هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (هرمیون-گرنجر)



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۳
#31
[color=003300]1. با اینکه از دادن تکلیف تکراری خوشم نمیاد ولی در رولی بنویسید این معجونو چه طور تهیه کردین.تهیه ش هم طبق معمول همیشه آزاده.13 نمره

بعد از ظهر گرم و و کسل کننده ای بود.آفتاب داغ،رخوت را در تن دختران و پسران هاگوارتز میهمان کرده بود.
در سالن عمومی گریفندور هم همینطور بود!مثل همیشه،هرمیون زیر خرواری از کتاب ها دفن شده بود و مشغول انجام تکالیف درس "ریاضیات جادویی "اش بود.
رون و هری نیز،به صبحت در باره این گرمای بی موقع نشسته بودند که نویل وارد شد و با ابرو های گره خورده به گریفیندوری ها سلام کرد.هری نیم خیز شد:
-چیزی شده نویل؟
-چرا این ترم معجون سازی بر نداشتید شما؟
ابرو های هری نیز در آستانه گره خوردن بود و فک رون منقبض شده بود.
-باز چی کار کرده؟
-طرز تهیه رفع جوش!واقعا مسخرس،نه؟
صدای هرمیون از زیر کتاب ها به سختی شنیده میشد:
-فکر نمیکنم درست باشه راجع به استادت...
سه صدای معترض هم زمان گفتند:
-هرمیون!
هرمیون سرش را بلند کرد:
-خیله خب فقط گفتم!
-تو نمیتونی کمکم کنی؟
این صدای نویل بود که التماس در آن موج میزد!
صدای آشنایی گفت:
-من میتونم!
همه به طرف صدا برگشتند و هرمیون گویا آبنبات همه مزه اش به طعم ان دماغ تغییر پیدا کرده است قیافه اش را در هم کشید.
-سلام رون!سلام بقیه!
تنها کسی که پاسخ داد نویل امیدوار بود:
-سلام لاو!
لاوندر به رون چشم غره ای رفت و گفت:
-سلام نویل!منم تصمیم دارم اونو درست کنم با این تفاوت که به هیچ وجه قصد ندارم از یه خون لجنی کمک بگیرم!
کج پا با جستی بر سر هرمیون پرید و صدایی تهدید امیز از خود خارج کرد.
لاوندر انگار که کج پا را ندیده باشد با لحنی خاص ادامه داد:
-برای همین رفتم از مالفوی عزیز کمک گرفتم!اونم طرز تهیه مخفی رو که خود اسنیپ بهش داده بود بهم داد.
مالفوی عزیز را چنان با غلظت ادا کرد که هری خنده اش گرفت:
-این مالفوی عزیز در ازاش از تو چی خواست؟
-هیچی!از وقتی قرار شده یه مدتی با هم باشیم خیلی مهربونتر شده!
هرمیون سرش را از لا به لای کاغذ های مچاله شده بیرون اورد و گفت:
-چی؟
هری گیج شده بود.باید خوشحال می بود یا ناراحت؟

45دقیقه بعد نویل با حالتی عجیب وارد سالن عمومی شد:
اون با صدای بلندی که بی شباهت به فریاد نبود گفت:
-تاحالا دقت کردید مالفوی چه خوشگله؟
همه به سوی اون برگشتند:
-موهای طلایی لختش خیلی دل آدمو می بره،نه؟
-نویل!
این صدای هری بود.
-چه اتفاقی افتاده؟
این هم صدای نگران هرمیون بود.
لحن صدای نویل التماس امیز شده بود:
-کسی نیست که منو ببره با اون آشنا کنه؟
همه مات به نویل نگاه میکردند.
-اگر منو نبرید پیشش خودمو میکشم!
رون با لحنی متحیر گفت:
-لاوندر کج..
که با چشم غره وحشتناک هری و هرمیون مواجه شد و کلامش را قورت داد.
-من اینجام!
توجه همه به سمتی جلب شد که لاوندر بیچاره در خودش کز کرده بود:
-راستش...چجوری بگم...مث اینکه اون پسره به من طرز تهیه معجون عشق رو داده بود و بعد هم...راستش...در اخر نوشته بود که معجون رو تست کنید و...نویل
-نویل!
این صدای جیغ هرمیون بود که سعی میکرد چوب دستی نویل را که به سمت خودش نشانه رفته بود از او بگیرد.در همان حال با لحنی فریاد گونه گفت:
-دختره ی احمق!دستورش چی بود؟
حالا کمی از میزان شوک گریفیندوری ها کم شده بود.سیموس هم با صدایی که ته مایه های خنده توش بود،گفت:
-دستورش چی بوده؟
لاوندر کتاب رو از زیر تختش بیرون اورد:
-میگه مواد لازمش ان دماغ اژدها،بزرگترین رگ پای چپ موجود دم انفجاری،پوست تخمه ای که ماگل ها بهش میگن آفتابگردون،و یک دهم ناخن انگشت اشاره دست چپ سعید معروفه!که با کلی تحقیق توی کتابخونه فهمیدیم کاپیتان یه تیم ماگل هاست...
هرمیون که موفق شده بود چوب جادو رو از نویل بگیره متفکرانه گفت:به نظر درست میاد!پس چی شد که...
لاوندر که حالا سرخ شده بود گفت:
-آخه...آخه گفته بود قسمتی ازموی سر اون کسی که کتاب رو بهتون داده رو هم...راستش خب...من نمیخواستم...ولی...موی...آخه موش لای کتاب بود و منم گفتم شاید...خب حالا چیکار کنیم؟
هرمیون با لبخند پیروز مندانه ای رو به رون کرد و گفت:
-چیکار کنیم ون-ون؟

[color=006600]2. در مورد بلاک آیلین و ظهور اسنیپ و تفاوتای شخصیتای این مادر و پسر چند خطی برامون بنویسین! 13 نمره[/color]
آیلین قبل از اینکه به دیدار مرلین بشتابه انسان قابل ستایشی بود و بعد این که بلک شد من کلی گریه کردم...حالا اینکه برای چی گریه کردم(معلم شدن پسرش یا بلک شدنش)بماند دیگه...فقط بدونید خیلی گریه کردم...راجع به پسر موچرب همین مادرم باید بگم یه همچین احساسی رو دارم.ینی احتمال داره نخوام سر به تنش باشه ولی به عنوان استادی قبولش دارم...خیلی زیاد هم با مادر پرنسسش کلاس نداشتم که تفاوتی ببینم!ولی از ابتدای ظهور مرلین گفتن:پسر کو ندارد نشان از مادر...بعله!

3. شخص مورد نظرتون رو(با کمک ورد یا معجون یا هرچیز خواستین) وادار به جوش زدن کنین و تلاشاش برای رفع جوش هارو در رولی به نظاره بنشینین! اگر عشقتون کشید می تونین بهش با تهیه این معجون یا گفتن دستورالعملش کمک کنین.لازم نیست بگم نیازی نیست حتما کمکتون موثر باشه! 14 نمره
-هرمیون خوشگل تره یا من؟
اینو لاوندر وقتی کنار سیموس راه میرفت پرسید.
-هرمیون!
لاوندر ایستاد.سیموس به راهش ادامه میداد.سعی کرد به روی خودش نیاره:
-هی سیموس با توام!
-من که جوابت رو دادم!شاید سیموس صداتو نشنیده!
لاوندر با حرص یه طرف پسر موقرمز برگشت.صدای ویزلی ها از هم قابل تشخیص نبود:
-ون-ون؟
ابروهای رون بالا رفت:
-اسم دوس پسر جدیدته؟
و به آرامی از کنار لاوندر گذشت.

3روز بعد،سالن عمومی گرفیندور:

سردی هوا رو به افزایش گذاشته بود و هر گریفیندوری نرمالی،گوشه ای از سالن در خودش جمع شده بود.تنها صدای اواز لاوندر در سالن می پیچید.هری هر چه سر چرخاند لاوندر را پیدا نکرد.گردش این ماه هاگزمید لغو شده بود.همه ناراحت و عبوس به نظر می رسیدند.
رون نگاهی به ساعت سالن انداخت:5ساعت تا وقت شام!چقدر دلش برای نوشیدنی های گره ای تنگ شده بود!
هرمیون هم همینطور که مشغول انجام تکالیف درس ماگل شناسی بود،با خود می اندیشید که شاید اگر با جادو یه نوشیدنی گرم بوجود اورد شاید...
-اما این خلاف مقررات است!
این صدای هرمیون بود که در سالن پیچید.ان چنان از فکر خود خشمگین بود که خود را با صدای بلند توبیخ کرد.همه به اون زل زده بودند.هرمیون لبخند خجولی زد و گفت:
-خب...سرده هوا!خیلی...نه؟
همان لحظه لاوندر جیغ جیغ کنان وارد سالن شد.شاید این اولین بار بود که هرمیون از بودن لاوندر تا به ان اندازه خوشحال میشد:
-وااااااااااااااااای!ون-ون!بببین برادر بزرگم برام چی فرستاده؟نوشیدنی کره ای!میدونستم امروز توی هاگزمیده!وای خدا!چقدر خوبه!نه؟
همه نیم خیز شدند.هری فکر کرد که چه زود به ارزویش دست یافته!
هرمیون بدون فکر17 لیوان ظاهر کرد و گفت:بیا لاوندر!
لاو هم با لبخندی عجیب و مرموز به سوی هرمیون رفت و گفت:
-اوه هرمی ممنون!شمردی چند نفریم؟
و شروع به شمارش کرد و گفت:18!یکی کمه!
هرمیون لبخندی احمقانه زد و گفت:
-خب...راست میکی در واقع...
ولی لاوندر اجازه ادامه صحبت رو به هرمیون نداد:
-ولش کن هرمی!الآن برای تو یه لیوان دیگه میارم.
و از سالن خارج شد.
ابرو های رون و هری در میان موهایشان به گشت و گذار می پرداختند.
لاوندر خندان وارد شد:
-بیا هرمیون!اینم برای تو!
لیوان پر بود.چشم های لاوندر برق میزدن!
هرمیون اولین جرعه را نوشید،هوا هنوز سرد بود.هرمیون احساس کرد قسمتی جدید از مغزش به کار افتاد.پوستش شروع به گز گز کرد و دلش به هم پیچید.هرمیون صدایی شبیه:
-آخ!
از خودش خارج کرد که امیدوار بود کسی متوجه او بشود.زانوانش سست شد و به زمین افتاد.تصاویر مبهم و تار بودند.هر آن منتظر فرستاده مرلین بود!اما...چرا نمی مرد؟چرا از این درد جانفرسا غش نمیکرد؟چرا؟چرا؟
از پس همان پرده ای که دیدش را تار کرده بود رون را احساس کرد که کنار اون زانو زده است...در همان حال لبخند کم جانی میهمان لبانش شد.احساس میکرد پوستش در حال گسترش است...درد آنچنان طاقت فرسا بود که افکار هرمیون را نیز به هم ریخته بود.اون هری را هم تشخیص داد که در کنار رون نشسته است...ناگهان تمام احساسات عجیب آن دوره چند ثانیه ای به پایان رسید.هرمیون داشت به حالت عادی بر میگشت...
چشمانش را بست،منتظر بود که هر آن این اندک درد باقیمانده هم پایان یابد تا چشمانش را باز کند.و این انتظار به سر آمد.هرمیون با خوشحالی نشات گرفته از بدست اوردن سلامتی اش از جا برخاست.تعجب و ترس را در چشم های گریفیندوری ها میخواند.به سمت رون برگشت.رون و هری درجا خشک شده بودند.ابروهای هرمیون از تعجب بالا رفت.ناگهان احساسی عجیب سر تا سر وجودش را فرا گرفت.احساس میکرد حباب های ریز و درشتی در سرتاسر پوستش می ترکید.از تعجب قدرت هیچ واکنشی را نداشت.دوباره دستهایش به گز گز افتاده بودند.با ترسی آمیخته با هیجان دستهایش را بالا آورد تا آن ها را تماشا کند.از ترس قدرت هیچ عکس العملی را نداشت!دست های جوش جوشی...
-وای!
این حرفی بود که لاوندر بعد از مدتها سکوت به زبان رانده بود.
رون با حرص به سمت اون برگشت:
-چیکارش کردی؟
لاوندر گفت:
-وای هرمی چقدر زشت شدی!مگه نه،ون-ون؟
هری احساس کرد معده اش به جوشش افتاده است:
-چیکارش کردی احمق؟یاریش مرلین!نگاهش کن!
-من کاری نکردم!!!!!!!!!!!!
-معجون جوش؟
صدای نویل بود.
لاوندر با دستپاچگی گفت:
-م..م..معجون جوش؟نه!
هری با حرص صدایش را بلند کرد:
-کسی معجون خنثی کنندش رو بلد نیست؟
کسی جواب نداد.
رون با صدایی که سعی می کرد بالانرود گفت:
-لاوندر...تو بلدی؟
لاوندر انگار که مسخ شده باشد با صدایی آرام پاسخ داد:
-خ...خب...ر..راست..ش آره!بلدم!
هری با خشم گفت:درستش کن!البته اینبار بدون کمک از مالفوی!
رنگ از روی لاوندر پرید:
-من؟م...من کی گفتم که..
نفس عمیقی کشید:
-من کی گفتم که بلدم.راستش...
-درستش کن!
این صدای محکم رون بود که باعث شد لاوندر سرش را پایین بیاندازد.
-خب...راستش من فقط دستورشو بلدم!
-اون دستور چیه؟
اینبار صدای عصبانی نویل بود.
مغز لاوندر به کار افتاد...مانند کامپیوتر در حال تراکنش اطلاعات بود.نفهمید این دستور از کجا آمد:
-شاخ اژدهای آفریقایی گرما دیده،حلزونی گوش ماگل و دمِ موجودات دم انفجاری.
سکوت سالن عمومی را تنها صدای هق هق هرمیون و نفس های منقطع لاوندر میشکست:
-خودم درست میکنم!
همه به سمت هرمیون برگشتند:
-کار خودمه!
هیچ کس حرف نمیزد.دیگر به جز صدای نفس های منقطع لاوندر کسی چیزی نمیشنید...

45 دقیقه بعد:
هرمیون جیغ کشید:
-کمک!یا ریش مرلین کمک!یا مرلین کبیر!
همه به سمت هرمیون رفتند.
سیموس منفجر شد:دم؟هاهاها!دم؟وای هرمیون!د...
با چشم غره وحشتناک هری حرفش را خورد.
هرمیون گریه کرد،زار زد.فحش داد.لاوندر رو زد!اما هیچ کار دیگه ای از دست هیچ کس دیگه ای بر نمیومد.لاوندر در کاناپه کنار شومینه کز کرده بود و می لرزید.هوا همچنان سرد و یخی بود...




پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳
#32
خب من اسمم آتناس ولی از اسمم متنفرم بنابراین سه تا اسم دیگه دارم که البته خانواده و فامیل به اون صدام نمیکنن!چون بهشون نگفتم!
اسم اولیم عسله که دوستان درجه دوم بنده را ندا میدهند با این نام!
اسم دومم آریانا هست که خودم عاشقشم دوستامم به عنوان اسم دومم میشناسن!
اسم سومم آرتمیسه که فقط دوستای درجه اولم اجازه دارن منو اینجوری صدا کنن!بعله!

ولی توی اینترنت همیشه اسمم دختر سایه خلاصه هرچی دختر سایه دیدین منم!
13سالمه تیزهوشانی هم هستم فرزند ارشد!در حال حاضر ساکن تهرانم و...دیگه چی؟شجره نامه میخواید؟کافیه دیگه!اینقدرم شیطون و شجاعم که همه میگن اشتباهی دختر شدم!زبونم هم مث رد کارپت میمونه!
اینجا چون خودمونی هستیم هر کی هر چی دوست داشت می تونه منو صدا کنه!دست شما مرسی!راستی من از بچگی از هری پاتر متنفر بودم ولی یه دوستی داشتم هری پاتریست قهار بود اینقدر التماس کرد1تا 3 رو ازش گرفتم فرداش بردم براش گرفتم بقیه؟!
بعله دیگه ما همچین ادمی هستیم.راستی خیلی هم مغرورم!



پاسخ به: نظرتون درباره ی ویزلی ها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳
#33
از فرد و جرج خوشم میومد کلا باحال بودن.ولی از همه،دقت کنید همه اعضای خانواده ویزلی بجز این دو بدم میومد.از رون که متنفر بودم



پاسخ به: هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳
#34
نقل قول:

لاوندر براون نوشته:
من هری رو انتخاب میکردم چون خیلی به شخصیتش نزدیکم.بدم هم نمیاد ازش.یکم؛فقط یکم زشته ولی عیب نداره.همه بهم میگن شخصیتم کپ هریه


بیخیال شدم نظرم به کل تغییر کرد من اول از همه اسنیپ(خیلی قلب پاکی داشت) و بعد از اونم فرد یا جرج.دیگه نهایتا داشتم میترشیدم قبوله با هری ازدواج میکنم.ولی هنوزم میگم شخصیتم عین هری



پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
#35
لاوندر و به همراه بانوی خاکستری از در مغازه وارد میشن:
-فرد؟
-جرج؟
-مهمون ویژه دارید!
فرد به تصور اینکه هری یا رونه دوان دوان به سمت اونا میاد:
-اومدم!
فرد از دیدن لاوندر به وضوح جا میخوره:
-پس...ببخشید لاو...سلام...مهمون مخصوص ما...ندیدیش؟
لاوندر میخنده:روبروت ایستاده دیگه!یه نوشابه کره ایه کپک زده داری؟به خدا از وقتی روح شدم تا حالا یه لیوانم نخوردم...هوس کردم...
ابروهای فرد بالا میپره:کافه مادام رزمرتا توی هاگزمیده ها!
ابرو های لاوندر گره میخوره:اون گند زاده روی تو هم تاثیر گذاشت؟از مالی تعجب میکنم!چرا گذاشت پسرش یه گند زاده رو بگیره!
این بار ابرو های فرد در هم میپیچه:میدونی که کجایی؟میدونی که من کیم؟میدونی که اون گند زاده الان زن داداش منه دیگه؟
لاوندر با عشوه میخنده:جالب بود!خب،چیز جدید چی داری؟
فرد:بوسه های زنبوری جزو جدید ترین وسایل ما هستن.آبنبات های چشمک زنمون هم پرفروشن.
لاوندر:منظورت آب نبات های برادرته دیگه؟تا اونجایی که یادمه تو فقط یه روحی!
فرد سرخ میشه...
-بانوی خاکستری افتخار بازدید از فروشگاه مارو دادن؟
همه به سمت جرج برمیگردن:
-تشریف بیارید!جدید ترین معجون های عشق با فرمول خاص!
بانوی خاکستری کدر میشه:
-واقعا فکر می کنید به درد یه شبح بخوره؟جالبه!
صدای رون در مغازه میپیچه:
-جرج؟!جرج؟!پیدات نمیکنم!نمیخوای به مهمونای ویژت خوش امد بگی؟چشمای لاوندربرق میزنه
-جرج؟یا ریش مرلین!بانوی خاکستری!
-اوه رون!
-سلام هرمیون!از آخرین باری که توی دستشویی دخترانه دیدمت خیلی میگذره!
-اوه سلام بانوی خاکستری!
لاوندر سرخ میشه
-اینجا چقدر سرده!نمیریم تو؟
- بخاطر حضور ماست گند زاده ی احمق!
لاوندر فریاد زد.

هرمیون می لرزه:من حالم خوب نیست عزیزم،میشه بریم تو؟
رون هرمیونو میبوسه:بریم خانومم!
لاوندر جیغ میزنه



پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
#36
سپر مدافعم کرگدن ماده ست.نمیدونم چرا حس ششمم بهم گفت



پاسخ به: شما كدوم قديس رو انتخاب مي كنيد؟چرا؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
#37
صد در صد شنل به تمام دلایلی که دوستان گفتن(که ترسوندن برادر از همه مهم تر بود)



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
#38
- نظرتون درباره ی محفل ققنوس و انتظارتون از محفل ؟

محفل یکی از بهترین جاهاییه که من دیدم توی محفل همه مث یه خانوادن!اگر همونطور که توی کتاب بود توی واقعیت هم اینقدر باحال باشه دیوونشم!انتظارم ندارم بار اولی قبولم کنید ولی بهم بگید باید چه حرکاتی انجام بدم!تقریبا تازه عضویدم و کلا سر در نمیارم!یه انتظار دیگه هم دارم اینکه اگه روزی روزگاری منو قبولیدید بذارید تو جلساتتون شرکت کنم چون دگتر گفته گوشای گسترش پذیر برام مث سمه!

2- چقدر به سرانِ محفل اعتقاد داری ؟ به چیشون اعتقاد داری دقیقا ؟

کمی تا قسمتی در نواحی شرقی(نه بابا!)در واقع بهتون90درصد اعتماد دارم نمیگم صد در صد چون تا باهاتون کار نکنم نمیتونم بهتون(حتی به البوس پرسیوال)اعتماد کامل داشته باشم.اون 90درصدم به پاک بودنشون.

3- اگر یک طرف نجینی ( مار محبوب تام ) و طرف دیگه فوکس ( ققنوس محبوب دامبلدور ) باشه و در خطر باشن ، کدومشون رو نجات میدی ؟ چرا ؟

من 99 درصد فوکسو نجات میدم چون که یه شخصیت سفیده(اگه حیوانات شخصیت حساب شن)اون 1 درصدم نجینی رو نجات میدم چون میخوام خودم با دستای خودم بکشمش.

4- به نظرت قداست دامبلدور شکسته شده ؟

نه از نظر من دامبلدور از ابتدا قداست نداشت هیچ موجودی در هستی بغیر از خدا وند قداست محض نداره هر موجودی اشتباه می کنه دامبلدور هم سوا نبود

5- حدس میزنی اسم رمز ورود به دفتر دامبلدور چی باشه؟

ریدل شکلاتی

6- انقدر شجاع هستی که تام رو ولدمورت صدا کنی یا هنوز هم بهش میگی اسمشو نبر ؟


من هر کی رو هر چی دلم بخواد صدا میکنم به خودشم ربطی نداره علی الخصوص اونو که از عمد ولدمورت صدا میکنم!


اینم حرف پایانیمه:من خیلی رک و راحتم و حرفام حقیقت بود (قداست دامبلدور و اینا...)امیدوارم ناراحت نشین.


اوه!
این در واقع برای بار هزارمه که من میگم این فرم عتیقه رو استفاده نکنین چون از اعتبار ساقطه.. دخترم شما که پست قبل رو می خونی و از فرمش استفاده می کنی حداقل یه توجهی هم به ویرایش زیرش داشته باش!

ضمن این که باید درخواستت برای عضویت رو رد کنم! شما به قول خودتون هنوز تازه عضو شدی باباجان.. یه مدت با بخش ایفای نقش آشنا شو و فعالیت کن و بعد دوباره درخواست بده!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۹ ۲۱:۲۳:۳۶


پاسخ به: به نظرتون اگه لی لی به جای جیمز با اسنیپ ازدواج میکرد،جیمز چیکار میکرد؟ذات اسنیپ بهتر بود یا جیمز؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
#39
نقل قول:

تد ریموس لوپین نوشته:
نقل قول:
من ترجمه گروهی سایت پاتر رو میخوندم با ویراستاری اقای بهلول!اصولا با اسلامیه میونه خوبی ندارم فوق العاده بد ترجمه و ضایع سانسور میکنه!به هیمن دلیل!شما که زحمت پیدا کردنش رو کشیدی زحمت ترجمشم میکشیدی دیگه!


من کتاب ۵ به بعد رو زبون اصلی خوندم و با شما موافقم ترجمه‌ی خانم اسلامیه بهترین ترجمه نبود ولی اگه چیزی که شما نوشتین درست باشه، گروه ترجمه‌‌ای سایت پاتر تو متن دست بردن که بدترین کاریه که یه مترجم میتونه بکنه .. یه جور جنایت ادبیه!‌
اما در مورد معنی این بخش... این جملات اول صفحه ی دوم نامه‌ی لیلی هستن.. بخش اولش تو صفحه‌ی اول نامه است که اگه بخوام پشت سر هم بذارم به این صورت میشه:

نقل قول:
I don't know how much to believe, actually, because it seems incredible that Dumbledore could ever have been friends with Gellert Grindelwald. I think her mind's going, personally!
Lots of love,
Lily


معنی این بخش میشه:

نقل قول:
من حقیقتا نمی‌دونم چقدر حرفاش راسته [اشاره به حرف‌های باتیلدا بگ‌شات] چون سخته باور کنم که دامبلدور روزی دوست گلرت گریندلوالد بوده! شخصا فکر میکنم مغزش [باز هم اشاره به باتیلدا] تاب برداشته.

با عشق،

لیلی


که اسنیپ اون بخش نامه رو که نوشته "با عشق، لیلی" رو جدا کرده بود و براش خودش نگه داشته بود. این نامه هیچ‌جاش هیچ اشاره‌ای به اسنیپ نمیکنه!

امیدوارم شفاف شده باشه به اندازه کافی.

متشکرم از شما خیلی خیلی جالب بود دوست عزیز!و من با قسمت جنایت ادبی موافقم.منتهی یه سوالی که اینجا پیش میاد اینه که این نامه مگه برای سیریوس نبوده؟(بوده؟نبود؟)پس چرا با عشق عایا؟



پاسخ به: نام ورد هایی که بادست انجام میشوند ونیازی به چوب ندارن
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
#40
نقل قول:

Harry1377 نوشته:
نقل قول:

لاوندر براون نوشته:
نقل قول:

Harry1377 نوشته:
سلام.واقعا درست میگی چون من هم نرم افزارای مربوط به آموزشش توی اندروید رو دانلود کردم،خیلیا هم که میگن با تله کینزی یا همون چشم سوم برای حرکت دادن اجسام با استفاده از نیروی چشم میتونیم اجسام رو به حرکت دراریم.ولی همونطوری که معلومه باید خلسه یا تمرکز حواس همچنین اعتماد به نفس رو هم داشته باشیم.
تله کینزی تنها راه برای حرکت دادن اجسام با نیروی چشم است که اصلا ضرری نداره من دربارش تحقیق کردم ولی من که خودم حوصله تله کینزی رو ندارم. باید سعیمو کنم تا منم بتونم.
این آموزش توی برنامه آموزش هیپنوتیزم و تله پاتی هست که میتونین از طریق نرم افزار بازار دانلود کین.

آموزش هپنوتیزم و تله پاتی در برنامه بازار هست.
آموزش تله کینزی توی فهرست مطالب همین برنامه موجوده.



البته اگر مطمئنی که میتونی در این راه با جن ها و شیاطین روبرو بشی چون این یکی از مهم ترین معایبش هست که ممکنه نظرت رو برگردونه.بازم میگم مطمئن شو،بعد!


سلام لاوندر، من که تحقیق کردم تله کینزی یک علم مفید جادو و دور از هرگونه شیاطین و جنه. ولی چشم حتما باید مطمئن بشم.
ممنون لاوندر عزیز

خواهش میکنم ولی منم نمیگم که این علم شیطانیه چون باعث درجه عرفان بالایی میشه موانعی سر راهت قرار میگیره از جمله شیاطین و اجنه(از افرادی پرسیدم که چشم سوم را باز کردن)







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.