رابسورولاف VS ترنسیلوانیا
پست سوم و پایانی
ماگل های اطراف ورودی ورزشگاه، با کنجکاوی به دعوایی که راه افتاده بود نگاه میکردن.
- گونی؟ روی سر وزیر گونی میکشین؟
مامور حرس کننده یا همون حراست، قدمی به کریس نزدیک شد که باعث شد جناب وزیر بیشتر قد و قامت بالای مامور رو دریابد! مامور با خشونت گونی رو روی سر کریس کشید و گفت:
- وزیر مزیر نداریم اینجا، قانون برای همه یکیه. ممد، گربه رو بگیر در نره!
مامور ممد با چالاکی غیر قابل انتظاری به سمت آتش زنه پرید و گونی رو روی سرش کشید. تنها کسی که داشت مقاومت میکرد بلاتریکس بود که توسط دو مامور حراست حریص گوشه ای گیر افتاده بود و چوبدستی اش رو کشیده بود.
- به هیچ وجه! شما نمیتونید منو وادار کنید که حجاب آسلامی داشته باشم.
حالا ماگل های بیشتری سرک میکشیدن تا ببینن قضیه چیه. یکی از ماگل های مونث که جمله بلاتریکس رو شنیده بود با دیدن چوبدستی بلا فکری به ذهنش خطور کرد. سریع از توی جوب یه چوب به اندازه چوبدستی بلاتریکس برداشت و شال روی سرش رو دور چوب گره زد و بالا گرفت. بعد عین مجسمه خشک شد.
- البته منظور من دقیقاً این نبود.
دو مامور از غفلت بلاتریکس استفاده کردن و سریعاً اونو توی گونی چپوندن و انداختن توی ون گشت ارشادی که جلوی ورودی منتظر بود. ون در حالی از ورزشگاه دور شد که خیل عظیمی از ماگل ها مشغول هو کردن و پرتاب گوجه فرنگی به سمتش بودن.
- همین کم بود. حالا باید شورش مردم رو هم سرکوب کنیم.
کیلومتری آن طرف تر- ارشاد کدهون توقف کرد و هفت گونی به بیرون پرتاب شدن.
- سر گونی ها رو باز کنید.
با اشاره رئیس ارشاد کده، مامور ها گره سر گونی رو باز کردن تا بشه با افراد محبوس چند کلمه ای صحبت کرد. اولین چیزی که دیده میشد، هیچ چیز بود! دقیقاً هیچ چیز! فضا به قدری تاریک و سیاه بود که رابستن فضایی بالاخره تونست با ریز کردن چشماش جزئیاتی رو تشخیص بده: پارچه های سیاه، شال های سیاه، بنر سیاه و مقداری قیچی و پارچه های رنگارنگی که ریز ریز شده بودن.
- خب، آقایان و خانم ها، بچه ها و جانوران...
- رودولف؟
- آره بلاتریکس! توی این شهر فقط من حق دارم اعمال بیناموسی انجام بدم. افتاد؟
- ولی لخت بودن که بیناموثی نیصت! ما اینتوری آزادانه تر باظی میکنیم.
- تو چرا اینجوری حرف میزنی سوروس؟
- من شاحزاده غلط املایی هستم. :ralax:
- کد رو اشتباه زدی شازده.
شش گونی پوش زانو زده دیگر، نگاهی چپ چپ به اسنیپ انداختن و بعد دوباره بحث با رودولف رو شروع کردن.
- میـــــــــــو!
- زبون گربه نمیفهمم.
- زبون آدمیزاد هم نمیفهمی.
- خب دیگه بسه. ممد و ممد قلی، اینارو مجهز کنید به پوشش آسلامی، یه تعهد هم بگیرین ازشون.
الاف که دیگه کاسه صبرش لبریز شده بود رو به آتش زنه فریاد زد:
- آتیش بگیر!
رابسورولافی ها چشماشونو بستن و منتظر شدن تا حرارت شدیدی پوستشون رو بسوزونه. بازهم منتظر شدن و بازهم... ولی اتفاقی نیوفتاد!
- فکر کردید پوشش ما الکیه؟ نخیر، خیلی مقاومه، نسوزه!
ورزشگاه - حموم باستانی مختلط تفکیکی{ اصلاً مختلط تفکیکی یعنی چی؟ یا باید مختلط باشه یا تفکیکی دیگه! پارادوکسه اینجوری. }- چـــــــــــــــه جمعیتی اومده! سمت چپ و راست من که مملو از جادوگر و ساحره شده! در جایگاه ویژه هم رودولف لسترنج، رئیس وزارت ارشادیه، مهمان VIP امروز ما هست!
یوآن هوار کشیدن رو شروع کرده بود و باتوجه به سرپوشیده بودن حمام، صداش دوبرابر میپیچید و ملت دوبرابر زجر میکشیدن!
- و فاینالی! اعضای دو تیم بعد از اینکه از حوضچه کلر عبور کردند، میان توی زمین که بازی رو شروع کنن. این هم معرفی ترکیب دو تیم، برای رابسورولاف،
آتش زنه ... اینارو!
ببخشید، ادامه میدیم.
سوروس اسنیپ،
بلاتریکس لسترنج،
رابستن لسترنج و بچه،
کریس چمبرز و
کاپیتان الاف!با سوت دو داور گوی ها رها شدن و بازی بالاخره به طور رسمی شروع شد. از همون اول، الاف شیرجه ای به سمت بلاتریکس نسخه داور زد تا از خجالتش بابت بازی قبل دربیاد، ولی وقتی به چند متری بلا رسید نوشته های روی چوبدستی بلاتریکس توجهش رو جلب کرد.
- آپشن های محافظتی چیه دیگه؟
- الاف! اونجارو ببین، اسنیچ!
الاف به سرعت تغییر جهت داد تا بره به سمتی که یوآن اشاره کرده بود.
- کی اشاره کرده بود؟ یوآن؟
- کنت الاف رو میبینیم که داره دور خودش میچرخه، این آدم چجوری کاپیتان شده؟
در همین گیر و دار، چوپان دروغ گو با سواستفاده از ذات پاک بچه و با دروغ گفتن بهش کوافل رو قاپید و به کلاه سو پاس داد. البته چون کلاه سو خود سو رو نداشت و نتیجتاً اراده مستقلی هم نداشت، توپ رو نگرفت و کوافل به بغل بلاتریکس افتاد. البته نسخه بازیکن!
- با این لباسی که پوشیدم چجوری میتونم بازی کنم آخه؟
بلاتریکس درگیر با خود، از سو بدون کلاه غافل شد. سولی کوافل رو گرفت و به راحتی اون رو توی دروازه جا داد. آتش زنه حتی حرکت هم نکرد!
- بله! گل برای ترنسیلوانیا. ولی صبر کنید، داورا امتیاز رو برای رابسورولاف در نظر گرفتن!
بلاتریکس نگاهی حاکی از رضایت به یوآن انداخت.
- بهت که گفتیم الاف! گربه ات بی خاصیت است.
- بی خاصیت بودن نیست، حال نداشتن میشه!
- بچه تو از کجا دونستن کنی؟
کریس و رابستن و بچه درگیر حل معمای جدید بودن برای همین سوروس تصمیم گرفت که خودش دست به کار بشه. کوافل رو گرفت و بعد از چند حرکت مارپیچی و جاخالی دادن از بلاجر با سونامی رو به رو شد.
امواج خروشان سونامی به ارتفاع چند ده متر راه اسنیپ رو بسته بودن.
- یه شاحزاده هیچوقت تصلیم نمیشه!
اسنیپ با تکیه به پوشش جدیدش و قابلیت هاش، دلش رو به دریا زد. روی جارو خم شد و کوافل به دست رفت توی سونامی. رفت که رفت!
- پس وقتی دمش ضربدری قرار گرفتن شد یعنی میخواد غذا خوردن کنه؟
- بله شدن بابا!
کریس نگاهی متفکرانه به گربه انداخت.
- بنظر من که یه گربه معمولیه.
- الان گربه گفتن کرد که جناب وزیر بهتره به فکر خودشون و وزارتشون باشن کنه!
کریس که این چند وقته اندازه چندین سال انتقاد از وزارت شنیده بود، عنانش رو از کف داد و آتش زنه رو از دم گرفت و پرت کرد به ناکجا آباد.
- اینطوری بهتر شد.
- کریس... الان که داری با غرور به گربه نگاه کردن میکنی، اون هفت جدتو جلوی روت آوردن میکنه. الان دیگه چیزی گفتن نمیکنه. ساکت شدن شد یهو!
- وووووییییییی! آتش زنه رو میبینید که بر فراز سونا داره پرواز میکنه! کی گفته حیوانات چهارپا نمیتونن پرواز کنن؟ روباه و گربه فرقی نداره. ما، ورای محدویت ها هستیم!
آتش زنه از بالای جمعیت مختلطِ تفکیکی عبور کرد و توی بغل الاف افتاد.
- گربه مارا پرت میکنید؟ بزنیم...
ولی سوت داور ها اجازه نداد که الاف حرفش رو تموم کنه.
- و بله! اسنیچ رو میبینید که توی بغل الاف هست . در واقع گربه توی بغلشه ولی اسنیچ توی دهن گربست! پس از لحاظ فنی اسنیچ توی بغل الافه و اونا 160 بر صفر برنده بازی میشن. آتش زنه، هری پاتر جدید!
انبوه جمعیت بعد از اتمام جمله آخر یوآن، از جایگاه تماشاچیان بیرون زدن تا اعضای تیم برنده رو در آغوش بگیرن. جادوگران و ساحره ها اعضای تیم رو به جکوزی بردن تا بلکه به کمک حرارت بالای آب بتونن لباس های اونا رودربیارن. ولی فایده ای نداشت که نداشت. ظاهراً لباس های ساخت رودولف مقاومت خیلی زیادی داشت!