتاد.



پاسخ به: سالن امتحانات
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۲
#38
پرواز و کوییدیچ:
۱.معلم کلاس پرواز و کوییدیچ در سال قبل کی بود و کلاس های کوییدیچ در این ترم به ترتیب در کدام مکان ها برگزار شدند؟1نمره

معلم ترم قبل گودریک گریفندور بود و کلاسها در زمین کوییدیچ و جلوی دروازه اصلی دوباره زمین کوییدیچ هاگ و جلسه آخرم در زمین کوییدیچ برگزار شد.

۲.چرا به نظر معلم کوییدیچ ، در هاگوارتز باید تکلیف های عملی داده شود؟ (نخصوصا در کوییدیچ)(منظور از عملی ، تکالیف رولی می باشد)1نمره

چون که ایشون معتقدند برای یاد گرفتن پرواز باید کار عملی انجام داد و یاد گرفتن دو تا تیم کوییدیچ و دو تا قانون و تاریخچه کوییدیچ کمکی به بچه ها نمی کند.

تاریخ جادوگری :

۳.اسم لاتین گرگ نما ها از کجا آمده است؟1نمره

در داستان های جادوگران کشور یونان، افسانه ای مبنی بر اولین انسانی که به یک گرگ تغییر شکل داده شد، وجود دارد که پادشاهی مشنگ های آنجا، لیکائون، به دست جادوگر بزرگ یونان باستان، زئوس، به گرگ تبدیل شد (Lycanthrope ) نیز از اسم این پادشاه می آید! و اسم لاتین گرگ نمایی

۴.سالازار کبیر چرا در امر اداره ی هاگوارتز موفق نبود؟2نمره

پروفسور بیل ویزلی معتقد بود سالازار کبیر به دلیل غرور و تکبر و خودپسندی نتوانست هاگوارتز رو به خوبی اداره کند ولی من کلاً با این نظر پروفسور مخالفم.

تغییرشکل :

۵.تصویری از ولدک تو"پینت" بکشین که در اون، تمام اتفاقات سه جلسه تدریس من پشت سر هم برای ولدک افتاده. یعنی مرحله تبدیلش از تام ریدل به ولدک، مرحله بیرون اومدنش از پاتیل پتی گرو و مرحله ی جوجه شدنش در ایستگاه کینگزکراس. سخت نگیرین. هر طور عشقتونه بکشین. من به خلاقیتتون اهمیت میدم.2نمره

این

۶.آقای بلوپ که بود و چه کرد؟2نمره

آقای بلوپ نهنگ پروفسور جیمز سیریوس پاتر بود و تو کلاسا حضور داشت و در گوشه ی کلاس مینشست و آب دهانش بر زمین می ریخت



طلسمات و وردهای جادویی :
۷.سرخوردگی چیست؟ توضیح دهید و دو راه باطل کردن آن را بگویید. 2نمره

سرخوردگی طلسمیه که باعث میشه بدون پوشیدن شنل نامرئی،بتونیم نامرئی شیم.
راه ۱)استفاده از ضد طلسم
راه ۲)باران دزدگیر که در گرینگوتز وجود داره.

۸.وردهای کاربردی چیست؟ و یکی از وردهایی را که پرفسور اسلایترین به آن در درسش اشاره کرده بود نام ببرید. 1نمره

وردهای کاربردی ورد هایی هستند که باعث ظاهر شدن اشیایی میشود که جادوگر به آن احتیاج دارد.یکی از ورد های کاربردی ورد "آگوامنتی"هست که باعث ظاهر شدن آب میشود.

معجون سازی :

۹.پرفسور پرنس چه معجونی را به پسرش اسنیپ جایزه داد و مورفین گانت آن معجون را چگونه توجیح کرد؟2نمره

پروفسور معجون سرخوشی رو به پسرش هدیه داد.مورفین گفت:این معجون به آدم کمک میکنه بره فصا.

۱۰.نظریه ی پرفسور پرنس من باب معجون ها را بنویسید. (ر.ک: تدریس جلسه ی اول)1نمره

پروفسور عقیده دارند معجون سازی یک هنر است و هر کسی نمیتواند از پس این کار بر آید.

ماگل شناسی :

. ۱۱.پرفسور دالاهوف چه استنتاجی از ازدواج مروپ گانت (مادر لرد ولدمورت)با تام ریدل (یک مشنگ) کرد؟1نمره

تجربه ازدواج خواهر مورفين يا مادر لرد ولدمورت با يك ماگل تجربه ناخوشايندي بوده ولي ما نبايد اين را به همه ماگل ها و جادوگر ها نسبت بدهيم و يك نظريه جهان شمول صادر كنيم كه پس مشنگ ها و جادوگرها اصلا نميتوانند با هم ازدواج كنند و همه ماگل ها موجودات بدي هستند.

۱۲.پرفسور دالاهوف بر روی چه چیزی مطالعه های گسترده ای انجام داد و چگونه آنها را تشریح کرد؟ (ر.ک: به جلسه ی اول)2نمره

پروفسور دالاهوف بر روی بازی های کامپیوتری مشنگی مطالعه کرده بود و گفت که بازی های کامپیوتری میتوانند جنبه سرگرمی و تفریحی داشته باشند.ولی شاید از لحاظ فلسفی آنها به خاطر کمبود هاشون رو به این بازی ها آوردند.

دفاع در برابر جادوی سیاه :

۱۳.پرفسور بلک چه توضیحاتی درباره ی هورکراکس دادند؟2نمره

حال نداشتم بنویسم کپی پیست کردم.معذرت.
پروفسور بلک گفت: هورکراکس یک شی است که یک جادوگر/ساحره با یک جادوی سیاه میتونه قسمتی از روحش رو در اون مخفی و حفظ کنه... حیات اون روح به سالم بودن اون شی هست. تا وقتی هورکراکس سالم باشه، اون جادوگر نمیمیره.

۱۴.نفس بی شعور و نفس دهن آسفالت کن را توضیح دهید.3نمره

1. نفس بی شعور: این نفس شما را به انجام امورات پست دنیوی مانند آشامیدن، خوردن، خوابیدن و انواع لذت ها دیگر تشویق می نماید. این نفس توسط کارشناسان وزارت سحر و جادو اخیراً به عنوان یکی از خطرناک ترین جادوی سیاه شناخته شده است و از 5 ستاره خطر، 4 و نیم ستاره به آن تعلق گرفته است. هیچ گونه ضد طلسمی برای آن ابداع یا کشف نشده و فقط و فقط با اعتقادی راسخ و ایمانی استوار می توان بر آن چیره شد. در روایات تفسیر شده از جانب کارشناسان و محققان به نام آمده است که در صورت پیروی از این جادوی سیاه باستانی، علاوه بر احتمال نیست و نابود شدن شما در این دنیا، در دنیای دیگر هم حضرت مرلین کبیر شخصاً دهان شما را مورد عنایت قرار خواهند داد.

2. نفس دهن آسفالت کن: این نفس به نیکی از آن یاد می شود. گفته می شود وقتی شما غلطی که نبابد میکردید را با دستور "نفس بی شعور" انجام داده اید، این نفس در چهره ای خوب بر شما نازل می شود و دهن تان را از شدت سرزنش پر از قیر کرده و در نهایت آسفالت می کند. در نهایت اگر ذاتاً جادوگری شریف باشید این نفس باعث می شود در جنایت ها بعدی تان به شما یادآوری شود و از انجام جنایت خودداری کنید. کارشناسان وزارت سحر و جادو این جادو را مثبت ارزیابی کردند. متاسفانه شکل اجرایی افسون و ورد هنوز برای این نفس مثبت ابداع یا کشف نشده ولی به تازگی محققان جامعه جادوگری موفق به کشف واکسن آن شده اند که باید 12 نوبت در سال به همه جادوگران در دولت جدید تزریق گردد.


گیاه شناسی:

۱۵.گیاه شفابخش چیست؟1نمره

گیاه شفابخش گیاهیه که وقتی یکی یه بلایی سرش میاد از اون استفاده میکنند تا حالش خوب شه.

۱۶.پرفسور چانگ چه گیاهی رامحل رشدش را درون جنگل ممنوعه قلمداد کرد و خاصیت جادویی این گیاه چیست؟1نمره

گیاه مارچوبه.اگه حالت چوب باشه و غزا بهش نرسه به مار تبدیل میشه و غذا میخوره و دوباره به مار تبدیل میشه.

مراقبت از موجودات جادویی :

۱۷.درجه بندی جانوران را بنویسید. 2نمره

درجه بندی جانوران به شکل زیر است:

:جادوگر کش معروف / اهلی و رام کردن آن ها غیر ممکن است.
:خطرناک / نیاز به دانش تخصصی دارد
:قابل مهار توسط جادوگران کاردان:بی خطر /
اهلی شده:ملال آور


پیشگویی :

۱۸.پرفسور رون ویزلی توانست با ....... پیشگویی هایش را به ثمر بنشاند. 1نمره

تغییر شرایط

نجوم و ستاره شناسی :

۱۹.آرورا چیست و پرفسور دلاکور چه توضیحاتی درباره آن دادند؟ 2نمره

آرورا،یا همون شفق قطبی نورهایی هستند که طبق توضیحات پروفسور دلاکور هر ۱۱ سال یک بار به اوج میرسند و برای مشنگها زیان آورند.


ویرایش شده توسط یاکسلی در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۲۸ ۱۷:۳۵:۴۰


پاسخ به: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲
#39
مستند سفر به سرزمین غولها:

عوامل فیلم:

راهنما:روبیوس هاگرید
مجری:گیلدوری لاکهارت

بقیه بازیگران:

مورفین گانت
کینگزلی شکلبوت
غولهای اونجا
چارلی ویزلی
آیلین پرنس

کارگردان و تهیه کننده:یاکسلی

فیلمبردار:یکی رو تو راه پیدا کردیم دوربینو دادیم بهش.

سکانس اول،صدا،تصویر،حرکت

یاکسلی:چند بار بهت بگم دوربین رو روشن کن.
فیلمبردار:من که فیلمبرداری بلد نیستم.
-کروشیو.درست فیلمبرداری کن.
فیلمبردار دوربین رو روشن کرد و در حالیکه داشت از سرما می لرزید فیلمبرداری آغاز شد.
گیلدوری لاکهارت:سلام،امروز با من، گیلدوری لاکهارت و روبیوس هاگرید همراه باشید تا تصاویری از زندگی غولها رو بهتون نشون بدیم.روبیوس،چه قدر دیگه میرسیم؟
-پشت اون کوه محل زندگیشونه.
-چرا غولها تو این منطقه زندگی میکنند؟خیلی سرد نیست؟البته من سرمایی احساس نمی کنم.
-چون که برای این جور جاها ساخته شده اند.
دوربین مناظر رو نشون میده تا این که شب شد.
روبیوس:بیایید چادرها رو بزنیم.
گیلدوری:من از این کارا زیاد کردم.
گیلدوری چوبدستیشو در اورد و چادری برپا کرد.(قابل توجه رولینگ گیلدوری لاکهارت بعضی کارارو خوب میتونه انجام بده.)
روبیوس به دنبال شکار رفت و با یه گوزن برگشت.

سکانس ۲

دوربین نزدیک آتیش قرار داره و کباب کردن گوشت گوزن رو به تصویر میکشه.البته دوربین لرزشهایی داره.
گیلدوری:روز خسته کننده ای بود.
روبیوس هاگرید:تا فردا بعد از ظهر میرسیم.

فردا

دوربین حرکت هاگرید و لاکهارت رو نشون میده تا این که اونا به دره ای میرسن که یه قبیله از غولها اونجا زندگی میکنن.
هاگرید جلو میره و با یکی از غولهایی که زبان هاگرید رو میفهمید صحبت کرد.
هاگرید به لاکهارت:مثل این که قبلاً بعضیها این جا اومدن.به من گفتند باید با اونا زندگی کنیم.
لاکهارت:یعنی کی این جا اومده؟
آنها مورفین و کینگزلی رو دیدند.
هاگرید:شما این جا چی کار میکنید؟
کینگزلی:میخوایم با غولها متحد شیم.
مورفین:شی میگی کینگژلی؟اومدم دنبال شیز میژ بگردم.
کینگزلی:آیلین رو ندیدید؟
هاگرید:مگه اونم اومده؟
-برای ساژمانش اومده.
-مگه اون برای حمایت از ساحره ها نیست؟
-اون میگه ساحره با ماده غول فرقی نداره.
صدای درگیری بین غولها اومد.یه غول مونث بقیه رو مقابل غولهای مرد بسیج کرده بود.جنگی بین غول ها در گرفت.چه جنگی!
لاکهارت:این جا چه خبره؟
هاگرید:مثل این که بین غول ها جنگ شده.جنگ بین غولها خیلی خطرناکه.
مورفین آیلینو صدا زد.
آیلین پرنس اومد و گفت:مثل این که غولها با ما فرق دارند.
هاگرید که دلش برای بچه غولها بشتر می سوخت تا بقیه گفت:بیچاره بچه هاشون.
تکه سنگی به بزرگی ۱۰۰ تا آدم به فیلمبرار خورد و فیلمبردار روی زمین خمیر شد. روحش شاد.یاکسلی دوربین رو برداشت و با طلسم تعمیرش کرد و با خود گفت:بهتر،حقوق یه نفر کم شد.
مورفین:شه خبره اینژا؟
کینگزلی:همه آپارات کنیم.
هاگرید:این کار بی ادبیه.
کینگزلی:بهتر از اینه که بمیریم.
-برید قایم شید.
شب همه تو یه غار خوابیدند.

صبح روز بعد

بیدارشید.تا غولها بیدار نشدند باید در ریم.
یاکسلی:قرار بود ۴ روز بمونیم.حقوقتون نصف شد.

و این گونه سفر ما تموم شد.


آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.


پاسخ به: پشت پرده وزارت
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲
#40
فلور همه کاراگاها رو به جلسه دعوت کرد.

در جلسه

-همون طور که میدونید کار ما به سه بخش امنیتی،جنایی و جرایم اقتصادی تقسیم میشه.خب الستور تو برو سر موضوع جنایی،ارنی تو برو سر موضوع امنیتی،یاکسلی و رون ویزلی هم مسئول جرایم اقتصادی هستند.دافنه،تو هم معاون هستی.
کاراگاهان که تا حالا چنین برنامه ریزی ندیده بودند به این صورت در آمدند:
-بقیه کاراگاها هم تو این سه گروه تقسیم بشند.
-شما چی کار میکنید؟
- منم مثل ارنی ماموریتا رو اعلام میکنم.
پایان جلسه

روز اول

نقل قول:
گم شدن سوروس اسنیپ
از مغازه روغن موی اسنیپ خبر میرسه که اسنیپ بعد از کلاهبرداری متواری شده و با پولهایی که کلاهبرداری کرده از کشور خارج شده.

فلور:ولش کن.برم به پروانه هام برسم.
نقل قول:
جعل نام کاراگاه یاکسلی
کاراگاه یاکسلی به صورت غیر قانونی هویت خود را به پپ یاکسلی تغییر داده.لطفاً رسیدگی شود.

فلور بازم به پروانه هاش رسید.

الستور در دفتر جنایی

-این رئیس که از ارنی هم بدتره.
ویلبرت:فعلاً دو روز اومده سر کار.
مینروا:برم پیش دافنه ببینم اوضاع چه طوری میشه

دفتر اقتصادی
رون:یاکسلی.بیدار شو تا لنگ ظهر خوابیدی.
-چی شده؟ماموریت جدید اومده؟
-نه.
-کسی اومده به ما ملحق بشه؟
-نه.
-پس چت شده؟
دلم برای هرمیون تنگ شده.
-
یاکسلی بیرون رفت تا یه هوایی عوض کنه.
-این بار آخرت باشه که منو بیدار میکنی.

در دفتر ارنی
ارنی در حال نقشه کشیدن برای برگشتن به سر کارش بود.

فلور با استفاده از دوربین مدار بسته از کار همه کاراگاها با خبر بود و منتظر فرصتی بود که قدرتش رو به رخ همه بکشد.


آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.