هدیه ی غیر عادی هاگرید
یه شب بارونی بود و پدر و مادر دادلی هم اونو برده بودن بیمارستان و به هری گفته بودن تا دو روز هم بر نمی گردن .
هری تو قکر بود که یهو هدویک سر و صدا راه انداخت.
هری گفت :چی شده هدویک؟ آروم باش پسر.
هدویک به پنجره اشاره کرد . هری دید که یه نور سفید به سمت اون میاد؛
رفت چوب دستی شو اورد و آماده شد برای دفاع.
کم کم که نور نزدیک شد دید که اون نور موتور هاگریده.
هاگرید گفت:چی شده هری نکنه میخوای منو بکشی.
هری گفت:نه ترسیدم همین.
-فردا صبح منتظرم باش .
-هاگرید داری در باره ی چی حرف میزنی.(هری اینو با فریاد گفت)
-منتظرم باش هری.
فردای اون روز هری از طرف هاگرید یه نامه گرفت:
هری عزیز با رمز تاز خودتو برسون کوچه ی دیاگون.
:هاگرید:
هری سریع هدویک رو برداشت و بارمز تاز خودشو به کوچه ی دیاگون رسوند
-سلام هری.
-سلام هاگرید.
-هری اونجارو ببین .
هری با ترس گفت:اونکه یه اژدهاست.
هاگرید گفت : نه اون یه نیمبوس 3000 مخصوصه ، مال تو هستش مبارکت باشه با اون میتونی تو کوییدیچ یه قهرمان بشی.
هری گفت: ممنون هاگرید این بهترین هدیه ای بود که به من دادی.
پایان
خب.
از نظر ظاهر نوشته یه سری چیزا رو در حد قابل قبولی رعایت کرده بودی و نمی تونم به عنوان یه تازه وارد بهت ایراد ظاهری بگیرم. هر چند بهت پیشنهاد می کنم وقتی می خوای یه دیالوگ از هاگرید بنویسی، یه توصیفی هم ازش بکن که هم خواننده بهتر بتونه تصور کنه، هم مجبور نشی حالات رو توی پرانتز بیاری.
بعدش هم می تونی یه اینتر بزنی و اول خط بعدی با یه خط تیره دیالوگ رو بنویسی. اینطوری:
نقل قول:هری با فریاد بلندی گفت:
-هاگرید داری در باره ی چی حرف میزنی؟
نکته ی دیگه ای که میخوام بهت بگم اینه که الان یه کم داستان ـت غیر واقعی ـه.
مثلاً مگه هاگرید درد داره که خودش بیاد به هری بگه فردا خودتو با رمزتاز برسون؟
خو چرا خودش نمی برتش؟
یا همینجوری دادلی رو بردن بیمارستان و گفتن تا 2 روز نمیان؟ مگه باردار بوده؟
مثلاً می تونستی بگی هاگرید یه نامه فرستاده، یا دادلی چند روزه مریض بوده و مثلاً کار خرابی از دهن می کرده و بردنش بیمارستان.
بیشتر توضیح که بدی، این حالت تند تند نوشتنت هم درست میشه و خواننده فکر نمی کنه سریع میخوای یه چیزی بنویسی بره.
خیلی جای کار داری هنوز ولی قابل قبوله.
تأیید شد.