هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: برد شطرنج جادویی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹
#31
فیل Queen Anne`s Revenge

VS

اسب تفاهم‌داران


«تَرَک نه تَرْک»


هر چرت و پرتی تو مدارس مشنگی به زور تو مختون کردن رو بریزین دور، زمین یه پیتزای بزرگه. یا شایدم یه دونات بزرگ که وسطش ماهه. که خب اینو دیگه قطعا می‌دونین که ماه از جنس پنیره. به هرحال هرچی که هست، خوراکیه.
ممکنه حتی دابل برگر ذغالیم باشه، کسی چه می‌دونه؟ ولی قطعا خوراکیه. حرفمو باور کنین من آخه خوردمش.

***


- این سومین بشقابته باباجان، بسه دیگه.
- فقط یه قاشق دیگه.
- دو بشقاب قبلم همینو گفتی باباجانم.
- باشه خب. فقط دو قاشق دیگه.
-

اگه کاغذ پی‌هاچ رو می‌ذاشتین تو دهن رز، با فرض اینکه نخورتش البته، پی‌هاچش منفی می‌شد و با معرفی‌ش در مجمع جهانی شیمی‌دان‌ها قطعا نوبل 2020 رو از آن خود می‌کردین. البته باید اخطار بدم این کار رو تو خونه انجام ندین. ممکنه یه دستتون رو تو دهنش جا بذارین، بهم اعتماد کنین، رز اسید خورنده‌ایه.

همون لحظه طبقه‌ی بالا

- من دیگه اینطوری نمی‌تونم.
- تموم بودجه‌ی این ماه محفل رو خورد.
- دیگه حتی پیازم نداریم. باورم نمی‌شه دلم برا سوپ پیاز تنگ شده.
- اگه زودتر یه فکری به حالش نکنیم خودمونم می‌خوره.

جلسه‌ی اضطراری و غیررسمی‌ای در اتاق هری برای رسیدگی به بحران جدید محفل با حضور همه‌ی اعضایی که تا اون زمان موفق شده بودن از دست رز و اشتهای سیری ناپذیرش فرار کنن، تشکیل شده بود. جمع دوستانه و کوچکی بود و کادوگان در قاب نایجلیوس در جلسه شرکت کرد.

- خوبه که اینجا نمودار ناپذیره و مشنگا نمی‌بیننش وگرنه چه طور قرار بود به پلیس مشنگی توضیح بدیم که دو بلوک کناری الان تو معده‌ی رز در حال تجزیه‌ن؟
- البته این مشکلی نداشت، خود پلیسه رو هم می‌خورد.
- باید همرزم رز رو ترک بدیم.
- موافقم.

ولی این کار سختتر اون چیزی بود که به نظر می‌اومد. رز به هیچ وجه قصد ترک نداشت و به صراطی هم مستقیم نبود. فقط خوراکی بیشتر و بیشتر می‌خواست. حتی آبنبات لیمویی های دفتر دامبلدور رو هم تموم کرده بود. هری که می‌ترسید کم کم خودشم خورده بشه و جامعه از نعمت پسر برگزیده محروم شه، با گابریل سعی در ترک رز داشتن.
- ببین اینقد می‌خوری چاق می‌شی ها.
- از نظر علمی، هربار ویبره زدن ده برابر هر وعده‌ی غذایی کالری مصرف می‌کنه و برای همینم چاق شدن رز غیرممکنه.
- همین که گب گفت.
- گب.
- بله؟
- سکوت کن.

سیریوس سگ خوبی بود. ولی به هر حال گوربه نبود ولی گنا داشت. رز دونات زده بود و حالت طبیعی نداشت. متاسفانه خانم شاکری هم اونجا نبود. رز گشنه بود و سیریوس رو تو گونی کرد، یه آبم روش. رز تمومی مراحل مضغ و بلع و هضم و تحلیل را پیمود و چنان شد که گویی سیریوسی از ننه سیریوس زاده نشده بود.
- البته شاید زمان مناسبی برای خوردنش نبود.
- بیا بنویسیم روی خاک و رو درخت و حتی پر هیپوگریف پرنده و رو ابرا، no more food! بیا بنویسیم روی آب، روی برگ ، رو دریا its enough.

در تلاش بعدی ویلبرت مداخله ترتیب داد. این مداخله ها ید طولایی تو محفل دارن. تقریبا هر ماه چندین مداخله انجام می‌شه که تو آخرین مورد برای سیریوس مداخله گذاشتن که پاهای کثیفش رو بیرون محفل تمیز کنه، خب بلاخره اونم یه سگه و این روزها کوچه خیابون‌ها کرونایی.
- بیا بنویسیم روی خاک و رو درخت و حتی پر هیپوگریف پرنده و رو ابرا، no more food! بیا بنویسیم روی آب، روی برگ ، رو دریا its enough.

ویلبرت همونطور با آواز، دیوار کوب های Intervention رو نصب و بلوزی با نوشته‌ی stop eating foods تن هر محفلی می‌کرد. بلاخره وقتی اتاق سیریوس آماده شد و همه لباس مناسب مداخله پوشیدن و پلاکارد دستشون گرفتن، ویلبرت رز رو با کیکی در دهان و کاپ کیکی در دست وارد اتاق کرد. ولی مداخله‌ی ویلبرت هم جواب نبود چونکه رز حتی food داخل کلمه‌ها رو خورد.

- رز می‌دونستی غذای زیاد باعث کبد چرب می‌شه و بعدش دیگه نمی‌تونی دونات بخوری؟

برای اولین بار رز از خوردن دست کشید. دور دهنش شکلاتی بود و تو دستاش مدرک جرمش یعنی همون نصفِ شکلات دیده می‌شد. نصفه‌ای که تو دهنش بود رو قورت داد و پرسید:
- منظورت چیه؟
- تو این کتابه نوشته اگه کبدتون چرب شه باید رژیم بگیرین. یعنی روزی فقط یه پیاز بخورین.
- فقط یه دونه؟
- فقط یه دونه.

رز به فکر فرو رفت. شکلات رو روی میز گذاشت و به باقی خوراکی‌های لذیذ رو میز نگاه کرد.
- یعنی اگه کم بخورم کبدم چرب نمی‌شه؟
- نه رز. اگه پرخوری رو ترک کنی می‌تونی همیشه چیزای خوشمزه بخوری.

و غیر ممکن، ممکن شد. رز ترک کرد. قول داد که دیگه تا یه ماه سمت شیرینی‌جات نره و بعدشم روزی یه دونه آدم کاپ کیک بخوره. فقط چونکه کبدش چرب نشه. هری هیچ ایده‌ای نداشت که گابریل درست گفته یا نه. حقیقتش براش مهم هم نبود. مهم این بود که باز هم زنده مانده بود و برای سومین بار پیاپی پسری که زنده ماند شد.

یک روز بعد

یک روز از تصمیم کبریِ رز می‌گذشت و تو این بیست و چهار ساعت یه وعده بیشتر نخورده و سر قولش ایستاده بود. دلش عجیب شیرینی می‌خواست و سروصدا می‌کرد. شب قبل از فکر خوراکی‌های توی یخچال خوابش نبرده بود و صبح برای دیدار با محبوبش، دونات توت فرنگی، به آشپزخونه رفت. البته، محبوبش سالم موند. فقط از دور کمالاتش رو تماشا کرد. از خیلی دور.

محفلی‌ها بهش افتخار می‌کردن و خوشحال بودن که اندک غذایی براشون باقی می‌مونه تا از گرسنگی نمیرن. ولی رز ناراحت بود، چونکه محبوبش سر جاش، تو معده‌ش نبود و نگران بود که دونات تو یخچال سرما بخوره. صبحانه تموم شد. رز بازهم طبق قولش کل میز با پایه‌هاشو قورت نداد. بعد از صبحانه آقای ویزلی به قصد وزارت خونه ، سیریوس برای گردگش صبحگاهی و هری برای نجات دنیا از خونه بیرون زدن و رز باز با دونات تنها شد.

خیلی سعی کرد. خیلی خیلی زیاد. دو بار اومد بخوردش و جلوی خودش رو گرفت ولی بار سوم...
دیگه دیر بود. دهنش به اندازه‌ی عرض شونه‌ش باز شد و دونات دعوت رز رو لبیک گفت. ولی لبیکش کافی نبود و بازهم رز گرسنه موند. تو بیست و چهار ساعت گذشته فقط یه برّه برای شام و یه برّه برای صبحانه خورده بود. پس دهنش رو باز کرد و کل یخچال به لقای معده پیوست. بعد خونه‌ی گریمولد. بعد لندن. و به ترتیب انگستان، اروپا، و کره‌ی زمین. چونکه خب، همونطور که گفتم زمین یه پیتزای بزرگه و ماه هم پنیرش. خورشیدم نون تست عسلی.

کهکشان‌ها هم منتظر خورده شدن بودن.

همان شب

شب شد و همه به خونه‌ی گریمولد بازگشتند ولی رز نبود. یخچالم نبود البته.
- اینقد خورد که ترکید.
- رز خوبی بود. یکم پرخور بود ولی در کل خوب بود.
- زلزله!

متاسفانه کسی به پومانا توجه نکرد. که خب این تبدیل به بزرگ‌ترین اشتباه زندگی‌شون شد. شما عبرت بگیرین و به پوماناهای زندگی‌تون گوش کنین.

همون لحظه، بیرون معده‌ی رز

رز با اینکه گوربه نبود، گورکن شاید ولی گوربه نه قطعا، به لاکتوز موجود در کهکشان راه شیری حساسیت نشون داد. اگه به لاکتوز حساسیت دارین، کهکشان راه کره‌ای رو بخورین. ولی رز حواسش نبود و راه شیری رو خورد، چونکه گرسنه بود. رز همیشه گرسنه بود.
پومانا خیلی هم درست نگفت، زلزله نبود؛ فقط دل‌درد رز بود. یه دل‌درد ساده و کوچولو.

- من غلط کردم این همه خوردم! اگه خوب شم دیگه قول می‌دم نخورم. قول می‌دم دیگه لینک خونه‌ی گریمولد رو عوض کنم. از منومم سواستفاده نکنم. قول می‌دم!

معده‌ی رز معده‌ی حرف گوش کنی بود. با یه حرکت جانانه، هرچی خورده بود رو پس داد. پیش چشم رز دونات ها و بستنی ها در فضا شناور بودن. زمینِ پیتزایی، دوباره در مدار خودش بود و سیریوس در هوا معلق.
- آخیش راحت شدم. تا سه ماه چیزی نمی‌خورم.

نیمه‌شب همان شب

تو خونه‌ی گریمولد سگ پر نمی‌زد. شاید بپرسین پس سیریوس چی؟ که باید بگم سیریوس همچنان در فضا معلقه و هنوز خبری ازش در دسترس نیست. از یابنده تقاضا می‌شه در صورت یافته شدن...نه نیاره خونه‌ی گریمولد ترجیحا ببره قبرستون ریدل‌ها یا یه خراب شده‌ی دیگه.

کریچر با وایتکس به جون تابلوی ننه‌ی سیریوس افتاده بود و صدای خروپف دامبلدور مزاحم خواب علیرضا بود. علیرضا، رز رو بیدار کرد چونکه خب چرا که تنها بیدار بمونه، باهم بیدار بمونن. دوتایی باهم به آشپزخونه رفتن. البته رز که تو ترک بود، علیرضا اینبار گرسنه‌ش بود.
رز در یخچال رو باز کرد تا برای علیرضا همبرگر بیاره که چشمش به دونات افتاد. یه دونات بزرگ و صورتی. بوی توت فرنگی‌ش می‌اومد. چشم‌های رز برق زدن.


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۸ ۲۰:۴۲:۲۷
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۸ ۲۱:۰۵:۳۴



پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹
#32
زلزله
VS
خالی

عضویت اجباری!


- معتادا نمی‌گیرن.
اینو مورفین گانت گفت. قبل مرگش وقتی جای خون تو رگ‌هاش نیکوتین جریان داشت و اگه ازش تست می گرفتن، تست به عنوان یک درصد مورفین گانت و نود و نه درصد مورفینِ خالیِ بدونِ گانت معرفیش می‌کرد. درسته که مورفین آخرش مرد. نه از کرونا بلکه از مورفین. چونکه مورفین یکم بی‌مورد بود. یعنی خوب بود ولی مورفینش زیاد بود. ولی در آخر با اینکه در کل خوب بود مرد.
معتادا و نه گرگینه ها.

***


دامبلدور ساعات زیادی رو تو دستشویی می‌گذروند. به ذهن تسترال زده‌ی تام جاگسن هم نمی‌رسید تو دستشویی دنبال دامبلدور بگرده و برای همینم بود که پیرمرد برای رهایی از هیاهوی خونه‌ی گریمولد به اونجا فرار می‌کرد و از روی مجله‌های بافتی که از مشنگ‌های همسایه‌ خونه‌ی شماره‌ی 13 کش رفته بود، رو گوشی می‌بافت. اگه یه بار پسر برگزیده رو دیده باشین می‌فهمین چرا. اگه هم ندیدین...به خاطر سلامت گوش‌هاتون بهتون حسودیم می‌شه.

- وایتکس بد.

پشت درهای بسته‌ی دستشویی اما نبرد کریچر و ارباب پاتر با پاپ کورن‌های پیازی روی آنتن بود. کریچر وایتکس به دست با نودسال سن و رماتیسم پا روی مبل ها می‌‌پرید و از فرشینه‌ی دیواری به دنبال ارباب پاتر بالا می‌رفت تا با وایتکس پاک سازی و ارباب ریگولوس رو احیا کنه.

- ارباب پاتر ارباب ریگولوس رو خورده. باید تفش کنه بیرون. عخه.
- ریگولوس مرد. به عدم پیوست. تبدیل به پیاز شد و خورده شد. اون وایتکس رو دور از من بگیر.
- ارباب پاتر باید ارباب ریگولوس رو پس بده.

این قضیه چند ساعتی بود که ادامه داشت و هری کم کم داست دچار شکاف شخصیتی می‌شد. اینقد کریچر اصرار کرده بود که ریگولوسه که کم کم داشت باورش می‌شد. مگه نه که او بهترین ریگولوس سال بود؟

- ارباب ریگولوس زنده‌س ارباب پاتر تسخیرش کرده. ارباب پاتر باید بره پلاکس رو تسخیر کنه و ارباب ریگولوس رو پس بده.

هری دم تابلوی خانم بلک توقف کرد.
- پلاکس کریچر؟ پلاکس؟

کریچر هم از فرصت به دست آماده برای آزاد سازی ارباب قدیمی‌ش استفاده کرد و ظرف وایتکس رو به طرف ارباب پاتر پرت کرد. هری جاخالی داد و وایتکس پشت سرش به نگون بختی که در رو باز کرده بود برخورد کرد.
بدون هماهنگی به خونه‌ی گریمولد نیاین وگرنه مورد اصابت وایتکس یا در بهترین حالت پیاز گندیده قرار می‌گیرین.

کریچر فحشی نثار هری که جا خالی داده بود کرد. هری خودش برگشت تا بخت برگشته‌ی پشت در رو شناسایی کنه و رز پاکت پاپ‌کورن ویلبرت رو از دستش کشید چون مال خودش تموم شده بود و صحنه خیلی حساس بود. پشت در، خرس سفید خسته ایستاده بود.

- ببینین کی اومده اینجا! فنرِ بابا. بیا تو باباجان، دم در سرده.
- سوسیس!

فنریر مسافت زیادی رو پیموده بود. درست بود که چون حس بویایی‌ش در اثر ویروس مشنگی‌ای که معتادا نمی‌گیرن ولی گرگینه‌ها می‌گیرن تعطیل شده بود و به جای خونه‌ی ریدل از خونه‌ی گریمولد سر در آورده بود، اما غذا اشتها و حس بویایی‌ش رو برگردوند. حالا هم که سفید شده بود دسترسی‌ش به غذای لذیذش رز، راحتتر می‌شد. البته شاید زیر پشم‌های وایتکسی‌ش هنوز سیاه بود اما از بیرون سفید بود. در کل سفید بود. و این کافی بود تا وارد الف دال بشه.

دامبلدور با لبخند گرگینه رو به داخل هدایت کرد و در رو پشتش بست تا علیرضا سرما نخوره. البته شاید هم به این دلیل در رو نبست ولی رز دوست داشت اینطور فکر کنه. دامبلدور روگوشی تازه بافته شده رو روی گوش‌های سفید و پشمالوی گرگینه گذاشت.

به چشم فنریر رز سوسیس بود. یه سوسیس می‌اومد، می‌رفت، سوسیس گورکن بغل می‌کرد، سوسیس با لونا جدول حل می‌کرد و سوسیس باید خورده می‌شد.
-
- سوسیس سوسیس خوشمزه. سوسیس با سس. سوسیس با آب لیمو. سوسیس پنیری و سوسیس دودی.

رز خیلی حرف زد. خودش رو معرفی کرد، اهداف الف دال رو ترسیم کرد، آرمان های محفل رو معرفی کرد ولی اونچه فنر شنید سوسیس بود. همون طور که رز حرف می‌زد، با پنجه بهش حمله کرد تا سرخ نکرده بذارتش لای نون با سس بخوره ولی رز تکون خورد و دستش دقیقا وسط بشقاب غذا فرود اومد و پیازش از ظرف بیرون پرید، سه دور زد تا سیریوس رو پیدا کنه و بخوره بش.

- شما مرگخوار باهوشی هستی. این‌ها باهوش نیستن حرفای منو نمی‌فهمن ولی شما حیوان باشعوری هستی. شما می‌فهمی که پیاز رو تو سر بنده نباید بزنی البته شاید موقع مناسبی براش گفتنش نبود.
-

توجه رز همچنان به پیاز مذکور بود که حالا هدفش رو از سیریوس به خانم بلک تغییر داده بود و با سماجت خودش رو به تابلو می‌کوفت. پیازِ سیاه پسندی بود. گرگینه از این فرصت استفاده کرد و این بار با دندون نیش حمله کرد. بازهم بخت و اقبال باهاش همراه نبود و به جای رز، دمپایی خانم ویزلی که با سرعت به سمتشون می‌اومد رو گاز گرفت.
اینبار بار آخر بود، فنریر به خودش قول داد. نون هم نمی‌خواست همونطور خام خام می‌خوردش...

- بغل؟ موافقم. بغل دوست دارم. خیلی زود می‌تونیم دوستای خوبی بشیم خرس عزیز.

نه دیگه، این یکی زیادی بود. یه گرگینه بغل نمی‌کرد. دوست هم نمی‌شد. فقط می‌خورد. و قطعا خرس صدا نمی‌شد. خیلی چیزها ممکن بود صدا بشه ولی خرس؟ خرس زیاده روی بود. خرس عزیزِ رز از خیر غذا گذشت. غذایی که خرس صداش کنه اصلا خوشمزه نبود. اربابش با کمال میل جاگسن رو می‌داد که بخوره. اونم بلاخره گوشت بود و گوشت خوشمزه‌س.

- کجا می‌ری فَنرِ بابا؟

توجه کل محفل از قدیم تا جدید در کسری از ثانیه به گرگینه جلب شد. بلاخره محفلی بودن و یه محفلی نمونه، صدای آلبوس دامبلدور یادش می‌مونه.

- خونه‌ی ریدل.
- باباجان دیر اومدی نخواه زود بری. تازه عضو الف دال شدی. رز هم خیلی ازت راضی بوده، مگه نه رزِ بابا؟
- پروف واقعا پوست سفیدی داره و من اطمینان دارم با وایتکس‌های کریچر ذره‌ ذره تاریکی رو از می‌شه شست از قلبش. ولی پوستش خوب سفیده، می‌شه پالتوش کنم؟
- نه دخترم.
- لطفا پروف.

فنریر پاورچین پاورچین به سمت در رفت. اگه رز تا دو دقیقه‌ی دیگه لفتش می‌داد می‌تونست در بره...البته رز لفتش داد. سه برابرم وقت کشی کرد و آخرش وقتی پروفسور قول ژاکت بافتنی بش داد بیخیال معامله شد. اما فنر نتونست در بره.

- داشتم می‌گفتم. شما مرگخوار باهوشی هستی. البته فقط یه مرگخواری ولی باهوشی. و من اطمنیان دارم با کمک هم می‌تونیم از این دعواهای سطحی فراتر بریم و راس هرم رو هدف بگیریم. الان که خودمون دوتاییم وقت خوبیه برای گفتنش. من یه نقشه دارم و باهمدیگه می‌تونیم اجراش کنیم.
- سوسیس!
- گفتم که حیوون باهوشی هستی. آفرین! ولی سلطان سوسیس یه سهامدار خرده پاست. ما با بزرگتر ایناش کار داریم.

گرگینه‌ی کرونایی خیلی چیزی از حرفا‌های سیریوس دستگیرش نشد، فقط فهمید که ته‌ش سوسیس نیست. ولی دیگه دیر بود. بحث دامبلدور با رز تموم شده و دوباره توجه‌ش به فنریر جلب شده بود.

- باباجان اگه راحتتری مربی‌ت رو عوض کنم. با کادوگان چه طوری؟

قبل اینکه فنریر بتونه نظری بده و بگه که نه رز، نه کادوگان و نه هیچ سگ و تسترالی رو به عنوان مربی نمی‌خواد و اصلا از عضو شدن منصرف شده، کادوگان به فراخوان دامبلدور لبیک گفت:
- برای نبرد آماده شو همرزم!
- نه.
- در جنگ نه مقبول نیست همرزم. پنجه‌های تیزت رو بلند کن و کنار ما بجنگ.
- نه دیگه، من می‌خوام برم.
- یه محفلی هیچ وقت عقب نشینی نمی‌کنه همرزم. توهم از وقتی وارد خونه‌ی گریمولد شدی یکی از مایی و نباید عثب نشینی کنی، زره به تن کن و آماده‌ی نبرد شو.

کادوگان دست بردار نبود. فنریر بالا رفت، پایین اومد. رز رو خورد، رز رو تف کرد بیرون چون گوشتش تلخ بود. هری رو خورد، داعاش هری، از حلقش بیرونش کشید. ولی بازهم نه کادوگان بیخیال شد نه آلبوس دامبلدور و نه حتی هری و رز خورده شده. فنریر کم آورد. زندگی‌ش همینجا تموم می‌شد، در عطر پیاز. در دل هرچی چینی و ویروس و مشنگ بود رو نفرین کرد که باعث از کار افتادن بینی‌ش و سر در آوردنش از اینجا به جای خونه‌ی ریدل شدن. تف تسترال های جاگسن بر قبرشون.

- بیا فنرِ بابا. از تو انباری پیداش کردم. ماسک قدیمته.

فنریر ماسک آرسنینوس جیگر رو از دست دامبلدور گرفت. با خودش، خاطراتش، سوسیس‌های خوشمزه‌ای که خورده بود و خونه‌ی ریدل خداحافظی کرد و ماسک رو به صورت زد. آرسینوس جیگر اولد برگشته بود.


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۷ ۰:۱۱:۱۷
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۷ ۰:۲۰:۰۸



پاسخ به: هماهنگی های تیم ترجمه
پیام زده شده در: ۰:۲۳ چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹
#33
این دفعه دیگه چیز جدید آوردم. ولی همچنان از قبلیا هم می‌تونین بردارین.:Vib:

مقالات
عجیب ترین حیوانات جادویی
مقایسه‌ی رفتار با موجودات جادویی در هری پاتر و جانوران شگفت انگیز
بدترین تنبیهات هاگوارتز
مزایا و معایب جست‌وجوگری

پاترمور
پاتیل درزدار تام جاگسن
جغد ها
کوییرل دیزی کران

اونایی که در دست ترجمه‌ن:
ورودی های مخفی دنیای جادوگری جرمی استرتون
پیوز رز زلر
وزرای جادو آگاتا
rappaports-law جینی ویزلی

توجه: مطالب داده شده صرفا برای اعضای تیم ترجمه هستند و در صورت علاقه برای عضو شدن به اینجا مراجعه کنید.


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۱ ۱۱:۲۰:۵۴
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۱۱ ۰:۱۸:۵۵



پاسخ به: هماهنگی های تیم ترجمه
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۹
#34
به دلیل امتحان های مدارس مشنگی اضافه چیزی نداریم. همون قبلی ها که موندن رو اگه کسی می‌خواد می‌تونه بر داره، دمشم گرم!

مقالات
عجیب ترین حیوانات جادویی
اصیل زاده‌ترین خاندان های جادوگری رز زلر
مقایسه‌ی رفتار با موجودات جادویی در هری پاتر و جانوران شگفت انگیز
هری پاترو زخمش رز زلر
ورودی های مخفی دنیای جادوگری جرمی استرتن

پاترمور

florean-fortescue سیوروس اسنیپ
پیوز رز زلر[
وزرای جادو آگاتا 6آبان
rappaports-law جینی ویزلی دو هفته

پ.ن: مقاله‌ی هری پاتر و زخمش که به عهده‌ی من بود به داستان‌های جادویی و پاترمور پیوزی که بازهم به عهده‌ی خودم بود به پاترمور آقای الیوندر تغییر پیدا کرد و ترجمه شد.

توجه: مطالب داده شده صرفا برای اعضای تیم ترجمه هستند و در صورت علاقه برای عضو شدن به اینجا مراجعه کنید.


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۱ ۰:۱۶:۵۱



پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ یکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۹
#35
هری، ویلبرت و رز با فاصله‌ی زیاد از بقیه حرکت می‌کردن. اونقدری که همه به جنگل رسیدن ولی هری هنوز در بیابان جیغ می‌زد و کرکس ها رو می‌ترسوند.
- .
- .
-

چندین ساعت بود که این قضیه تکار شده بود، چندین ساعت بود که هری جیغ می‌زد و بلافصاله بعدش رز ویبره می‌رفت و ویلبرت پوکر فیس نگاه‌شون می‌کرد. چندین ساعت اونقد که محفلی‌ها به جنگل رسیدن و قورباغه شکار و بعدم کباب کردن و باز هم هری جیغ می‌کشید و رز ویبره می‌زد و ویلبرت پوکر فیس بود.

- بهمون انداختنش.
- پروف هولم کرد و گرنه می‌خواستم چک کنم ببینم زاخاریاس رو نندازن بهمون.
- زخاریاس رو انداخته بودن بهتر بود.

و تا چندین ساعت بعد غر زدن هاشون ادامه پیدا کرد. اونقد که محفلی‌ها قورباغه‌ی سوخاری خوردن و کتی بل اولین نوبت نگهبانی رو به عهده گرفت تا بقیه بخوابن.

- از گونی شانسی هم شانس نیوردیم.
- این همه پول دادیم یکی‌شو خریدیم.
- ولی مجانی بودا.

کتی بل هم خوابید. نوبت دوم به زاخاریاس افتاد. زاخاریاس مثل تخم چشماش از دوتا کیسه‌ی دیگه نگه‌داری می‌کرد. می‌خواست به همه ثابت کنه چه ناظر خوبیه و در غیاب هری، پستش رو صاحب شه.

- گم شدیم.
- تقصیر ویلبرته.
- .

صبح شد. آفتاب زد. خورشید خانم چارقدش رو در آورد و بلاه بلاه. ولی این سه همچنان گم بودن. ناظر نمونه زاخاریاس شیر محلی از گاومیش جنگلی دوشید و املت با اسانس میوه‌های جنگلی پخت و این سه گم بودن.

- باباجانیان. بریم. پیداشون می‌شه.
- پروفسور با کتی بل چیکار کنیم؟ اگه بیاریمش 13 نفر می‌شیم. می‌دونین اگه سیزده نفر باشیم احتمال مرگمون 678 درصده؟
- باباجان با پلاکس تاختش می‌زنیم. پلاکس رو می‌ذاریم و کتی رو می‌بریم. اینطوری سیزده هم نمی‌شیم باباجان.

و به این ترتیب محفلی‌ها عزیمت کردن به دنیای دیگه‌ای.

در پیشگاه گم شدگان

آهنگ غرب وحشی در پس زمینه پخش می‌شد و جیغ های هری خاصیتشون رو از دست داده بودن و کرکس ها بالای سرشون می‌چرخیدن. و هنوز هم یکی‌شون جیغ می‌زد اون یکی ویبره می‌رفت و دیگری پوکر فیس بود.
- یره!
- .
- .
-

علی بشیر بود. بلاخره پیدا شده بودن. سه تایی، جیغ‌کشان، ویبره زنان و پوکرفیسانه روی قالیچه پریدن و به زودی به سایر محفلی‌ها ملحق شدند.




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۹
#36
- کات آقا کات!

دوربین ها خاموش شدن و نور از روی آلبلمورت، یا به عبارتی دامبلدور کتی بل ولدرمورت، برداشته شد. بازیگران حیرون و ویرون به سمت گارکردان کارکشته برگشتن.
- آقا لباس هیولا گرمه خب.

بازیگران دیگه فکر نمی‌کردن کاگردانشون کارکشته باشه. درست فکر می‌کردن البته، هیولای هالویین بود. بنابراین دوباره دوربین ها گرفتن و نور برگشت و صدایی گفت:
- برداشت صد و ...
- مگه نگفتم کات؟ نگیر آقا. نگیر. اون فانوس رو هم از تو چش من ببر اونور.

تدارکات چی نور رو دوباره خاموش کرد. کاگردان کلاه هیولا رو در آورد و در حالی که عرق می‌ریخت گفت:
- این چیه دیگه. این جز فیلمنامه نبود که.
- حالا که هست.
- شما؟
- کتی بل هستم. عضو الف دال و خواستار عضویت در مرگخواران. در ضمن، نمایشنامه‌تون خوبه ولی یکم بی‌مورده.
- .

یعنی حتی کارگردان و هیولای هالویینم باشین رو حرف کتی بل نمی‌تونین حرف بزنین. ناچار کارگردان کارنکشته، کلاهش رو سرش کرد و فیلم ادامه یافت.

- ما رو از این پیرمرد جدا کنین!
- آروم باش باباجان. چیزی نشده که. کتی دخترم از دوستت لینی چه خبر؟
- پیرمرد الان احوال پرسی‌ش گرفته. از ما دور شو.
- تام باباجان بغل خاصیت زیادی داره. استرس زاست و پوستت رو جوون می‌کنه. شاید یه بینی جدیدم بت بده، مرلین رو چه دیدی!
- تا عقلمان رو از دست ندادیم ما رو جدا کنین.

طی اقدامی کم نظیر، مرگخواران و محفلی‌ها کدورت ها رو کنار گذاشتن و به همدیگه در عملیات جداسازی کمک می‌کردن. بلاتریکس لرد رو می‌کشید و جاگسن بلاتریکس رو و آگلا جاگسن رو و سدریک خواب بود و لینی دور سر لرد پرواز می‌کرد.
ویلبرت هم از اونور پروفسور رو می‌کشید و رز ویلبرت رو و کادوگان رز رو و هری بالای سرشون پشت سر هم جیغ می‌کشید و پومانا درصد مرگ بر اثر صدای بلند رو محاسبه می‌کرد.
تا اینکه لرد و پروفسور از کتی بل جدا شدن و هرکدوم گوشه‌ای افتادن. کتی بل هم همون وسط پرس شده موند.

- عه پلی استیشن فایو!
- اینورم ایکس باکسه.
- ایکس باکس عمته. ما لردیم.

صدایی از پلی استیشن فایو در آمد:
- بلاخره یه چیز غیرخوردنی شدم. از بیخ گوشم گذشت باباجان.


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۱۰ ۲۲:۳۰:۱۹



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۹
#37
مرگخوارها با شگفتی و ترس توام باهم به ماهی تنگ بلور نگاه کردن و ماهی هم متقابلا بهشون چشم غره می‌رفت. بله قاعدتا ماهی ها چشم غره نمی‌رن، ولی این یکی لرد بود. ارباب پلاکس بود و پلاکس براش می‌تونست یه چشم غره رونده نقاشی کنه، نمی‌تونست؟

- ولی ارباب کلمه‌ی ممنوعه‌س. نمی‌شه گفتش که.
- ما دستور می‌دیم بگین.
- آخه ارباب خودتون ممنوعش کردن ارباب. گفتین هرکی کلمه ممنوعه رو بگه منه.
- خب الان می‌گیم هرکی کلمه‌ ممنوعه رو نگه جاگسنه.

تهدید کارسازی بود. بلافاصله دویست مرگخوار رنگارنگ در همه رنگ با نظم و ترتیب صف بستن و یکی یکی کلمه ممنوعه رو گفتن.

اون طرف تر، رز موفق شده بود پروفسور رو به دست بیاره و بلاخره طاقتش تموم شده بود و توت فرنگی رو به قصد فقط و فقط یه گاز کوچولو به سمت دهنش برد که...
- خوب.

بلاتریکس اول همه گفت. و توت فرنگی رسیده و خوش رنگ و آب رز در دستش، دو سانتی متری دندون‌هایش به پشن فروت تبدیل شد.
- آخجون پشن فوروت سفید. پروفسور حقیقتا خوش سلیقه‌ هستین ها!
- بله.

اما متاسفانه پشن فورت هم نسیبش نشد. جاگسن برای فرار از جاگسن بودن، کلمه رو گفت.
- بد.

و پشن فوروت سفید به کیک پر خامه تبدیل و رز بیش از پیش گرسنه شد.
- پروف لازم به زحمتتون نبود. من عاشق کیکم ولی نیاز نبود کیک بشین، به همون توت فرنگیم راضی بودم.

پروفسور که تقدیر خودش، خورده شدن توسط گرسنه‌جانش رو پذیرفته بود، گفت:
- شیرینی قبولیته باباجان.

مرگخوار دیگری کلمه‌ی ممنوعه رو گفت با امید اینکه این بار لرد تغییر کنه و دامبلدور توسط رز خورده شه و شیشه‌ی عمر پیدا شه و خودش از کروشیوی لرد و بلاتریکس در امان بمونه، ولی این بار هم لرد تغییر نکرد و فقط یه توت فرنگی کیک قبولی رز اضافه شد.
- سنگ تموم گذاشتین پروفسور!
- پس چرا ما تغییر نمی‌کنیم؟

این سوال دامبلدور هم بود. واقعا دوست داشت قبل خورده شدن به چیزی جز خوراکی تبدیل شه.


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۱۰ ۱۸:۰۵:۳۸



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹
#38
همگی قصد عزیمت به هاگزمید و زیارت مرلینگاه کردند. هری، پسر برگزیده پیشاپیش همه راه افتاد تا چراغ راه و پیش مرگ بقیه بشه، از بس که جان بر کفه این پسر.

- کو؟ کو؟ می‌گم کو؟؟

پسر جان برکف چشم‌های خیاریش رو بست و سعی کرد نفس عمیق بکشه. زیاد سعی کرد. خیلی خیلی زیاد. و بعد با شکست مفتضحی جیغ کشید:
- کی؟
- علیرضا.
- عیلرضا اینبار چیش شده؟
- نیستش دیگه.

هری واقعا متاسف بود که چرا صد و بیست بار قبل که قصد جون علیرضا رو کرد، رحم و شقفت محفلی نشون داد. آخه اونکه ساده و مهربون نبود.
- تو جیب من! من از کجا بدونم؟

به اذن هیولا و مرلین باهم، واقعا گورکن تو جیب هری خوابیده بود و با شنیدن اسمش خواست که سر از جیب در بیاره ولی چون خیلی پیر بود دو دیالوگ طول کشید. درست بعد از حرف هری، سرش رو بالا آورد و خرخر کرد. رز به جیب هری و هری به زیر بغلش زل زدن.
- تو علیرضا رو دزدیدی؟
- من چرا باید یه گورکن بدزدم آخه.
- بیا علیرضا بغلم. هری اذیتت کرد؟ پسر بدیه. دّهش می‌کنم. دّه پسر بد. دّه.

و با هر کلمه تو سر هری می‌کوفت. همه‌ی محفل به استثنای رز که داشت دّه می‌کرد و هری که داشت دّه می‌شد با وحشت به پروفسور نگاه کردن که جلوی چشمشون به قالب پنیر تغییر شکل داد. همگی روی سر نیمه غول پریدن تا بی پروفسور نشن.

کمی اون طرف تر مرگخوارها هم با وحشت به لردشون زل زده بودن تا ببینن این دفعه تبدیل می‌شه یا بازهم نوبت دامبلدوره. و پیش چشمای اوناهم تغییر شکلی به کارد رخ داد.

هری که تازه موفق شده بود از دست رز و کتک هاش خلاص شه، پا روی زمین کوبید.
- من پسر برگزیده‌م. من خوبم. خوب. خـــــــــــــــــــــــــــوب!


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۸ ۲۱:۰۴:۳۳



پاسخ به: اعلانات انجمن
پیام زده شده در: ۲:۴۶ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹
#39
اطلاعیه


مطالبی که در تاپیک هماهنگی تیم ترجمه گذاشته می‌شه رو صرفا اعضای تیم ترجمه می‌تونن انتخاب و ترجمه کنن.
برای عضویت در تیم ترجمه حداقل دوماه فعالیت مداوم ایفایی نیاز است.
اگه حداقل دوماه فعالیت ایفایی داشتین اینجا می‌تونین درخواست عضویت بدین.




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲:۰۵ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹
#40
نقشه همچنان قهر بود. برای همین هری جلسه‌ی سری بین اعضای محفل گذاشت. باید ناز نقشه رو می‌کشیدن تا نشونشون بده شیشه‌ی عمر هیولا کجاست و لرد و پروفسورشون رو به حالت عادی برگردونه.
- کی اول می‌ره جلو؟
- من سگ کی باشم که برم.
- منم خفاشم.
- کدوتنبل.
- برم من؟

از مرلین خواسته، هری رز رو پرت کرد جلو. البته قبلش یه جلسه‌ی توجیحی گذاشت که چه جور باید ناز نقشه رو کشید و غیره که خب لازم به گفتن نیس که رز هیچ کدوم رو گوش نکرد.
-
-
- ویب؟
- ویب!
- ویب چرخشی.
- ویب دوقلو.
- ویب خود زن!
-

هری از ته دل جیغ کشید. یه دونه رز ویبره زن بسش بود. تموم ارث پدرخونده‌ی سگ‌پدرش رو صرف بازسازی و مقاوم سازی خونه‌ی ننه سیریوس کرده بود تا با ویبره های رز روی سرش آوار نشه و حالا، ویب دوتا شده بود و یکی حساس تر از اون یکی.
- ازش بپرس شیشه عمر لامرلین کجاس.
- دارم می‌پرسم خب.
- تو که ویبره زدی همش.
- به زبون ویبره‌ای حرف می‌زنیم دیگه.

رز حقیقتا خوشحال بود. بعد مدتها کسی پیدا شده بود که حرفش رو می‌فهمید. شاید حتی باید دست هم رو می‌گرفتن و با سگ باهوشی مثل سریوس جمهوری خودمختار تشکیل می‌دادن و زبون کشورشونم فقط دو حرف "ر" و "ز" می‌داشت.
- با من می‌کنی ازدواج؟...آخ چرا می‌زنی پدرخونده سگ؟
- باباجان هی منو تو سر این و اون نزن پیرم و آرتروز دارم زانوم درد می‌گیره.
- ببخشید پروفسور، زخمم درد گرفت یهو.
- اشکال نداره باباجان. آبنبات لیمویی تو جیب ردام هست بردار بخور.

پسر برگزیده با شور و شوق به امید پیدا کردن غورباقه‌ی شکلاتی با عکس فول اچ‌دی بچه ناخلف ننه سیریوس به ردای پروفسور حمله ور شد. و بعد یادش اومد پروفسور عصاعه و اصلا ردا نداره. بعدتر یادش اومد که چرا پروفسور رو تو سر رز زده.
- شیشه‌ی عمر!
- باشه خب نزن پدرخونده‌ گرگینه. می‌گم بش.

و بعد رو به ویب نقشه کرد.
- خوب باهم آشنا نشدیم. یه درو دیگه از اول. من ویب هستم. شما؟
- منم ویبم.
- منم که ویبم برات ویبره هم می‌زنم...جا رو به من می‌گی یا بذارم برم؟
- بیا جلو در گوشت بگم.

رز جلو رفت. ویب در گوشش چیزی گفت و خندید. رز هم خندید. ولی هری اصلا نمی‌خندید.
- چیشد پس؟ گفت بت؟
- بله.
- کجاس؟


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۸ ۲:۱۵:۱۹
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۸ ۲:۱۸:۳۵







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.