هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲
#31
درود

اولین نکته این که بنده به شخصه کاملاً اطلاعیه های تابلو اعلانات رو چک می کنم و اون ها رو توی تالار خصوصی به گوش بقیه هم رسوندم. نمی دونم شما با چه اعتماد به نفسی میای اینجوری صحبت می کنه و انگار طرفت چارلی ویزلی یا توحید ظفرپوره.
مسلماً این وظیفه ی هر ناظریه که همه ی این چیزا رو زیر نظر داشته باشه و من و رز همون روز اول مسابقه که دیدیم پستی مبنی بر شروع مسابقه زده نشده و جناب مدیر هم هیچ اثری از آثارشون نیست فکر کردیم که این مسابقه برگزار نمیشه.

نکته ی بعد:

استرجس:
نقل قول:
من این ترم برای هیچ موردی اطلاع رسانی نکردم و نمیکنم


استرجس:
نقل قول:
کلاس چفت شدگی با تدریس پروفسور جیمز سیریوس پاتر!

*لطفا اطلاعیه ها و قوانین هاگوارتز را به طور کامل مطالعه نمایید.

با آرزوی موفقیت .


استرجس:
نقل قول:
کلاس طلسم ها و وردهای جادویی با تدریس پروفسور فلیت ویک !

*لطفا اطلاعیه های هاگوارتز و قوانین هاگوارتز را به طور کامل مطالعه نمایید .

با آرزوی موفقیت .


به حمد المرلین که این ها هیچ کودوم اطلاع رسانی نیست.

نقل قول:
یک قضیه ای هم هلگا عزیز اشاره کردن مبنی بر اینکه اعلام نشده ما کجا مسابقه بدیم مگه به غیر از تاپیک زمین کوییدیچ هاگوارتز تاپیک دیگه ای برای مسابقه وجود داشته ؟ شایدم داشته من اطلاعی نداشتم . سالهای سال هستش که مسابقات داخل اون تاپیک برگزار میشه !


والا ما از مدیرای محترم چیز های زیادی دیدیم، در نتیجه یاد گرفتیم کلاً هیچ انتظاری نداشته باشیم که همه چیز طبق قاعده پیش بره.
اون از ثبت نامی بودن یه ترم خلوت و پایه ی امتیازی 4 اول ترم. اینم که دیگه همه دارن می بینن اعلام نکردن مسابقات!
ظاهراً از ترم دیگه هم که دوستان در نظر دارن کلاً اعلام نکنن و از بیخ و بن خودشونو راحت کنند. اول ترم میان میگن فلان وقت ترم شروع میشه فلان وقت ترم تموم میشه. برین بازیتونو بکنین وقتی تموم شد بیاین به ما بگین!

به همین دلیل حتی اگه این مسابقات توی زنگ انشا گریفیندور هم برگزار می شد ما چندان تعجبی نمی کردیم!

در آخر هم توجه شما را به این پست و این یکی و این و این یکی جلب می کنم.

منتظر تکرار مسابقه هستیم.




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱:۳۹ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲
#32
درود

از اونجایی که هیچ تأیید یا اعلام شروع بازی، یا حتی اعلام محل برگزاری بازی بین دو تیم هافلپاف و
گریفیندور انجام نشد، در نتیجه بازی برگزار نشده. قاعدتاً اگه قراره مسابقات کوییدیچ توی این ترم برگزار بشه باید دوباره زمان بندی بشه و مسابقه ی ما با گریفیندور هم تکرار بشه.

مرسی




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۲
#33
آقاجان سلام

میگم چیزه.
دو تا نکته.

اول این که قبلاً هر جلسه که تموم می شد امتیازا رو می زدن که مثلاً کدوم گروه چقدر امتیاز گرفته و جمع امتیازا و اینا. این دفعه چرا همچین نمی کنین؟

دوم این که امروز روز آخر مسابقه ی ما با گریفیندور بود. خیلی هم خوب بود. دستتون درد نکنه.




پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۰ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۲
#34
1- عمیق تر نگاه کنید! یه مثال جادویی کاملا طنز و من در اوردی از پیشگویی با راه تمرکز و ذهن بیارید! (6 نمره)

والا استاد ما یه پروفسور تریلاونی داشتیم که کلاً این بنده خدا شخصیتی بس اسکول داشت.
اما بعضی وقتا یهو خل و چل می شد و تمرکزش بالا میرفت و یه چرت و پرت هایی می گفت.
بعد ها که ما رفتیم تحقیقات به این نتیجه رسیدیم که این بابا چون هی اسکول بازی در می آورد هیچوقت تمرکز نداشت. ولی وقتی خل و چل می شد دیگه که دست خودش نبود اسکول بازی در بیاره، در نتیجه تمرکزش می رفت بالا و درست پیشگویی می کرد.

2- حالشو ببرید! یه مثال جادویی و یقینا من در اوردی از راه دوم که عشق باشه بیارید! (6 نمره)

اون پیشگویی جلسه اول ما که دعوامون کردین کاملاً از راه عشق بود.
من عشق درونم به قلیان اومد. قِلیان نه ها، قَلَیان.
بعد عاشق یکی شدیم که خودمون نمی دونستیم کیه، ولی خب عاشق شدیم دیگه. عاشقی که گناه نیست.

الهی اون شوهر خیالی م برام بمیره که چقدر خوب و آقا بود.

3- تمرین کنید! خیلی کم و مختصر و به سلیقه ی خودتون در مورد طنز یا جدی، راههایی که گفتم رو تمرین کنید.

- خب هلگای عزیز. ممنون که اومدی تا تکالیف من ِ پیرمرد رو انجام بدی.
- چاکریم بابا آلبوس.
- خب فرزندم اول از راه تمرکز برو.

هلگا چهار زانو روی زمین نشست و هر دستش رو روی سر یکی از زانو هاش گذاشت و شروع کرد به تمرکز گرفتن.
ولی هر چی زور میزد تمرکزش نمیومد. هی پخ های جدید سالازار توی ذهنش میومد که از هیکلش تعریف و تمجید کرده بود. مطمئن بود سالازار میخواد مخش رو بزنه.

اما الان وقت این فکرا نبود. آلبوس مثل چارلی معلق () بالای سرش وایساده بود و منتظر پیشگویی بود.

با خودش کلی فکر کرد و از مرلین طلب کمک کرد که ناگهان چیزی به ذهنش رسید.

- ای آلبوس دامبلدور، برای تو اتفاق های خوبی خواهد افتاد! منتظر باش. منتظر مقدار زیادی برتی بات که به تو می رسد باش.

آلبوس که یه لحظه عنان از کف داد و بیخیال وقارش شده بود جیغ زد:
- یا شورت یقه هفت ِ مرلین! برتی بات؟

هلگا که متوجه اشتباهش شده بود گفت:
- نه بابا وحشی بازی در نیار. خود برتی بات که نه. از اون شوکول خوشمزه هاش منظورم بود.

آلبوس نفس راحتی کشید و گفت:
- درسته فرزندم. آفرین... آفرین! خبر بسیار خوبی را پیش بینی کردی. امتیاز این سوال را کاملاً گرفتی. حالا برو راه دوم.

هلگا که سر از پا نمی شناخت گفت:
- من و سالازار دوباره با هم ازدواج می کنیم.

آلبوس دوباره عنانش رو از کف داد و با کله توی دیوار رفت و فریاد زد:
- ای مرلــــــین من چه گناهی به درگاه تو کردم که باید اینو همش تحمل کنم؟! منو بکش راحت کــــــــن. سوروووس کجایی؟ بیا راحتم کن لا مرووت.




پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲
#35
1. الهه ی ماه را لطف کرده و توصیف کنین!8 نمره

گفتی الهه ی ماه، یاد شعر اون مرحوم افتادم.
میگه:
آه ای الهه ی مـــــــــاه، با دل من بســـــــــــاز
کاین غم جانگـــــــــداز، برود ز بـــــــــــــرم

گــــــــــــر، دل من نیاســـــــــــود، از گناه تو بـــــــــــود
بیا تا ز ســــــــــــر، گنه ـت گــــــــــذرم



همونطور که شاعر می فرماید، اساساً الهه ی ماه بانویی کمر باریک، لب قلوه ای، ابرو کمون، چشم عسلی، سوسن خانوم! میخوام بیام در خونتون... و بسیار بسیار شبیه به ما می باشند.

2. شب چهاردهم است و ماه در آسمان نیست، دنیا را در رولی توصیف کنید!12 نمره
( در تدریس گفتم چه اتفاقاتی میفته، میتونین از همونا استفاده کنین!)

- مـــَـــــــ مــــــَــــــن!
- چته جیمز؟ چرا عر می زنی؟
- ماه نیست! گم شده!

جینی رفت و از پنجره نگاهی به آسمون انداخت و گفت:
- علــــــــه!
- چته خانوم؟ تو دیگه چرا عر می زنی؟

جینی:
عله:

جینی:
عله:

جینی:
عله:

دوفشس پسسس تــخخ!!!
(افکت خورد شدن قابلآما، تابه و ظروف پیرکس توی سر عله!)

*پروفسور، این خشونت بیش از حد هم از مشکلات نبودن ماهه ها!

در لحظه ای که پسری که زنده ماند رو به احتضار بود، تدی از پله ها با قیافه ی پایین اومد.
جیمز سریع به سمتش رفت و گفت:
- تدی چرا تو گرگ نشدی؟ چرا واسه من قیافه ـت رو مثل بوزینه می کتی؟

تدی دستش رو روی سینش گذاشت و با صدای شبیه به آلن دلون گفت:
- آه جیمز! من نفس های آخرم را می کشم. خداحافظ رفیق!
- اوی بی شعور استاد گفت مرگ تدریجی! چرا جوگیر میشی تو آخه؟ پاشو بینم. نری سمت نور ها یهو؟!

در این لحظه بود که صدای ووووویییییژژژژژ مانندی شروع به نزدیک شدن کرد. جیمز رفت دم پنجره تا ببینه جریان چیه.
- شهاب ســــنـــــگ!

در این لحظه بود که شهاب سنگی وارد حلق جیمز شد و جیمز ترکید و متعاقباً خونه ی عله اینا هم ترکید و نسلشون منقرض شد!

3. چرا ماه چنین تاثیری روی موجودات مختلف دارد؟10 نمره

والا نمی خوام پشت سر کسی حرف بزنم ولی همش زیر سر این الهه ی ماهه!
باورت بشه که یه الهه ی بخیل و حسودیه که نگو.
اصن نمی خوام راجع به کسی حرف بزنمــــا ولی یکی نیست بگو آخه به تو چه که میری آدم گرگینه می کنی؟
البته هر کی زندگی خودشو داره ولی کلاً یک الهه ی نچسب و بیخودیه این الهه ی ماه که نگو.

حالا ما کاری به کسی نداریم. راجع به کسی حرف نمی زنیم اصن.




پاسخ به: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲
#36
- صدای پـــروفسور چگونـه بلند شده بود؟ (5 نمره)

به وسیله ی صدا بلند کن ِ جادویی که به تازگی از کوچه دیاگون خریده بود.

- سه گیاه ترسناکی که با شما برخورد کردند را نام ببرید و در مورد نحوه دفاع آن ها از خودشان و آسیب رساندن به شما توضیح دهید. (15 نمره)

1. پیچک عقده ای:
اصولاً این گیاهی بسی خطرناکی بود که میگن خیلی هم عقده ای ـه!
این گیاه که شبیه پیچک های معمولی ـه وقتی از کنارش یه فرد خوشگل () رد بشه از اونجایی که بسی عقده ایه میپیچه دور اون قسمت زیباش و با نیش های ریزی که می زنه باعث ورم و از ریخت افتادن اون ناحیه میشه.

2. بید لَغَت زن:
این درخت از خانواده ی بید کتک زن ـه، با این تفاوت که این لگد میزنه. از اونجایی که کاشف این درخت سوات موات درست حسابی نداشه اسم این درخت رو بید لَغَت زن گذاشته.

3. رز خار زن:
شاید وقتی اسم این گیاه برده میشه بعضی ها به فکر رز ویزلی بیفتند، و اون بعضی های دیگر هم به فکر تلفظ کلمه ی «خواهر زن» در گویش اصفهانی!
آما زهی خیال باطل! این یه گل رز ـه که وقتی کسی از کنارش رد بشه خار های خودش رو به سمت اون یارو پرتاب می کنه و با برخورد این خار ها، یارو ِ مورد نظر بیهوش میشه.

- گوسفند جادویی ای را در جنگل رها کنید و جلویش بروید و خطرات گیاهی ای که برای او پیش میاید را خنثی کنید. ( حداقل 3 خطر گیاهی)(10 نمره)

شخ شخ شخ شخ!

از اونجایی که کف جنگل سفت نیست و گل و لای و از این آت و آشغالاس صدای کفش های پاشنه بلند هلگا از تق تق به شخ شخ تغییر یافته بود.

همینطوری که راه می رفت پشت سرش آقای گوری، گورکن دست آموزش، به همراه گوسفند جادویی که پروفسور گرین گراس بهش داده بود میومدند.

- خب، آقای گوری و آقای گوسفند جادویی. اینجا باید خیلی مواظب باشید. پشت سر من راه بیاید و به چیزی دست نزنید.

- بــــــــَع!
- 404 Not Found! (کسی اگه فهمید صدای گورکن چیه با من تماس بگیرد! )

هلگا با همون صدای شخ شخ پیش می رفت که ناگهان چیزی رو جلوش دید. پیچک عقده ای!
برگشت و کنار گوسفند و آقای گوری نشست و گفت:
- بروبچز به نظرتون چیکار کنیم؟ این اگه منو ببینه که تیکه و پاره ام می کنه. آقای گوری هم در خطره. البته گوسفند جان تو اصلاً ترسی به خودت راه نده.

چند دقیقه بعد هلگا صورتش رو با گل و خاک و برگ و... پوشونده بود و با وصل کردن شاخه ها به خودش و پیچیدن شنل با شکوهش به دورش شبیه به این بقچه ها شده بود.
آقای گوری هم زیر شنل هلگا قایم شده بود.

بدین ترتیب هر سه تاییشون اولین خطر رو رد کردن.

رفتند و رفتند و رفتند، که ناگهان به بید لَغَت زن رسیدند.
دوباره وارد شور شدند که چیکار کنند، چیکار نکنند که هلگا گفت:
- بچه ها به نظر من هر کدوم از یه طرفش شروع به دویدن کنیم. اینجوری نمی دونه کیو بزنه.

بدین ترتیب هر کدوم مثل اسب از یه طرف بید لَغَت زن دویدند و اون بنده خدا هم هنگ کرد و با توجه به حجم process ـی که انجام داد سی پی یو سوزوند و یه خرج کلفتی روی دست پرفسور گرین گراس گذاشت.

درست وقتی از این درخت رد شدند رسیدند به رز خار زن و شوفصد و هشتاد تا خارش رو تو شیکم گوسفند جادویی خالی کرد.

هلگا هم که دیگه تکلیف را از دست رفته می دید شروع به مهیا کردن کباب جادویی کرد.




پاسخ به: چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲
#37
1. یه نقاشی تو Paint از مغز مورفین و محتویاتش بکشین و البته محیط ذهنش و چیزهایی که شااااید بهشون فکر کنه! (10 امتیاز) نقاشی هرچقد کثیفتر و شلخته تر و الکی تر باشه بیشتر توجه منو جلب میکنه.

جیمزکم گریه نکن، بیا ببین مام هلگا برات نقاشی آورده. :aros:
فقط حواست باشه که کاغذش از این پوستی، قدیمی هاست. خراب نشه.
تصویر کوچک شده


2. یه رول کوتاه بنویسید که تو اون بقیه ی شاگردا مروپ رو به خاطر شیرین عسل بازی و عدم هماهنگیش با بقیه سر این مساله که قرار بود کسی نره سر کلاس جیمز پاتر!! مورد ضرب و شتم قرار میدن. (10 امتیاز)

- اه این لیست آدامس نعنایی مادر رو کجا گذاشتم پس؟ تو کیفم بود که. این لیست داداشم، این لیست پدر جان، اینم لیست مام هلگا. پس مال بستنی شکلاتیم کجاست؟

مروپی در حال برگشتن از کلاس پروف پاتر بود و ظاهراً لیست قند عسلشو گم کرده بود. شاید به خاطر پیچ و تاب های بی امان بید کتک زن بود.

- اوی مروپی، وایسا بینم!

مروپی سرش رو بالا کرد و دید وسط یکی از راهرو های هاگوارتزه و عده ای از دانش آموزان خشمگین وایستادن و با تریپ بهش نگاه می کنند.

- چی شده دوستان؟

تدی گفت:
- مگه من بهتون نگفته بودم حق ندارین برین سر کلاس اون جیغول؟
- مگه قرار نشد هیشکی نره که استاد نتونه به کسی گیر بده؟
- مگه نگفتیم شیرین عسل بازی ممنوع؟

مروپی که اوضاع رو بس خیط ارزیابی می کرد با صدایی لرزون گفت:
- باور کنید من نمی خواستم برم، مام هلگا مجبورم کرد. من بی گناهم.

ناگهان مام هلگا در حالی که آقای گوری (گورکن دست آموزش) رو بغل کرده بود از پشت جمعیت جلو اومد و گفت:
- فرزندم چرا سفسطه می کنی؟ من فقط بهت پیشنهاد کردم. تو نباید قبول می کردی.

سپس روش رو به طرف دانش آموزان خشمگین کرد وگفت:
- عزیزانم راحت باشید. خودتونو خالی کنید. این دختره ی چشم سفید باید خودش رو بشناسه. آقای گوری هم کمکتون می کنه.

این جملات مام هلگا همانا و صدق المرلین العلی العظیم همان.

3. پنج نفر از آکبندهای خدادادی معروف رو نام ببرید و در مورد محتویات ذهن هر کدومشون یه خط توضیح بدین. (5 امتیاز)

ولدک: آخه مرلین وکیلی کودوم آدم عاقلی قیافه ی به اون جیگری رو ول می کنه میشه این آخه؟ :no:
ایوان روزیه: این یکی علاوه بر ذهنش، منوی مدیریتش هم آکبنده.
رز ویزلی: این بنده خدا بالا خونه رو داده اجاره فقط جیغ میزنه.
یکی که اسمشو نمی تونم بگم: ایشونم مثل رز ویزلی ـن ولی خب دیگه...
چارلی ویزلی: نظری ندارم.

4. تو یه نامه برام بنویسین که چرا سر کلاسم نیومدین (5 امتیاز)

ای نامه ای که می روی به سویش، از جانب من بزن تو گوشش ببوس رویش!

ای پروفسور...
ای که هنجره ات بهترین هنجره هاست...

با قلبی آکنده از شرم و یک چشم پر ز اشک و دیگری پر ز خون، نامه ای بنوشته ام تا مراتب تأثر و پشیمانی خویش از عمل زشت و ناپسند انجام شده، که به عبارتی انجام نشده به حضور جنابعالی برسانم.

امید است با رأفت آسلامی خویش رفتار کرده و ما را در آغوش پر مهر خویش گیرید و ما را با نمره هایتان زینت بخش شوید.

خوش آمدید. از این میوه ها هم تناول بفرمایید، اینا دیگه برای صاحبان مجلس پول نمیشه.




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۲
#38
1. چیزی که تو تدریس گفتم ، انجام بدین و بصورت رول توصیف کنید! (25 نمره)

دانش آموزا یک نگاه همچین عاقل اندر سفیه به پروفسور گریفیندور کردند و به فکر فرو رفتند که چرا پروف امروز یه کمی اسکول می زنه؟

گودریک به کوه کوافل های کنار زمین اشاره کرد و گفت:
- نفری یه کوافل بردارین و آماده باشید. با صدای سوت من شروع کنید.

وقتی صدای سوت گودریک در ورزشگاه پیچید همه ی 30 دانش آموز حاضر در کلاس، کوافل به دست و با حداکثر سرعت به سمت گودریک حمله کردند!

پروفسور گریفیندور با صدایی شبیه به جیغ، همزمان با این که فرار می کرد گفت:
- روانی ها من گفتم یکی یکی بیاین. چرا همچین می کنین شما؟

اما صدای زوزه ی باد که با توجه به سرعت بالای ملت توی گوششون پیچیده بود اجازه ی شنیدن چیزی را بهشون نمیداد.
گودریک دور ورزشگاه می چرخید و 30 دانش آموز مسمم به دریبل کردنش هم به دنبالش بودند.

ناگهان جاروی گودریک پت پت پت کرد و از کار افتاد و دیگه راه نرفت.
نگاهی به پشت سرش کرد و دانش آموزاش رو دید که به تمام سرعت دارن به سمتش میان.
- یا کش مقدس تمبون مرلین.

شالاپ
شولوپ
پـــــاق
دوفشس
تــــق
تــــوق
دوپکش پیشک فیــــش


این ها همه افکت های برخورد و دریبل کردن ملت بود که البته ظاهراً این آخری مشکل شخصی داشته با استاد.

گودریک که صورتش سیاه و کبود شده بود بلند شد و زیر لب گفت:
- مگه این که دستم بهتون نرسه. همتون رو اخراج می کنم از کلاس.

اما در این لحظه با صحنه ی فوق العاده دلخراشی رو به رو شد.

نقل قول:
کوافل دست شماست! وظیفه دارید از من سه بار دریبل بزنید!


ملت دور زده بودند و دوباره داشتند با قیافه هایی مصمم به سمت پروفسور گریفیندور می رفتند.

گودریک:
دانش آموزان:

بعد از سه بار رد شدن از روی گودریک، یکی از بچه ها به صورت داوطلبانه پروفسور رو جلوی دروازه برد تا دانش آموزان بتونن تکلیف را تموم کنند.

لحظاتی بعد 30 کوافل به سمت گودریک پرتاب شد و به سبک تام و جری نصف اون ها وارد حلق پروفسور شد.

2. چه پیشنهادی برای لباس مخصوص کوییدیچ دارین؟ فقط پیشنهاد های جالب و خلاقانه! (5 نمره)

اساساً از اونجایی که من بسی جیگمل می باشم، یه لباس باز و تابستونی پیشنهاد میدم.
اینجوری بازیکن های حریف محو جمال پریزاد گونه ی ما میشن و کلاً بازی رو یادشون میره.




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۲
#39
1. تصور مشنگا از مرلین درسته یا غلط؟ مرلین با دست جادو میکرده یا چوبدستی؟ چرا؟ (5نمره)

اساساً همونطور که همه ی ما می دونیم، جادوگر ها به طور کلی نیاز به وسیله ای دارند که جادو رو از طریق اون انتقال بدن.
در عصر حاضر که شماها در اون زندگی می کنید از چوبدستی های کوچیک استفاده میشه، زمان ما هم از اینا بود، هم از اون عصا گنده ها.
آما این استفاده ی جادوگران و ساحرگان از چوبدستی و عصا اصولاً به خاطر قدرت جادویی ـه که اون وسیله ها دارند.
لی چون مرلین خودش، کل الیوم وجودش جادو بوده نیازی به این قرتی بازیا نداشته.

2. تاریخچه تحول چوبدستی رو از گذشته تا آینده توضیح بدین. (15 نمره)

خب فرزندانم، بشینین تا براتون تعریف کنم.
یکی بود، یکی نبود. غیر از مرلین هیچکس نبود.
مرلین یه جادوگر خفنز و گولاخ بود که زد پدر مادر انسان های بد را خارج کرد و به صورت همزمان خواهر و مادرشون رو هم با یکدیگر پیوند داد.

مرلین از اونجایی که خیلی قوی بود نیازی به چوبدستی نداشت. اما یه سری شاگرد داشت که اونا بسی اسکول و داغان بودند. برای همین اسکولا، مرلین تصمیم گرفت که از درخت صنوبر برای اونا عصاهایی درست کنه که با توجه به قدرت جادویی این درخت به اونا کمک کنه.

کم کم علم پیشرفت کرد.
جادوگران که می خواستن خودشونو از ملت پنهون کنن و در عین حال نمی خواستن که بی دفاع باشن، به این نتیجه رسیدن که باید عصا ها را کوچک تر بکند.
پس اونا رفتند و درختایی پیدا کردند که قدرت جادویی بیشتری داشته باشند و یه قسمت 30 سانتی اون بتونه کار یه عصای بزرگ رو بکنه.

و بدین گونه بود که این چوبدستیای امروزی ساخته شد.
قصه ی ما به سر رسید، روونا به خونش نرسید.

3. چوبدستی رویایی(!) خودتون رو شرح بدین و یکی از بزرگان تاریخ که مغز چوبدستیش با شما یکی بوده رو نام ببرین و مختصری در موردش توضیح بدین. (10 نمره)

این چوبدستی بنده. از چوب درخت راش درست شده و 28 سانته و کاملاً انعطاف پذیر. مغزش موی گورکن محبوب ما، آقای گوریه.

بزرگان تاریخ؟
بزرگتر خود ما وجود نداره اصلاً.
ما خودمون مدرسه ی هاگوارتزو ساختیم بچه.
برو ببینم بچه. برو خودت را بشناس! خودت را به عنوان یک دانش آموز بشناس!




پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#40
► امتیازات جلسه ی دوم ماگل شناسی ◄


اسلایترین: 0

راونکلاو: 26

لینی وارنر
10+18+2= 30
* شیطونه میگه برای جواب سوال آخرت یه منفی 10 بهت بدما!

آپولین دلاکور
9+15+2= 26
* سوال اول رو من از دیدگاه جادوگر پرسیدم و راجع به قوانین خود فوتبال. توی رولت هم مکالمه ی چندانی در مورد فوتبال نبود.

پروفسور فلیت ویک
10+10+2= 22
* به جون خودم نفهمیدم رولت چی به چی بود!

گریفیندور: 19

آلیس لانگ باتم
10+15+2= 27
* دخترم دربی یعنی بازی دو تیم همشهری. در ضمن جواب های سوال آخرت اصلاً خوب نبود!

گودریک گریفیندور
10+17+2= 29
* توی رولت چندان معلوم نبود اون بابا جادوگر نیست، تو جادوگری.

هافلپاف: 30

رز ویزلی
10+18+2= 30
* بوقی اینیستا عمراً به پای الکس دل پیرو برسه!

پروفسور تافتی
2+18+10= 30
* آبیاتی عالی بود.

مروپی گانت
10+18+2= 30
* چی بگم واقعاً؟








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.